سفر در زمان .....
-
سلام به آلایی های عزیز ....
میخوام یه داستانو براتون بزارم ....
یه داستان که شاید داستان مثه خیلی از داستانای دیگمون باشه...
فقط این داستان یه فرقی داره ....از دل میاد ....
واقعیه ....خط به خطشو یکی از ماها چندسال پیش تجربه کرده ....
استرس دقیقه به دقیقه اون رو کشیده ...
حسرت روزای از دست رفتشو تجربه کرده ....
به جایی رسیده با یه دنیا پشیمونی ....
ولی ....
بالاخره آیندشو ساخته ....
یه روزی ....یه جایی ....به خودش اومده و دیده خودشه و خودش .....
بلندشده ....تلاش کرده و.....
میخوایم از امروز بریم تو دل داستان....ماهم میخوایم خط به خطشو تجربه کنیم ...
۲۹/۹/۹۹Fatemeh Soheilikia سلام حنما در اسرع وقت میذارم . پارت هارو یه شب درمیون میذارم
-
پارت دوم :
یدونی من همیشه راهی پیدا میکردم ا از گوشیم استفاده کنم .
اخه من عجیب معتاد گوشیم و آدمای داخلش بودم
یکی از کارایی که میکردم ین بود که کتابو می کردم و
و جلو کتاب گوشیمو میذاشتم ..
وقتی که کسی میومد سریع کتابو مینداختم روش
احتمال لو رفتنم کم بود
گوشامم خیلی تیز شده بود..
حتی سرامیک دم در اتاقم شل کرده بودم تا صدا بده
یه شب عجیب پاییزی بود من رو تختم داشت با گوشیم کار میکردم ه نفهمیدم چی شد و من خوابم بردلعنتی!!!!
دیشب رو کتاب خوابم برده
چرا بیدارم نکردن که درست بخوابم
حتما گوشیمو دیدن !!!
نه.....!!!
گوشی زیر کتابه !!!
پس نفهمیدن
+سلام مامان صبح بخیر
-سلام
+چرا بیدارم نکردین به سرویسم نمیرسم اگه صبحونه بخورم
-یادم رفت
یعنی چی !!!!!مگه میشه یادت رفته باشه!!!
چرا اینقدر سردوخشک !!چرا حوصلمو نداره
بذار ببینم بابا چطور رفتار میکنه
+سلام بابا صبح بخیر
-سلام!
عه!چرا همه این طورین !! مهم نیست شاید حوصله ندارن ...
با همین حرفا بود ه راه افتادم و سوار سرویس شدمبذار ببینم دیشب تا امروز چه خبر بوده
کی کجا رفته ....
بعلهههه
هرچی بوده دیشب دیدم
خبری نیست
پاور بانکمم شارژ نداره
میرم مدرسه گوشی و پاور و باهم میزنم به شارژ
لعنت بهش زنگ اول چقدر قراره سخت بگذره بدون گوشیبه به سلام به همگی
چطورید صبح بخیر
بذارید گوشیمو بزنم به شارژ
بریم از مدرسه بیرون یه بربری خامه بخریم صبحونه بزنیم
عه!! چرا گوشیم شارژ نمیشه نکنه سیم شارژم خراب شده
+سعید سیم شارژ داری قرض بدی تا عصر بخرم؟
-اره داداش برو از کیفم بردار
عجب !بازم شارژ نمیشه که
لعنتی!!!سوکتشو ترکوندن!!
جای پیچ گوشتیه
پس دیشب گوشیمو دیدن!!
حالا چطور انکارش کنم این لعنتی رو
باز جو خونه قراره خراب بشه
اینارو ولش کن بدون گوشی چکار کنم....
+مهدی داری ۵۰۰قرض بدی؟
یه گوشی جدید بخرم بهت برمیگردونم
-اره داداش بیا این کارتو ببر بخر فردا بیارش
من پول تو جیبی و پول نهارمو خرج نمیکردم و
میذاشتم کنار برای خرج شارژ و گوشی و این چیزا
عصرش تو مسیر برگشت گوشی جدید خریدم
خونه هنوز همه چیز عین صبح بود
کسی بام حرف نمیزد
و من بدنم یخ به خاطر اینکه میدونستم لو رفتم
ولی به روم هم نمیاوردنولی تا میرفتم تو گوشی همه چیز یادم میرفت
با خانواده قهر بودم
حس میکردم همه چیز بر علیه منه
پس زیادی باهاشون صحبت نمیکردم
تا این که........
