هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
Infinitie. A
اینارو ببین چرا پس پیامبر درونی خودش یه نوع شرطی سازی نیست؟؟؟؟؟ -
من هنوز دارم میخونمااا
فکر نکنی خوابم برده
دارم میخونم -
Infinitie. A یعنی چی نماز شرطی میشه؟؟؟یا شنیدن صوت قرآن شرطی میشه؟؟؟ربط این به اون چیه؟؟؟
-
Infinitie. A نه بخون من خودمم دوباره دارم میخونم سوالاتمو دونه دونه بپرسم
-
Infinitie. A چرا باید ذهن ای کوچیک تر جلوه بده؟؟؟؟؟
چرا باید اون رو بذاره الویت های دوم سوم و....؟؟
خب یه داده وارد شده چرا ذهن باید اون داده ارو در الویت قرار بده؟؟؟
چرا باید ذهن داده های پایه ارو به فراموشی بسپره؟؟؟
مگه نه که باید به اون اساس ها بیشتر پایبند باشه پس چرا برعکسه؟؟؟ -
Infinitie. A چطوریه که شیطان با حرفای خود دین اسلام یک فرد رو میتونه شرطی کنه؟؟؟؟
الان اینجاست که باز درک شرطی شدن برام سخته!!!
مگه نه که مغز انسان بردهی داده هاست خب پس چطورمیتونه رشد کنه؟؟؟
یا انسان شرطی شده بر چه اساسی میتونه داده جدید قبول کنه؟؟؟
یا اون مغز شرطی شده چطور میتونه فراتر از این چیزا بره و اون داده ارو تجزیه و تحلیل و قبول کنه؟؟ -
فوق العادهههه بودددد
این کتابههه چیههههه؟؟؟
الان اگه بگم این جزو معدود اطلاعاتی بود که توی انجمن منو به وجد آورد دروغ نگفتممممم
وایی خدااا -
Infinitie. A عالیه این کتاب همه چیش یه تیکه فلسفه روزه و خوب بودن و....گفته که اونم عالیههه
مردی در آینه نوشته شهید سیدطاها ایمانی
آره مطمئن بودم اما من دچار سردرگمیم -
@roghayeh-eftekhari پیامبر درونی که میگه
منظورش یه جورایی فطرته انسانه، هر انسانی به طور مشترک به خوبی علاقه داره و از بدی دوری میکنه، وجدان داره که سرزنشش میکنه
که خب، بله اونم یه نوع شرطی سازیه
ولی به فرقی از نظر مسلمونا، با شرطی سازی های دیگه داره
اینه که پیامبر درونی ما، داده های شرطیش از جانب خدا اومده
از طرف محیط یا وسوسه شیطان نبوده، که بخوایم بگیم باعث سکون فکری ادم بشه -
Infinitie. A خب وقتی ذهن شرطی شد در حدی که به داعشی تبدیل شده برای این آدم چطور راه برگشت هست؟؟؟ اون آدمی که در حدی شرطی شده که داده جدید قبول نمیکنه و شرطی شده که به حرف درست واکنش نشون بده چطور امکان داره توبه کنه و برگرده؟؟؟
-
Infinitie. A خب این حل
-
@roghayeh-eftekhari در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
Infinitie. A یعنی چی نماز شرطی میشه؟؟؟یا شنیدن صوت قرآن شرطی میشه؟؟؟ربط این به اون چیه؟؟؟
یعنی من نماز رو از اول بخاطر پاداش یا جلوگیری از تنبیه بخونم، درکی ازش نداشته باشم، و حتی نفهمم چی دارم میخونم
برام عادت بشه
اینطوری دیگه نماز روی من تاثیر نمیزاره
قران روی من تاثیر نمیزاره
در واقع پیامبر درونی من که میشه فطرت من، توی این قسمت از من، انگار مرده و واکنشی نسبت به نماز یا قران نشون نمیده -
Infinitie. A مگه غیر اینه که پیامبر درونی من باید منو به این چیزا دعوت کنه؟؟؟
-
Infinitie. A هنوز ادامه داره بفرستم؟؟؟
-
خب شیطانم قدرت تفکر داره قدرت اینکه شرطی نباشه
مثلا همینکه با انتخاب خودش جلوی ما قرار گرفت مگه غیر اینه؟؟؟
پس دیگه برتری ما نسبت به شیطان چیه اگه اون خودش در این نقطه قرار داره؟؟ -
@roghayeh-eftekhari در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
Infinitie. A چرا باید ذهن ای کوچیک تر جلوه بده؟؟؟؟
یعنی اینکه من با تاثیر از محیط اطرافم، تاثیر گذاری وجدانم(پیامبر درونیم)(ای) از بین بره!
