شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
-
اوایل مهر امسال رفتیم مدرسه هفت صبح بود خیلی خوابم میومد زنگ اولم فارسی داشتیم و درس اولو رو خوانی میکردیم
چند نفر خوندنو منم با حالت نیمه بیدار گوش دادم خلاصه معلممون دید خوابم میاد گفت رامین بخون
اگه یادتون باشه درس اول نثری از سعدیه
خلاصه خوندم تا رسیدم به این جمله(هر نفس که فرومیرود مُمد حیات است و چو براید مفرح ذات )
حالا من اینجوری خوندم( هر نفس که فرومیرود مَمَد حیات است و چو براید مفرح ذات)
یعنی کلاس پوکید معلمم چند هفته بود نمی گفت رامین میگفت مَمَد -
امروز زنگ زدم به خالم احوالپرسی کردم
اخر مکالمه گفتم خاله کاری نداری
گف نه جانم
قربونت بشم من
گفتم خدا نکنه
بعدش گف برات کیک پختم بیا ببر
منم شوق کردم گفتم دستت درد نکنه خاله چشم حتما میاممیمونم
(ممنونم)
خدافظ