حافظ پژوهی و حافظ خوانی.......
-
حافظ که در این قرن بار ها در اذهان ما چرخید و چرخید و حال هر وقت فراغتی می یابیم، ابیاتش را با صدای استاد شجریان در خانه به گردش در میاوریم...................
عراق و فارسی گرفتی به شعر خوش حافظ/ بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است
فکند زمزمه عشق در حجاز و عراق/ نواب بانگ غزلهای حافظ شیراز
حافظ حدیث سحر فریب خوشت رسید/ تا حد مصر و چین و به اطراف و روم و ری
شکرشکن شوند همه طوطیان هند/ زین قند پارسی که به بنگاله میرود
اگر باور نمیداری و رو از صورتگر چین پرس/ که مانی نسخه میخواهد ز نوک کلک مشکینم
به شعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند/ سیهچشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
پایه نظم بلند است و جهانگیر بگو/ تا کند پادشه بحر دهان پر گهرم
طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر/ کاین طفل یک شبه ره صد ساله میرود
و اما وی که از جهانگیر شدن نامش میگوید.........
علاقه مندان منتظر حضور سبز شما هستم.........
@دانش-آموزان-آلاء
@بچه-های-ریاضی-کنکور-1401
@بچه-های-ریاضی-کنکور-1402
@بچه-های-تجربی-کنکور-1401
@بچه-های-تجربی-کنکور-1402
تجربی
ریاضی فیزیک
@انسانیا -
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآیدگفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوبرویان اینکار کمتر آیدگفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب رو است او از راه دیگر آیدگفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آیدگفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آیدگفتم که نوش لعلت ما رابه آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آیدگفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا مگوی با کس تا وقت ان درآیدگفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد
گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید -
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد بادکامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد بادگر چه یاران فارغند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد بادمبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق گزاران یاد بادگر چه صد رود است در چشمم مدام
زنده رود باغ کاران یاد بادراز حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد -
ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه ...... مست از خانه برون تاختهای یعنی چه
زلف در دست صبا گوش به فرمان حریف ...... اینچنین با همه ی درساختهای یعنی چه
شاه خوبانی و منظور گدایان شدهای ....... قدر این مرتبه نشناختهای یعنی چه
نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی ......... بازم از پای درانداختهای یعنی چه
-
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت: برخیز که آن خسرو شیرین آمد
مژدگانی بدهدای خلوتی نافه گشای
که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد
قدحی درکش و خرم به تماشا بخرام
تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد
گریه آبی به رخ سوختگان باز آورد
ناله فریادرس عاشق مسکین آمد
ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست
که به کام دل ما، آن بشد این آمد
شادی یار پریچهره، بکش باده ناب
که می لعل دوای دل غمگین آمد
مرغ دل، باز هوادار کمان ابروییست
که کمین صید غمش، جان و دل و دین آمد
در هوا چند معلق زنی و جلوه کنی
ای کبوتر، نگران باش که شاهین آمد
رسم بد عهدی ایام چو دید، ابر بهار
گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد
چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبل
عنبرافشان به تماشای ریاحین آمد