هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
بریم پینترست رو بگردیم ️
-
به حرکت نورهای کوچک نگاه کرد و نفس عمیقی کشید. گویی دیگر خیالش جمع شده بود که شب به واقع شروع شده است.
«شب» را بیشتر از «روز» دوست داشت چون میتوانست با خودش خلوت کند.
گاهی تمام روز منتظرِ لحظهای میشد که تاریکیِ شب همچون آغوشی وسیع بیاید و بیتابیِ روز را در بر بگیرد.
و گاهی هم تمام شب منتظر میماند تا شلوغیِ روز بیاید و او را از سکوت و خلوت کردن با خودش نجات دهد.
اما در نهایت انتخاب او بین روز و شب، قطعا شب بود.
شب همچون پناهگاهی امن بود که او میتوانست کمی با خودش وقت بگذراند بدون احساس گناه در مورد تمام مسئولیتها و بارهایی که بر دوشش بود.
چه آنهایی که زندگی بر دوشش گذاشته بود و چه آنهایی که دیگرانِ مهمی بر دوشش گذاشته بودند و چه آنهایی که انتخاب خودش بوده است.
شب، پناهگاه او بود از بمبارانِ توقعاتی که در طول روز مدام به هر نحوی به او یادآوری میشد.
یادآوری اینکه باید حضور داشته باشد،
باید حواسش باشد،
باید درک کند،
باید نقش دوست، درمانگر، دانشجو، را بازی کند.
شب، تنها زمانی بود که میتوانست بدون توجه به بایدها فقط «خودش» باشد.
خودش، یک وجودِ کوچکِ پر از تاریکی که میتوانست برای تاریکیهایش آغوشی امن پیدا کند.
حال، شبِ تاریک او را در آغوشش کشیده بود و او خوشحال از بودن در این خلوتگاهِ همیشگی، آرام آرام نقابها و نقشهایش را از تنش درمیآورد.
اکنون، وقت خلوت کردن با درونش بود.
زخمهای جدیدش احتیاج به دیده شدن و نوازش شدن داشتند. -
-
-
ما هیچ تر از هیچ پی هیچ دویدیم
جز هیچ در این هیچ دگر هیچ ندیدیم -
آرزو میکنم شبهای سختتون با آرامش سحر شود.
۰۱:۰۲ -
-
نه دامیست نه زنجیر؛ همه بسته چراییم؟
چه بندست چه زنجیر که برپاست خدایا !
مولانا -
چه دانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیونمولانا
-
هم او که دلتنگت کند سرسبز و گلرنگت کند
هم اوت آرد در دعا هم او دهد مزد دعا...مولانا
-
@Sally
سلام
بابت شوخی های امشب معذرت میخوام
حقیقتش خودم میدونم که یکم زیاده روی کردم و بی نمک شدم و باید خیلی زودتر این قضیه رو جمع میکردم
متاسفانه مشکلی که من دارم اینه که اصولا نمیدونم کجا باید شوخیو قطع کنم که خب به همین دلیل تاحالا خیلیا رو اذیت و ناراحت کردم
باعث شدم خیلیا اون حسی که ازش فرار میکنن رو دوباره بهشون یادآوری کنم و عذابشون بدم درحالی که خودم دارم میخندم و لذت میبرم
اگه یادم باشه فعلا توی حال خیلی مساعدی نبودین و رفتار منم اصلا مناسب نبود(جدای از اینکه توی چه شرایطی بودین)
حقیقتش نمیدونم اصل ماجرا رو، ولی شرمندم که نمک رو زخم شدم
شوخی های گروهی همیشه یه شمشیر فوقالعاده تیز و دو لبه است
یا باعثِ یه روز خیلی باحال میشه و روابط رو تحکیم میکنه
یا باعث اذیت شدن و آسیب دیدن یکی دیگه میشه
اینکه کدوم حالت اتفاق میوفته میتونه دست هرکسی باشه، و متاسفانه من باعث شدم دومی اتفاق بیوفته
یه جا هم گفتین که از دیس لایک ناراحت نمیشین و خودم میدونم جریان چیه
متاسفم ولی یه ۳، ۴ باری پیامارو مرور کردم و نفهمیدم جریان چیه(البته صدرصد میدونم که مقصر منم و این که کار به اینجا کشید بخاطر مسخره بازی های من بوده)
احتمالا بخاطر همین نفهمیدن منه که شوخی از دستم در رفت
چرت و پرتامو خلاصه کنم
بابت اتفاق امشب معذرت میخوام
شب بخیر -
دلم برای گلم در سیاره خودم تنگ شده
-
️️️
-
️️️