هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
کلاس هلال احمر داشتیم
اولی که هنوز مسئولش نیومده بود در باز کنه
دوست هم اتاقیم رو دیدیم
از اون جمع جز من هیچ کس نمیدونست که دوستن
و داشتن بهش میخندیدن
چون با ۲متر قد
میخواست از پنجره آویزون شه
چون در بسته بود
پنجره رو ول کرد
رفت و خیلی خوشحال و شاد و خندان برگشت
بچه ها داشتن میمردن از خنده
میگفتن خب رفته کلید گرفته
ولی نگرفته بود
بعدش که زینب اومد
خیلی بزرگانه رفتار کرد
ولیفک کرده من بهش نمیگم از پنجره آویزون بوده -
amir ahmadi
ممنونم،لطف کردین. -
ولی احساس میکنم
اوشون رو دوست داشته
چون اون روز که شنید عقد کرده
زیاد اکی نبود -
چرا اینجوری شد؟
-
خیلی بده!
-
نبخش، مرتکبانت را
تو حکم واجب الاجرایی -
بد بود اون روز
سعی میکرد عادی جلوه بده
ولی خب حداقل برای من مشخص بود که عادی نیست -
خب پس نباید اینا رو هم براش تعریف کنم..
ادامهی پیامام رو که هنوزسین نزده حذف کردم... -
اعصاب ملت=0
-
Erfan Iranmanesh 1
تو هم با منی؟ -
@Sevilay نه من غلط بکنم با شما باشم
منو نخول