هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
خدای بچگی هاتون یادتونه؟من یادمه همیشه خدا رو یه فرد تصور میکردم که توی یه دنیا با پس زمینه سیاه زندگی میکرد زیر یه درخت گیلاس بزرگ چون خودم بچگی ها عاشق گیلاس بودم و فکر میکردم خدا هم هرچقدر بخواد میتونه گیلاس بخوره
خدای خواهرم خیلی متفاوت تره یه نفرد نیست بلکه یه دایره است یه دایره که بیشترش بنفشه با صورتی میگفت مثل خورشید تو نقاشی یه دستای نور مانندی داره که باهاش خیاطی میکنه و بچه میدوزه وقتی بچه ها را میدوزه میزارتشون توی یه تخت بزرگ و بالا سرشون پرواز میکنه میگفت خدا نه گوش داره نه دست نه پا حرف هم نمیزنه چیزی هم نمیخوره و موقع دوختن بچه هم حرکات عجیبی در میاره که خودش موقع تقلید این حرکت خیلی میخندید
چقد جالبه راجب اینا پرسیدن -
@philosopher ممنون عزیزم بابت محبت بی منتت و قلب بزرگت اگه بدونی چقدر خوشحالم کردی
-
عین خر مانده در گل...
-
@philosopher دیگه نمیای؟
-
@philosopher دیگه نمیای؟
-
@philosopher جز این اسمی برا خودم نیافتم
یه جوری توگل گیر کردماااا
خاک بر سرم -
@philosopher عه عاخی گوگولی میری؟
-
-
athenaa آره
ولی بچه ها منو میشناسن بخوای حرف بزنیم هستم عزیزم
من این روزا فقط گشت میزنم کار جدی ای ندارم بیخوابی خرابش کنه بدن من مقاوم تر از این حرفاس@philosopher من جدیدا با خودمم حرف نمیزنم..
اسمت چیه؟؟ -
شبتون آروم
خدانگهدار -
شبتون آروم
خدانگهدار -
شبتون آروم
خدانگهدار