هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
پرستو بابایی
فرصت ریکاوری وجود نداشته باشه -
پرستو بابایی
خوبه دیگه
هیجانی میشه -
خیلی عجیبه برام ..
ولی بازم همون حرف همیشگی
بااااشه -
مویرگ های مغزم دیگه دارن نمی تونن!
و هر لحظه برای امشب ممکنه پاره بشن
کشش دیدن یه چیز دیگه رو ندارم
پس ترجیح میدم بخوابم
هوف -
و چیزی که هیچ وقت فهمیده نمیشه
-
ولی هیجان انگیز ترین اتفاق امروز چی بود ؟
آره ...
بازم شکر -
شاید دیگر حتی حوصله اثبات چیزی را نداشت
نقطه سرِ خط -
عاشق نوشتنم=)
-
زهرا: وای تو خیلی تو کلاستون تنهایی که!
من: آره...
پن: دوست دارم ولی نه اونایی که میخوام...
گاهی ترجیحم تنهاییه...
چیزی که ترم اول داشتم افسردگی میگرفتم بابتش /: -
این چند روز
بیشتر از دفعه تنها بودم
یا با یه نفر فقط...
چون یه سری رفتاراشون دیگه داره اذیتم میکنه...
دروغ!!!!!!!!!
حسادت...(شاگرد اول کلاس نبودم ولی همیشه امتحانای اول اینجوری بوده که خب چند میشی؟!...
بدونن خوب میشی یه جور
بدمیشی جور دیگه...
آدم یه سری چیزا رو حس میکنه..)
گاهی واقعا تنهایی بهتره... -
باز که ابری شد نگاهت، بغضتم واسم عزیزه
اما اشکاتو نگهدار، نذار اینجوری بریزه
حال من خیلی عجیبه، دوست دارم پیشم بشینی
من نگاهت بکنم تا تو چشمام عشقو ببینی
تو چشمام عشقو ببینی.. -
اولش گفتم یه حسه یا یه احترام ساده
اما بعد دیدم یه عشقه، آخه اندازش زیاده
بیا و مثل گذشته جز به من به همه شک کن
من بدون تو میمیرم، بیا و بهم کمک کن -
مگه از جون نخریدم ناز چشمای تو را
میدونی هیشکی تو قلبم نگرفت جای تو را
خوشه خوشه اون موهاتو روی شونه هات بریز
اشکو از چشمای من بردار و زیر پات بریز