هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
ممنون
D.fateme.r -
ی وقتایی میزنه به سرم برم ادبیات بخونم(:
-
@Amir-Bernousi منم خواب دیدم چند تا امضا زدم برای مدیرم توی یه برگه بعد مدیرمون گفت تو که امضات این شکلی نبود:|
-
@fatemeh_banoo منم به سرم میزنه هنر بخونم (((:
ولی کنکور هنر ندادم حتی :| -
من دادم
فکر میکنم بهتر از پارسال بشه رتبم شده بود 1100 تو زیرگروه یکشون :|
D.fateme.r -
D.fateme.r میشه درسای ادبیات رو انتخاب کرد...یا حداقل سال بعد کنکور زبان داد...
اما نمیدونم هم دلم پیش ادبیاته وهم پزشکی
دوس داشتم ادبیات عشقم باشه ن شغلم..
هرچند که پزشکی بسی عشق است تا شغل(: -
@Amir-Bernousi جایِ من موسیقی بخونید :|
-
دلم برات رفت وقتی پرسیدی رسیدی خونه؟؟
-
من به سینما علاقه دارم :|
D.fateme.r -
@Amir-Bernousi شما کارگردانی بخونید من نقد...
شما فیلم بسازید من نقد کنم -
@fatemeh_banoo
وقتی خیلی کوچیک بودم و با مامانم به یه فروشگاه خیلی بزرگ رفته بودیم، بر خلاف همه بچه هایی که شکلات و بستنی و آدامس می خواستن، آویزون مانتوی مامانم شدم و اصرار کردم کتابی رو که روش عکس میمون داشت برام بخره. اسمش رو یادم نیست اما یادمه داستان میمونی بود که مریض شده بود. از همون روز بود که به شغل آیندم فکر کردم. حسابی مصمم بودم که دامپزشک بشم و همه حیوون های بیمار رو نجات بدم.وقتی بزرگ تر شدم به خاطر حرف بزرگ تر ها و مصلحت و موقعیت اجتماعی و شغل و پول، قرار شد حقوق بخونم و وکیل بشم. باز که یک کم گذشت عاشق خط میخی و زبان سانسکریت و اسطوره های باستانی شدم و گفتم که باید فرهنگ و زبان های باستانی بخونم.
کارهای خیلی زیادی توی این مدت کردم. از نقاشی و موسیقی و خیاطی و بافندگی گرفته تا نجاری و ساخت مدارهای الکتریکی! اما توی همه این مدت فقط یه چیز بود که هیچ تغییری نکرد. عشقم به نوشتن. و هنوزم که هنوزه دارم می نویسم. بعضی وقت ها فکر می کنم همون کتابی که روش عکس میمون داشت، داره مسیر زندگیم رو مشخص می کنه. درسته که آخرش دامپزشک نشدم. اما لااقل یه چیزی می شم که با تمام وجود به کتاب ربط داره. مثلا یه نویسنده که درباره حقوق حیوانات توی ایران باستان رمان مینویسه!
.
این زندگی نامه ی نیلوفر نیک بنیادِ ((: -
D.fateme.r خیلی زیباست
بله آشنا هستم(: -
@fatemeh_banoo
((: -
خسته نباشی
-
ی روز انقدر برات مینویسم که خوندنش ی روز وقت بگیره
اما بعدش میرم..
اروم بی دلخوری بی رنج بی گلایه
ی روز طولانی ترین نامه عمرم رو برات مینویسم و بعد جوری محو میشم که یادت بره منی هم وجود داشتی روز وقتی ازخواب بیدار بشی انقد به ذهنت فشار میاری تا از ادمی که حتی اسمشم یادت نیس ی تصویر بیاری جلوی چشمت و به قلبت بگی اروم باشه
تو ادم دوست داشتن نبودی قبول ادم تنهایی بودی قبول
من چرا مثل تو شدم..
ی وقتایی دو دوتا چهارتا میکنم ومیگم مگه ادما برای دوست داشتن چی نیاز دارن..ی روز وقتی چمدونمو میبندم که زندگیت برای همیشه برم از خودم ن عطری به جا میزارم ن اهنگی ن خاطره ای...
ی روز راحت ترین لبخند رو میزنم و از دنیای تو پر میکشم
نمیرم ک جاتو پر کنم نمیرم ک تو ادمای دیگ دنبال تو بگردم
میرم که این بار یواشکی دوست داشته باشم و تو حتی ندونی من چ قدر محتاج بودن بودم
ی روز فرق منو با ادمای اطراف میفهمی همونایی که اگر بدی کنی بدی میکنن اگر قهر کنی نمیان بگن چرا
اونایی ک حتی بهتر از منن...اما ی روز شاید یکم گوشه دلت وقتی به دریا نگاه کردی یاد من بیوفتی و فقط وفقط یکم دلت برای کسی تنگ بشه
ک تو توسیاه ترین نقطه دنیا پیله کرده ودوس داشتن تو رو تو خودش پرورش میدهمن میدونم چ تو این دنیا چ اون دنیا یبار دیگ میبینمت بغلت میکنم وبعد جوری به خودم فشارت میدم ک خدا شرمنده این دوری و این بغض بشه..
میدونم ی سری چیزا سهم مانیست اما میدونم ی روز تو یاد من میوفتی و شاید فقط وفقط شاید بگی کاش بودم...
من به همین احتمال زندم.. ️
-
https://www.instagram.com/p/Bo1j_znAxgR/
سنتور ((:
ما هیچ ما نگاه ((: -
حس میکنم تب کردم عجیبه...
-
زندگی ؛ مثل دیکته نوشتنه !
مهم نیست چند تا درست داری با تعداد اشتباهات قضاوت میشی ...