پایان پارت ۲
@تجربیا -
پارت دوم :
یدونی من همیشه راهی پیدا میکردم ا از گوشیم استفاده کنم .
اخه من عجیب معتاد گوشیم و آدمای داخلش بودم
یکی از کارایی که میکردم ین بود که کتابو می کردم و
و جلو کتاب گوشیمو میذاشتم ..
وقتی که کسی میومد سریع کتابو مینداختم روش
احتمال لو رفتنم کم بود
گوشامم خیلی تیز شده بود..
حتی سرامیک دم در اتاقم شل کرده بودم تا صدا بده
یه شب عجیب پاییزی بود من رو تختم داشت با گوشیم کار میکردم ه نفهمیدم چی شد و من خوابم بردلعنتی!!!!
دیشب رو کتاب خوابم برده
چرا بیدارم نکردن که درست بخوابم
حتما گوشیمو دیدن !!!
نه.....!!!
گوشی زیر کتابه !!!
پس نفهمیدن
+سلام مامان صبح بخیر
-سلام
+چرا بیدارم نکردین به سرویسم نمیرسم اگه صبحونه بخورم
-یادم رفت
یعنی چی !!!!!مگه میشه یادت رفته باشه!!!
چرا اینقدر سردوخشک !!چرا حوصلمو نداره
بذار ببینم بابا چطور رفتار میکنه
+سلام بابا صبح بخیر
-سلام!
عه!چرا همه این طورین !! مهم نیست شاید حوصله ندارن ...
با همین حرفا بود ه راه افتادم و سوار سرویس شدمبذار ببینم دیشب تا امروز چه خبر بوده
کی کجا رفته ....
بعلهههه
هرچی بوده دیشب دیدم
خبری نیست
پاور بانکمم شارژ نداره
میرم مدرسه گوشی و پاور و باهم میزنم به شارژ
لعنت بهش زنگ اول چقدر قراره سخت بگذره بدون گوشیبه به سلام به همگی
چطورید صبح بخیر
بذارید گوشیمو بزنم به شارژ
بریم از مدرسه بیرون یه بربری خامه بخریم صبحونه بزنیم
عه!! چرا گوشیم شارژ نمیشه نکنه سیم شارژم خراب شده
+سعید سیم شارژ داری قرض بدی تا عصر بخرم؟
-اره داداش برو از کیفم بردار
عجب !بازم شارژ نمیشه که
لعنتی!!!سوکتشو ترکوندن!!
جای پیچ گوشتیه
پس دیشب گوشیمو دیدن!!
حالا چطور انکارش کنم این لعنتی رو
باز جو خونه قراره خراب بشه
اینارو ولش کن بدون گوشی چکار کنم....
+مهدی داری ۵۰۰قرض بدی؟
یه گوشی جدید بخرم بهت برمیگردونم
-اره داداش بیا این کارتو ببر بخر فردا بیارش
من پول تو جیبی و پول نهارمو خرج نمیکردم و
میذاشتم کنار برای خرج شارژ و گوشی و این چیزا
عصرش تو مسیر برگشت گوشی جدید خریدم
خونه هنوز همه چیز عین صبح بود
کسی بام حرف نمیزد
و من بدنم یخ به خاطر اینکه میدونستم لو رفتم
ولی به روم هم نمیاوردنولی تا میرفتم تو گوشی همه چیز یادم میرفت
با خانواده قهر بودم
حس میکردم همه چیز بر علیه منه
پس زیادی باهاشون صحبت نمیکردم
تا این که........
پایان پارت ۲
@تجربیاFatemeh Soheilikia همین؟!
اینجوری که تا دو سال هم تموم نمیشه که...
-
Fatemeh Soheilikia همین؟!
اینجوری که تا دو سال هم تموم نمیشه که...
@shayan-m-d اگر بخواین پارت بعدی رو هم میذارم ولی وقت زیادی صرف گوشی میشه
-
این پست پاک شده!
-
اینم از کارنامه سال اخر شخصیت اول داستانمون .....
