اعتراف میکنم که....
-
این پست پاک شده!
-
@parniyan-k در اعتراف میکنم که....
گفته است:
اعتراف میکنم عاشق شدم بدجور :|
من اعتراف میکنم فارغ شدم . اما هنوز ذهنم درگیره . طرف خیلی بیشعور بود :|
@parniyan-k در اعتراف میکنم که....
گفته است:
@parniyan-k در اعتراف میکنم که....
گفته است:
اعتراف میکنم عاشق شدم بدجور :|
من اعتراف میکنم فارغ شدم . اما هنوز ذهنم درگیره . طرف خیلی بیشعور بود :|
اعتراف میکنم اون شکست عشقی که خوردم کمکم کرد بیشتر منطقی باشم و یه ادم جدید شدم که بلده بین عقل و قلبش تعادل ببرقرارع :|
-
@parniyan-k در اعتراف میکنم که....
گفته است:
اعتراف میکنم عاشق شدم بدجور :|
من اعتراف میکنم فارغ شدم . اما هنوز ذهنم درگیره . طرف خیلی بیشعور بود :|
@parniyan-k
اعتراف میکنم توی کل زندگیم هیچوقت از هیچ چیز به اندازه جنس مخالفم تو ایران نا امید و متنفر نبودم.
اعتراف میکنم که این قضایای روابط تو ایران و این که اعتماد به نفست رو نابود میکنن تو شکل گیری اعتقادات پوچ گرایی من تاثیر داشته
چون وقتی از چیزی کامل خالی بشی به پوچ گرایی میرسی و من به پوچ گرایی رسیدم -
اعتراف میکنم گاهی شدیدا دلم برای کسایی که اذیتم کردن و دیگه کنارم نیستن تنگ میشه
-
اعتراف می کنم یه روز صبح می خواستم از خیابان انقلاب رد بشم
یه پسر بچه جلوم بود داشت میرفت همشم وایمیستاد
گفتم برو عزیزم نترس من هواتو دارم مامانت کجاس
پس فکر کردم تنهایی داره میره مدرسه رسیدیم به اون ور خیابان یهو برگشت
دیدم وای از این کوتوله هاس اینقد خجالت کشیدم
اونم فکر کنم ناراحت شده بود زود دویدم رفتم سوار اتوبوس شدم -
اعتراف میکنم عشق پنهان و یک طرفه از دندون درد بدتره
-
اعتراف میکنم عشق پنهان و یک طرفه از دندون درد بدتره
SeyedEmami در اعتراف میکنم که....
گفته است:
اعتراف میکنم عشق پنهان و یک طرفه از دندون درد بدتره
حیف نمیشه ده تا لایک بزنم
-
خانوم در اعتراف میکنم که....
گفته است:
حس سبکی میکنم و دلم میخاد هیچی برنگرده(:
حس سنگینی میکنم و انگار دارم راکد میشم...
-
یه زمانی آلایی اعــــتراف میکــــنم وقتـــی بچـــه بــــودم انــــقده حســـودیـــم مـــیشد بـــه اون بچـه هایی
کـــه بلـــد بـــودن بـــا دوتـــا انگـــشتاشون ســــوت بزنـــنm-mp-ss من الانشم حسودیم میشه
-
اعتراف میکنم توی عمرم خیلی وقتا بد ضایع شدم مثل این فیلم طنزا :|
میگن اول نگاه جیبت کن بعد خرج کنا:/
من توی عمرم زیاد رفقیق باز نبودم ک مثلا دعوت کنم بیرون شام و....
