هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
چَشمِ من،گریه چرا؟!
تا کجا آه و فغان؟
ای گلو !
صحرای خشکیدهی بغض ..
شب به شب،خِس خس خشک
حمل کردی تو در آن کُنجِ کبود
با توام مغز ترک خوردهی من ..
خاطرات سرد را
از پسِ گوشهی دیوارهی خود دور بریز
و تو ای پای خیال !
یاد یاران وفادار به خود جای بده
هر کجا خاری بود،
شک نکن تا به ابد خاشاک بود ..
هیچ تپه،تل و خاک
قله و کوه نمی سازد آه!