از این نمره تا....... -
اینم از کارنامه سال اخر شخصیت اول داستانمون .....
از این نمره تا.......Fatemeh Soheilikia Woooow علامه حلی
-
Fatemeh Soheilikia Woooow علامه حلی
-
پارت سوم:
+چند روزی میشه که تا دم در خونه گوشیم آنتن داره
ولی وارد خونه که میشم همه چی تغییر میکنه
آنتن گوشیم میپره
اس ام اس میشه داد ولی نت ندارم
اعصابم داره خورد میشه عماد
توو خونه واقعا سخت میگذره
فکر کنم آنتن دهی منطقمون مشکل داره
به نظرت تقویت کننده انتن بخرم؟
-بعیده بخاطر انتن باشه
رفتی خونه اینایی که میگمو چک کن و نتیجشو فردا بهم بگو+این زنگ شیمی قراره امتحان بگیره
من پیش سبحان میشینم اون خونده
تو برو یه جای دیگه بشین
-دهنت سرویس که موقع امتحان سبحان عزیز میشه همه سرش دعوا میکنن-سرلک
+بله آقا
-شما از کلاس من اخراجی !
+چرا مگه چکار کردم ؟
-وقتی تقلب میکنی حداقل دقت کن که سوالا یکی هست یا نه
الانم برو پیش مشاور پایه بگو زنگ بزنن اولیاتاینو چکارش کنم دیگه
اوضاع خونه همین طوری بد هست الان دیگه نور علی نور شد+سلام
منو دبیر شیمیمون اخراج کرد
گفتن بیام پیش شما- اره راجع بهت صحبت کرده بام بهم گفته چیشده
سرلک چرا درس نمیخونی ؟؟؟مشکلی چیه ؟؟؟
تو که میدونی امسال سال مهمیه برات
تو که میدونی اگر از الان بخونی خیلی چیزارو تغییر میدی
تو که میدونی اگر از همین الان شروع کنی میتونی برسونی خودتو
پس چرا ؟؟؟
چرا نمیخونی؟
الانم که دبیرت گفته زنگ بزنیم خونتون نمیشه هم رو حرفش بزنم
باید زنگ بزنم
+آقا شما یه لحظه صبر کنید !
من این چند روز واقعا حال و روحیم خوب نبوده
سر چیزای ساده خیلی تو خونه دعوا کردم
شما یه فرصت دیگه بدید
من خودمو ثابت میکنم
همه چیزو عوض میکنم
فقط یا بار دیگه
-چی بگم واقعا !اگر مشکلت قابل حله بگو تا من با خانوادت صحبت کنم
+نه نه! نمیخوام حساسیت بیشتر بشه
خودم درستش میکنم
آقا....یه سوال بپرسم؟
من که تا الان چیزی نخوندم پشیمونم هستم ..
اگه از الان بخونم میشه قبول بشم ؟
-اگه یکی دو ماه دیگه بود میگفتم نه علیرضا
ولی الان میشه
الان مطمئن باش میتونی
فردا بیا پیشم برات برنامتو آماده کنم و شروع کن
لعنت بهش باز همه چی پرید
مگه میشه تا من میرسم تو خونه نت و همه چی قطع میشه
عجیبه چرا وقتی مامانم با تلفن کار دارا اینترنت وصل میشه و تلفن خونه کار میکنه
مگه میشه اخه همچین چیزی
(ساعت ۰۰:۱۰ نیمه شب بود درست یادمه نزدیکای امتحانات دی ماه)
باید یه چیزی باشه که این طوری آنتن موبایل میپره
رفتم داخل آشپزخونه
همه جارو گشتم
تا این که خم شدم و از زیر کابینت نور سبز و قرمز دیدم
دستم خورد به یه وسیله دقیقا به شکل مودم
با کلی آنتن و به شدت داغ
پس این بوده !
در آوردمش و شروع کردم سر و صدا کردن و همه رو بیدار کردم
دستگاه قطع آنتن موبایل بود
نمیدونم چطور و از کجا گرفتنش
ولی چیشده که خانواده من مجبور به همچین کاری شدن
من تا کجا پیش رفتم ؟-اوه اوه دمت گرم بابا علیرضا
عجب چیزی پیدا کردی !
