شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
-
یه اتفاقی الان برا من افتاد خیلی دارک بود ولی به شآدکده میخورد...
من تو کل زندگیم دخترخاله ی مادرمو یه بار دیدم اونم تو ختم بابابزرگم تو 6 سالگی بود
بعد روز اول عید اومده خونه ما یه راست اومده تو اتاق من میگه : «واااااااای امیررضا چقدر بزرگ شدی!!!! .» ()یعنی توقع داشتی از 6 سالگی تا الان رشد ابعادی نداشته باشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
ما داخل روستا اییم و پسر خالم شهر زندگی میکنن
بعد ی روز داخل شهر داشتیم راه میرفتیم اون قسمت خیلی شلوغ نبود و کسی خیلی رد نمیشه همین طور ک داشتیم می رفتیم ی خانمی هم جلومون بود داشت میومد
ی دفه دوتا سگ ک زیر درخت خوابیده بودن بلند شدن شروع کردن واق واق کردن زنه ک نصف سکته فک کنم زد پلاستیکو انداخت رفت پسر خالم خودشو انداخت وسط خیابون نمی دونم چطور ماشین نزدش وسط خیابون می دویید فقط
من ؟ وایساده بودم سگارو نگاه میکردم پیش خودم میگفتم شهر حتی سگاشون هم لوسه -
همه چیز داشت درست پیش میرفت ، تا اینکه.... تصمیم گرفتم گزینه پخش 360 درجه رو فعال کنم
و این اتفاق افتاد
-
-
-
برداشت آزاد:)
-
بعضی وقتا هم یه وقت کُشی هایی میکنم که عربا تو لیگِ خودشونم نمیکنن ://
-
برنامم برای سال ۱۴۰۲ :
-
ایرانی نیستی اگه ای حرکته نزده باشی
-
یه جور میگه برنامه من و دوستام برا سال جدید گناه و فساد گستردست که انگار ما خیال می کردیم برنامه عترت و طهارت دارن:/
-
وقتی استاد بعد 10 جلسه باز می بینه من اشتباه موازنه زدم
(گوگولی ترین معلم شیمی) -
وقتی هم عجله داری و هم داری تایپ میکنی نتیجه اش میشه این -
-
مثانه اینچیزا حالیش نیست