یبار پیش دانشگاهی بودیم،(حدودا چهارسال پیش)ظهر اومدم کتابخونه با دوستم،حرف شد گفتم اشکال نداره ناهار مهمون من روستوران رو به رو :|
چ میدونستم واسش عادی بود قبول کرد :|
یا خدا:/ چیکار کنم حالا،همش 14 تومن تو جیبم بود:/
کارت هم پیشم نبود بگم یکی کارت ب کارت کنه :|
الکی ب ی بهونه زدم بیرون قیمت بگیرم حداقل مثل داستان کباب غاز کنم
حالا ما کتابخونه شهید بهشتی بودیم،روستوران رو به روشم ک شیش بهمن گران ترین جای کرمانشاه:/
دیدم باید بیخیال رستوران شم:/
رفتم غداخوری پایین تر دیدم پولم ی چلو کباب کوبیده و کوبیده خالی میکرد :|
رفتم آوردمش و گفتم روستوران فلانه و... نمیشه(این خودش بدتر بود)بریم این غذاخوری، نشستیم و دیر آوردن،گفتم عاقا چیشد گرسنمونمه:/
اوردن مال من خب برنج نداشت
گفت عه علی تو چرا برنج ندادی:/
گفتم معدم حساسیت داره :|
گفت به برنج؟ :|
عاقا اصلا از نگاهش فهمیدم ک فهمید پول نبودهچون خودشم چند لقمه بیشتر نخورد:/
اعتراف میکنم یکی از ضایع شدن های وحشتناک عمرم بود و هنوز بهش فک میکنم ی طوری میشم :|
و ب این شعر سعدی رسیدم ک بسیار سفر باید تا پخته شود خامی:/ -
اعتراف میکنم خجالت میکشم با18سال سن دستم جلو خونواده دراز باشع واس پول تو جیبی..دلم میخواد ب خودم تکیه کنم
اعتراف میکنم دندون لق بابارو کندم و انداختم دور
اعتراف میکنم جای خالیش تو قلبم مث خارچشمه
اعتراف میکنم هنوزم خودمو دوست دارم با همه اینا
اعتراف میکنم هنوز فکرم درگیر ادمیه ک ادمه اما ب من ربطی نداره
اعتراف میکنم میخوام کنار درسم کار کنمو برا خودم پول جمع کنم تا وقتش ک شد بزارمو برم جایی ک دور باشم دور باشمو دوست
اعتراف میکنم هنوز خیلی حرفاواعترافا ت دلم مونده اما الان دگ تاب گفتنشونو ندارم -
بزرگی میگ اخر شب همه میتونن اعتراف کنن،چون اعصاب خورده و پر از روزه!اول صبح اعتراف کردی اعتبار داره...
اعتراف میکنم تا اینجای زندگیم اشتباه زیاد داشتم و از خیلی از امکانات در راه مفید استفاده نکردم مثل خود انجمن و پشیمونم...
گاهی به حاشیه پرداختم،گاهی....
الا ای حال گذشته رو نمیشه ویرایش کرد،بخشی ک مربوط به بقیه اس و فک میکنن من اذیتشون کردم و ناراحتن و...میتونم بگم ک
ی عده واقعا من مقصر نیستم برگردم باز همون حرفا رو میزنم،ی عده توقع و انتظار بیجا داشتن ،گاهی شوخی و کژ تابی بوده و فقط واسه ی عده واقعا مقصرم ک اونم از عمد نبوده،فقط میتونم بگم حلال کنن
و واسه اون قسمت ک مربوط ب خودمه
الان ساعت 7 روز 4 دی ماه،اغلب تاپیک های غیر درسی رو مثل تودلی رو روی نادیده گرفتن میذارم...
تغییر تدریجیه شاید سالها،اما ی شب ک ب اوج میرسه بروز میکنه،همه یک دفعه ای شدنش رو میبینن اما....
ب این اکانت نباید ب چشم سابق دیگ نگاه کرد،یعنی انتظار بیشتر از یسری پست داغ یخ زده
داغ واسه درسی،یخ زده واسه غیراون.... -
اعتراف میکنم بچه که بودم یه نونوایی کنار خونمون بود .اولین باری که رفتم نونوایی حدود 7 سالم بود.پولو از مامانم گرفتم و رفتم نون بگیرم .ماشالا اینقده غلغله بود که یه 45 دیقه ای شد تا رسیدم جلوی صف.نونوائه گفت دختر پولتو بده,چقدر میخوای؟منم2تومنی ای که دستم بود رو دادم بهش.اونم پول منو (برا بقیه پول طرف) به اضافه یه دسته نون داد به یه یارو,اونم گرفت و رفت.منو میگی اشک تو چشمام حلقه ...زد که وای پولمو داد به اون مرده,.(این خودش یه اعتراف دیگس,آخه بچه که بودم همیشه پولامو گم میکردم,بعدشم که همه از خدا خواسته میگفتن چه شلخته!).ا
آقا بعد کلی کلنجار رفتن با خودم بالاخره رفتم تو خونه و باگریه به بابام گفتم که نونواییه پولمو دزدید داد به یه نفر.بابام که نمیدونست چه خبره,شاکی شد وبامن اومد نونوایی.گفت آقا چرا بچه منو اذیت میکنی؟مگه هم سن توئه؟
طرف شاخش در اومد که بابام چی داره میگه.گفت حاج اقا چه اذیتی؟!نگاه کن,من حتی نونشم دسته کردم گذاشتم کنار.وقتی که بابا گفت دخترم اومده اینجوری میگه,یه نونوایی آدم ازم خندیدن -
اعتراف میکنم
از همه آدما متنفرم
چ غریبه چ آشنا
ب حدی ک دیگه با هیچ کس حرفی نمیزنم
جز دونفر ک عاشقشونم:-\