پس بالاخره پر قدرت برگشتی به فضای مجازی
بیا که گروه ها بدون تو صفا نداره
+اره برگشتم دستگاهم از پنجره پرت کردم پایین وسط کوچه
-حیف بود لااقل میاوردی میدادی ما باش بقیه رو اذیت کنیمچکار کنم ؟
اینم از امتحانات ترممه
چرا این قدر همه چی داره پیچیده میشه
این طوری پیش بره من توو پاس کردن همین درسا موندم
چه برسه به کنکور
پویانم که از ایران رفت من بخاطر پویان جامو عوض کردم و اومدم ردیف آخر نشستم
با این که میدونستم کاراشو کرده و داره اواسط دی برای همیشه میره آمریکا تا پزشکی بخونه
ولی اومده بودم پیشش
اخه اون که براش درسا مهم نبود کنارش خوش میگذشت
پویان رفته.....کسری پیش رفیقای دوران المپیادشهاز دی همه چی تغییر کرد
از جو بچه های کلاس گرفته تا خونه
یک شب بابام دستمو گرفت و بردتم پاساژ موبایل
ایران و بهتریت گوشی بازارو گرفت و داد بهم
اوایل بهمن بود
گفت اینم کادوی تولدت
شکه شده بودم !!
اواسط بهمن ۱۳۹۴
نگرانی در رابطه با کنکور :۵۰%
آمادگی برای کنکور: منفی
پایان پارت ۳ - اره راجع بهت صحبت کرده بام بهم گفته چیشده
-
پارت چهارم:
هم خوشحال بودم که دیگه استرس استفاده موبایل ندارم هم ناراحت بودم
نمیدونم چظور وصفش کنم دقیقا مثله این بود که پدر و مادری از ترک اعتیاد بچشون ناامید بشن
و برای اینکه دیگه راه های خطرناکی رو نره برای خرید مواد خودشون مواد رو در اختیارش بذارن
تا حدااقل شاید بتونن با این کار مستقیم روی مصرفش نظارت داشته باشناواسط بهمن جو کلاسمون تغییر کرد
بچه ها داشتن رفع اشکال مباحث ترم اول رو میکردن
چیزایی که من به گوشمم اشنا نبود
استرس اومده بود سراغم ولی خب درمونده بودم
از یه طرف اکیپ دوستی کسرا رو میدیدم که همه درس خونا باهمن
و کنار هم دارن درس میخونن و تصمیم گرفتن تغییر کنن
از یک طرف اکیپ خودمو میدیدم که ته کلاس بی خیال نسبت به همه چیزداشتم با چشمای خودم تغییر کسری رو میدیدم
از وقتی که اون حادثه تو سفر براش پیش اومد و بینیش شکست
و یه ماه درگیر عمل و مراقبتای بعدش بود خیلی عوض شده بود
انگار این کسرا با کسرای 7سال پیش زمین تا اسمون فرق داشت
شروع کرده بود درس میخوند
موهاشو زده بود
زنگای تفریح رفع اشکال میکرد
بعد مدرسمون سریع میرفت خونشون و.....یه روز اعلام کردن کلاس رفع اشکال فیزیک داریم
باید تا ساعت 8بمونیم مدرسه
خب تایم خوبی بود برای من
خانواده فکر میکرد من مدرسم و میتونستم از این تایم استفاده کنم و برم بیرون
بیخیال کلاس شدم و گفتم حضور غیابم که نمیکنه پس میرم
نزدیکای 8 برمیگردم زدم از مدرسه بیرون+سلام کجایی؟
_من نمیتونم دیر برسم خونه اگر زود برگردیم اوکیه بیا
+الان دربست میگیرم میام بعدش توهم با دربست برگرد خونتون سریع هم میرسی
-اوکیه بیا پس فقط من زیاد سرو وضعم اوکی نیستا از مدرسه میام
+بیخیال بابا اوکیه همه جورهه نیم ساعت دیگه اونجام
ساعت نزدیکای 7 بود که وارد مدرسه شدم
خب تقریبا تاریک بود هوا
داشتم میرفتم سمت در
راهرو مدرسه و حیاط پشت سر گذاشته بودم که ناظم کل پایه یهو جلومو گرفت
-کجا بودی ؟مگه تو الان کلاس جبرانی نداری؟
+اقا حالم خوب نبود اومدم پایین حال و هوام عوض بشه
-از کی پایینی که من ندیدم اومدنتو ؟معلمت اقای بدیعیه؟
+بله فیزک داریم باور کنید زیاد نیست پایینم
_بیا ببینم با منببخشید اقای بدیعی ایشون از کی از کلاس شما خارج شدن؟
مگه کلاس جبرانی نبوده و حضور اجباری نبوده ؟
+بله کلاس جبرانی هست ولی ایشون اصلا سر کلاس من نبودن!