فرض کن یه اکیپ پسرونه میرن بیرون
۵ نفرن، از این ۵ نفر، ۳ نفرشون میگیرن یه بچه گربه رو گیر میارن که بخوان مثلن چمیدونم، اذیتش کنن
خب طبق وجدان آدم، این ۳ نفر دارن کار اشتباهی انجام میدن! ولی اون دو نفر باقی مونده، هنوز وجدانشون نمرده، ولی با این حال، با خودشون میگن، چیزی نگم که یه وقت اینطور برداشت نشه که مثلن من بچه مثبتم یا حامی گربه هام و ادم خوبه داستانم و از این حرفا!!
دیدی چیشد؟ تحت تاثیر جمع، اون دو نفر، وجدان درونیشون رو نادیده گرفتن، و باعث مرگ خوبی، توی خودشون شدن، و عوضش بی تفاوتی نسبت به اتفاق اشتباه در جلوی خودشون، رو توی نفس خودشون تقویت کردن!!!
اینطور تاثیر گذاری وجدانشون یا همون پیامبر درونیشون اومد پایین و کمتر از (بی) که شرطی سازی های اطراف یا همون تاثیر پذیری از محیط اطراف هست، شد!!چرا باید اون رو بذاره الویت های دوم سوم و....؟؟
بخاطر اینکه ادمیزاد دوست نداره، انگشت نما بشه
خب یه داده وارد شده چرا ذهن باید اون داده ارو در الویت قرار بده؟؟؟
بخاطر محیط!!! همین الان اگه من با یه پیرهن سفید، انگشتر و تسبیح و شلوار نخی، برم تو پارک، از صد جا تیکه میخورم!!
خب آدم دوست نداره تیکه بهش بندازن! پس عقیده قبلیه خودشو نادیده میگیره! حالا فرض کن این عقیده درست باشه!!! باز هم در اثر محیط باعث نادیده گرفتنش میشهچرا باید ذهن داده های پایه ارو به فراموشی بسپره؟؟؟
تدریجیه دیگه
یه مثال بگم، دیدی همیشه ادم اولین اشتباه رو که بخواد انجام بده، سختشه، مثلن بچه های کلاس پنجم یا ششم، وقتی از محیط دوستای خودشون، میبینن که مثلن یه سری از دوستاشون، دارن از فحش های رکیک استفاده میکنن، اینام ممکنه بار اول دوم سوم، جلوی خودشونو بگیرن، ولی یه دفعه که دیگه خسته میشه از این کار، بار اول خیلی آروم ممکنه فحش بده، بار بعد یه کم با اعتماد به نفس بیشتر
و بار های بعد هم همینطور...، تا جایی که دیگه ابایی از فحش دادن نداره!! میدونی یعنی چی؟ یعنی اون داده های پایه اش، که میگفت فحش دادن خوب نیست، به فراموشی سپره شد، بخاطر چی؟ بخاطر محیط!مگه نه که باید به اون اساس ها بیشتر پایبند باشه پس چرا برعکسه؟؟؟
یه جمله ایی هست که میگه
آدم خوب موندن، مثل بالا رفتن از کوهه
سخت میشه بالا رفت و ادم بهتری شد
ولی خیلی راحته که بخوای توی بدی غرق بشی و از کوه بیوفتی!
اینم همینه، میتونه خیلی دلیل داشته باشه
ولی خب نفس اماره و شیطان دلایل اصلیش هستن -
Infinitie. A ما میگیم انسان باید بتونه بعد مادی درکنار بعدمعنوی داشته باشه میگیم نباید شرطی بشه ولی خب بعضی جاها این شرطی شدن لازمه دیگه پس چرا میگیم باید دیواره های ذهنمون رو از بین ببریم و شرطی نباشیم؟؟؟
-
Infinitie. A آهاا فهمیدم
یعنی شیطان میاد هی از عامل های محیطی که تاثیر پذیر ترن به تو حمله میکنه درسته؟؟ -
Infinitie. A مثل من که میگفتم اسم شکستن بده و بعد از دیدن واکنش های های بقیه گفتم دیگه نگم این یعنی من کم کم باعث مرگ پیامبر درونیم شدم و ای رو آوردم و کوچیکتر از بی قرار دادم درسته؟؟