هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
@f-seif-0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
خانومِ_دوست_داشتنی در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
من اینطوریم که انقدر بخاطر یه اتفاقی که میوفته گریه میکنم تا خسته بشم و دماغ و چشمام قرمزشن ، بعدش بخاطر اون احساسی که انگار یکی شیره وجودمو مکیده ، خسته میشم و میخوابم...!!
قشنگیش اینجاست که اون نرگسی که از خواب بیدار شده با اونی که قبل خواب بود کاملا باهم متفاوتن و اون موضوع دیگه براش مهم نیست!!
من این نوع از خودم رو خیلی دوست دارم:))من اینطوریم که وقتی یکی که دوسش داشتم اذیتم میکنه و باعث گریم میشه و بعد منو تو اون حالم رها میکنه رو میبخشم
ولی همراه تک تک قطره های اشکی که از چشام میاد پایین اون از چشام میوفته و از میدان دیدم برای همیشه خارج میشه
اره منم خیلی اینو دوسش دارماینی که من میگم درواقع آخرین مرحله است!!
وقتیه که این لولی که تو ازش حرف میزنی رو چندین بار ازش گذر کردم و درآخر تصمیم به حذف گرفتم.
سخته عبور ازش ولی خب باید یه جایی تموم میشد!
ولی خب بعد از گذر آخرین مرحله واقعا اون موضوع برام بی اهمیت میشه ولی دلیل نمیشه بگم فراموشش میکنم -
amir ahmadi خدا نکشتت دایی
-
-
amir ahmadi
نمیشه تو عمومی گفت
ولی همه می شناسیم -
-
پ باز صحنه داره رمانتیک میشه که:|
-
@sania-andiravan در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
خب وقتی یکی با یه چیزی نمی سازه چرا باید باهاش ادامه بده؟
چرا از اون موقع باید درگیر بود؟؟چون فکر میکنه میشه زمان داد و ادامه داد و درستش کرد
ولی متاسفانه طوری میشه که یهو به خودت میایی میبینی وَه! از اول اشتباه بوده که -
خانومِ_دوست_داشتنی
فراموش که نه
ولی میگذرم ازش
و انگشتمو گاز میگیرم دیگه کارمو تکرار نکنم
و رفتارام خیلی نامحسوس عوض میشه با اطرافیانم حتی
چون ارزش نداره -
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
ملعونن
غلط املایی داریمرسی خدارو شکر که خوبی
شعتچی نوشتم
خب اوکیه