_که این طور ! باشه ببخشید وقت کلاستون رو گرفتم لیشون با من میاد دفتر_سرلک تو دردت چیه؟
خانوادت الن فکر میکنن الان سر کلاسی
فکر میکنن الان سرکلاسی
فکر میکنن داری درس یادمیگیری
تو کجا بودی؟ چکار میکنی؟{...}
الان من چکارکنم باتو؟
زنگ بزنم به خونتون بگم این کلاس نبوده
نمیگن شما اونجا چکار میکنی که نفهمیدی سر کلاس نبوده ؟
خوب میگن معاومه که میگن
اگر بیرون از مدرسه یه بلایی سرت میومد چی جواب خانوادتو میدادیم ما ؟
فردا صبح سرکلاس نرو جلسه با مشاورت باید داشته باشیم
+اقا باور کنید....
-بسه حرف نزن خسته نشدی از این همه دروغ و بهونه ؟بسه دیگه برو بیرون-علیرضا کجا بودی چرا سر کلاس نیومدی؟
خیلی خوب بود کلاس امروز الکتریسیته رو از اول درس داد و تست حل کرد
توو 3 ساعت همه چیزشو یاد گرفتم
امشبم تستاشو بزنم تمومه خیلی میترسیدم ازش
+کسری نری به مامانت بگی
دیدی که مامانت به متمتنم میگه و کارم تمومه !
رفته بودم بیرون پیش فلانی
+خب چرا این کارارو میکنی؟
بخدا حیفه این روزا منم مثل تو بودم میدونی که پایم هم ضعیفه علیرضا حیفی تو
(از اینجا به بعد مکالماتمون توو اب میوه فروشی دور میدون صادقیه بعر از پیاده شدن از متروعه مو به موشو یادمه)_علیرضا تو خیلی باهوشی
تو از منم باهوش تری
اینو همه جا گفتم
ولی داری خودتو حیف میکنی
بچسب به درست کنکورم که اخرای تیره
وقت داری بیا باهم رقابتی بخونیم و تمومش کنیم
میشه خوب تمومش کرد میشه خوب رسوند همه چیزو
میرسونی خودتو بهت قول میدم
میرسونی خودتو....+سلام مامان خوبی ؟چه خبر؟
-سلام سلامتی
تو چه خبر کلاس خوب بود ؟
+ازه عالی بود الکتریسیته رو مرور کرد
رفع اشکالم انجام داد ولی نرسید کامل درس بده
بیشتر سوال حل کرد
میشناسی اینارو حال درس دادن ندارن میخوان 4تا سوال حل کنن و سریع برن سراغ زندگیشون
_پس برو بشین امشب هرچی درس داده رو بخون که یادت نره
+اره الان میرم
(باید ارتباطمو با کسرا کمتر کنم با حرفاش دلشوره بدی به دلم انداخت )نزدیکای اسفند 94
استرس کنکور 60%
امادگی برای کنکور منفیپایان پارت 4
-
لازم به ذکر که به عرضتون برسونم کسرای داستانمون که خیلی هم دیر شروع کرد ....خیلی دیر تر از این موقع ها ....
همون سال با تلاشش ...با هدف داشتن ....اون چیزی که دوست داشت قبول شد
پزشکی کرج با رتبه 300
بچه ها میشه ....کافیه بخواین ...تلاش کنید ....
به دستش میارید .... -
-
پارت پنجم:
+سلام آقای حبیبی خوب هستید؟
آقا مهمون همیشگیتون اومده باز منو اخراج کردن !
-باز سرچی اخراج شدی؟
+ریاضی داشتیم
حواسم نبود سرم پایین بود تو گوشی
یهو از کلاس پرسید این قسمتو درس دادم منم گفتم اره
گفت تویی که میگی آره پاشو توضیح بده
منم بلد نبودم و اخراج شدم
-شانس اوردی امروز آقای صالحزاده نیست
بیا اینجا بشین یکم باهات صحبت کنم
-علیرضا تو میخوای چیکاره بشی تا حالا بهش فکر کردی؟
+اره اقا ایشالا کنکور قبول میشم یه پزشک خفن میشم!-کنکور؟
عطارو دیدی؟
سینا رو دیدی؟
بچه های کلاستون رو دیدی؟
من که سر در نمیارم ولی مشخصه فرق تو با اینا
+نه من یهو استارت میزنم میرسونم خودمو درست میشه
-علیرضا یه روزی من تو گروه موسیقی فلان پیانو میزدم
یه روزی با فلان خواننده کنسرت داشتم و برو بیایی داشتم
الان ولی ناظم کمکی تو مدرسه ای شدم که هر لحطه میتونن بگن بهت نیاز نداریم
باید بری و ماهی ۸۰۰هزار تومن میگیرم
میدونی چیشد به اینجا رسیدم؟
-یه روز رفیقام بهم گفتن پاشو بریم خونه ما دورهمیه و خوش میگذره
ماهم رفتیم و داشت خوشم میگذشت
که یه دفعه یکی یه چی در اورد و گفت امشب قراره بترکونیم ...
ازون شب به بعد زندگی من هر روز سیاه و سیاه تر شد
-علیرضا من میشناسمت
دوستت دارم
حواسم یه کم به خودتم باشه
رفیق همیشه خوب آدمو نمیخواد
به عنوان داداش بزرگتر بهت میگم هوای خودتو داشته باش-سرلک چیشد اخراج شدی؟؟
به خونتون زنگ زدن؟؟
حاجی دمت گرمه ها تا گفت پاشو برو بیرون رفتی و نموندی به پاچه خواری
+نه حاجی صالحزاده نبود خیلیم خوش گذشت باهم نشستیم به حرف زدن
-برو عشق کن چون معلم ریاضی گفت بهش بگید دیگه نیاد سر کلاس من تا بعد عید
+تا عید که جیزی نمونده بیخیالش بریم شیر کاکائو اول صبحو بزنیم حال و هوامون عوض شههر سال مدرسه ما رسمه که عیدا اردو عید برگزار میشه
اردو عیدی که خیلی سخت میگرفتن
و ناظما همه بودن و جو سنگینی بود
من از ترس این جو اولش ثبت نام نکردم
کسری هم نکرده بوددیدم بمونم خونه بیشتر اذیت میشم
تصمیم گرفتم بیام اردو عیدو
ولی کسری فکر میکرد وقتش گرفته میشه حتی با رفت و آمد
برای همین چند روز اولو نیامد
ولی بعد سه چهار روز دید خیلی سخت میگذره تو خونه و تصمیم گرفت بیاد مدرسههیچ چیز مثل سابق نبود هیچ شباهتی به قبل نداشت
همه عوض شده بودن
نگاشون میکردی قیافه ها نگران بود
تا کنکور ۳ ماه و خورده ای مونده بود و فشار درسی تو عید زیاد بود
ولی من باز شانس اورده بودم ....
ته کلاس پشت یکی از بچه های درشت هیکل
جایی که راحت میتونستم بازه اولو چرت بزنم
بازه های بعدی با گوشی کار کنم
اونم با گوشی خودم
دیگه استرس لو رفتن گوشی مخفی ای نداشتمهر بازه درسی که تموم میشد میرفتم سراغ بچه ها
ولی تند سلام میکردن و رد میشدن
رد میشدن که برن تغذیه ای بخورن و هوایی به سرشون بخوره و برگردن سر درسشون
همه تند تند داشتن سوال حل میکردن و رفع اشکال انجام میدادن
ولی من وسط انبوهی از درسای پایه گم شده بودم
حتی با دیدن برنامه عیدم بیشتر استرس میگرفتم
ازمون ۷ فروردین قلم چی نزدیک بود
آزمون پایه
کل اینستارو زیر و رو کردم
اون موقع سوال قلم چی سخت گیر میومد
باید شارژ ایرانسل میدادی و سوالارو میگرفتی
شانس اون ازمون سوالا اومد ولی خیلی دیر
طوری که من جوابارو گرفتم دستم و رفتم سر جلسه
و ترازم شد ۶۰۰۰و خورده ای
کسرا شد ۵۰۰۰هزارو خورده ای
عمادی که هفته قبل از عید شروع کرده بود شد ۶۰۰۰ولی تراز واقعیش
کسری تراز منو دیده بود تعجب کرده بود
ولی من از بس برای همه دروغ گفته بودم خودمم
باورم شده بود که این تراز تراز واقعی خودمهتوهم تسلط روی مباحث پایه اومد سراغمو
استرسو تا حد خوبی ازم دور کرد
مثل دانش اموزی که میفهمه فصل اول امتحان
ترم هفته بعدشو بلده میگه خب شب امتحان میخونم و اوکی میشه
منم همین فکرو کردم
چقدر داره همه چیز ترسناک میشه ....
من حتی نمیدونم کجام و دارم چکار میکنممشاورم بهم شک کرده بود برای همین دوربینای
سالن امتحان مدرسه رو چک کرد
دید که اول هر درس یه کاغذ از کفشم در میارم
کنار گزینه سوالا یه سری علامت میزنم و باز
کاغذو میزارم تو کفشم
ولی دیگه ناامید شده بود میدونست صحبت فایده ای نداره از طرفی وقتی نمونده که من بخوام حتی کاری کنم
بازه اردیبهشت و یک جلسه رفع اشکال با استاد
معارفمون داشتیم
صبح بود و من میدونستم چون جمعیت زیاده
حضور و غیاب نداره
پیچوندم و رفتم که برم سر قرارمساعت ۸:۳۰ پیام اومد علیرضا کلاس کنسل شده و مامانم دم در مدرسه اومده سراغت
و به مامانتم گفته که مارو برمیگردونه چون
سرویس نیست که وقتمون گرفته نشه!!!
من تجریش بودم !
مدرسه ام جنوب تهران ....آمادگی برای کنکور ۵%
استرس کنکور ۸۰%
اردیبهشت ۱۳۹۵ سال شوم و نحس برای من ... -
-
Fatemeh Soheilikia ما به هر شب راضی بودیم
الان شیش روز گذشت
-
Fatemeh Soheilikia ما به هر شب راضی بودیم
الان شیش روز گذشت
ata mohseni عذر میخوام بابت تاخیر .به خاطر امتحانات ترم نتونستم پارت های بعدی بزارم حتما امشب یک پارت رو میذارم ....⚘⚘⚘
-
پارت ششم :
+ببین کلاس من کنسل شده
مامان کسری دم مدرسه اومده و اگر نرسم قطعا به مامانم میگه
-اوکی پس برو دیگه توهم با ایم مشکلات
+یعنی چی توهم با این مشکلات ؟
من از جنوب تهران راه افتادم پاشدم اومدم شمالی ترین نقطه تهران به خاطر تو
اونم دوماه قبل کنکورم که همه دارن سر ثانیه به ثانیشون میجنگن و استفاده میکنن
حالت خوبه تو؟عجب+دربست ؟
میخوام برم میدون حسن اباد
فقط خیلی سریع باید برسم
خیلی سریع
هرچقدرم بشه هزینشو میدم
-بپر بالا داداش شانس زده در خونت+کسری من دارم با دربست میام
میتونی به مامانت بگی بیاد سر حست اباد
خودتم پیاده بیای تو اونجا که طبیعی بشه اگر یدم دیر رسیدم ؟
بگو با بچه ها رفتیم یه صبحانه بخوریم
-ای بابا اوکیه باشه زود برسون خودتو+سلام ببخشید مزاحم شماهم شدم
یکم طول کشید داشتم با یکی از معلما مدرسه رفع اشکال میکردم
به کسری گفتم شما برید من خودم برمیگردم
ولی لطف کرد گفت منتظر موندید
-نه بابا علیرضا جان این چه حرفیه
ایشالا شما با نتیجتون همه این کارا رو جبران میکنید
چیزیم تا کنکور نمونده دوماه دیگه تمومه
+بله .....ایشالا تمومه ...
-علیرضا سلام به مامانت برسون
سریع برو بالا که از بقیه روزت استفاده کنی و این بی برنامگی صبحتون جبران بشه
+چشم حتما بازم ممنونم خیلی لطف کردید...خدافظ کسریتقربیا اواسط اردیبهشت بود که سر زنگ نهار نشسته بودیم داخل کلاس
خب اون تایم بچه ها زنگ تفریحا بخصوص زنگ نهار تست زماندار میزدن
یادمه که یکی سوال میاورد کپی میکردن باهم آزمون میدادن برای مرور و تقویت زمانشونمن خیلی استرس گرفته بودم
یادمه گفتم کاش برمیگشتم به دوماه خیلی بهتر میشد همه چی
یهو عطا گفت نه بابا !
بزار زودتر تموم بشه راحت شیم چیه این کنکور و دوران پشت کنکورش
برام عجیب بود که یه نفر دلش نخواد فرصت بیشتر برای خوندن داشته باشه تا این که رتبه ها اومد و عطا شد ۳۰ منطقهالان اواسط اردیبهشته و همه عوض شدن
همه دارن مثه چی درس میخونن
چقدر تنها شدم
به هرکی میگم بریم بیرون نیست
به هرکی میگم بیا چت کنیم نیستش
همه گوشیارو جمع کردنچقدر کنکور نزدیکه و چقدر در حق خودم ظلم کردم
خدایا من از الان میخونم تمام تلاشمم میکنم توهم هوامو داشته باشکتابامو در اوردم سریع برای خوندم برنامه ریزی کردم
فیزیک شیمی زیست دینی
شروع کردم به کوب درس خوندن
نزدیک امتحانات نهایی پیش دانشگاهیم بود
هم باید برای اونا میخوندم هم کنکورم
فشار روز به روز روم بیشتر میشدروز به روز حالم بیشتر از خودم بهم میخورد
روز به روز پشبمون تر میشدم و بیشتر به اشتباهاتم پی میبردم
ولی راه جبرانی نبوداولین امتحان پیش روم زیست بود
درسی که هیچ اشنایی باش نداشتم بخصوص
زیست پیش دانشگاهی
ازش میترسیدم خیلی میترسیدم
تصمیم گرفتم برای امتحانا ....استرس کنکور ۱۰۰%
امادگی ۵%
احساس تنهایی ۱۰۰%
راه جبرانی وجود نداشت دیگه -
سلام به آلایی های عزیز ....
میخوام یه داستانو براتون بزارم ....
یه داستان که شاید داستان مثه خیلی از داستانای دیگمون باشه...
فقط این داستان یه فرقی داره ....از دل میاد ....
واقعیه ....خط به خطشو یکی از ماها چندسال پیش تجربه کرده ....
استرس دقیقه به دقیقه اون رو کشیده ...
حسرت روزای از دست رفتشو تجربه کرده ....
به جایی رسیده با یه دنیا پشیمونی ....
ولی ....
بالاخره آیندشو ساخته ....
یه روزی ....یه جایی ....به خودش اومده و دیده خودشه و خودش .....
بلندشده ....تلاش کرده و.....
میخوایم از امروز بریم تو دل داستان....ماهم میخوایم خط به خطشو تجربه کنیم ...
۲۹/۹/۹۹Fatemeh Soheilikia امتحانات ما که تموم شد
امیدوارم که امتحانات شما هم تموم بشه
12 روز سخت گذشت
امروز چیزی ندارییم؟!
-
Fatemeh Soheilikia امتحانات ما که تموم شد
امیدوارم که امتحانات شما هم تموم بشه
12 روز سخت گذشت
امروز چیزی ندارییم؟!
ata mohseni
سلام وقتتون بخیر ...بازهم ببخشید بابت این بی نظمی .امتحانات تموم نشده ولی تمام سعیم اینه موقع هایی وقت ازاد دارم بفرستم که واقعا نمیشه ...
حتما پارت بعدی رو در اسرع وقت میذارم -
ata mohseni
سلام وقتتون بخیر ...بازهم ببخشید بابت این بی نظمی .امتحانات تموم نشده ولی تمام سعیم اینه موقع هایی وقت ازاد دارم بفرستم که واقعا نمیشه ...
حتما پارت بعدی رو در اسرع وقت میذارمFatemeh Soheilikia نه ببخشین راحت باشین
هر وقت دوست داشتین بفرستین((این تایپیک مال شماس))