شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
-
استقاده از آسانسو در فیلم ها چه ایرانی چه خارجی!
یارو باعجله میره سمت آسانسور و فقط دکمشو میزنه بعد از پله ها میره بالا!!
-
انقد تو ذهنم با بقیه دعوا و کتک کاری بزن بزن کردم که مطمئنم همین روزا یه
“پلیس افکار” واسه جلوگیری از جرایم ذهنی تشکیل میدن یه حبس ابدم واس من میبُرن
-
بچه های دانشگا رو از روی محل نشستن سر کلاس طبقه بندی میکنم.
ردیف اول :حال به هم زن
وسطی ها :یه سلام علیکی داریم
ته کلاس :دمشون گرم.
اونایی که اصن کلاس نمیان:اینا رفیقمن
-
یکی از بهترین احساس های دنیا :
از خواب بیدار بشی و نگران این باشی که الان وقت بیدار شدنت بوده
ولی ببینی که هنوز 2 ساعت مونده و میتونی بازم بخوابی …
خداییش بد میگم !؟
-
دیشب برق رفت، بابام گفت پاشو یه شمع روشن کن
گفتم نمیخواد وجودت خودش نوره،
.
.
.
یهو دیدم یه دمپایی پرت کرد طرفم و گفت؛ لایک، خوشم اومد
-
یه بارم بابام کنتور گاز رو دستکاری کرد،
.
.
.
روزی ١٣٠٠ تومن اداره گاز باید به ما پول میداد
-
امروز یه پشه یه ربع بی حرکت
نشسته بود رو میز ناهار خوری
منم سریع زدم لهش کردم!!
بعد از چن دقیقه یه پشه دیگه اومد بالا سرم گفت:
بی وجدان اون معلول بوود
لامصب داغون شدم با حرفش
-
این پست پاک شده!
-
پسرها بعد 10 دقیقه به تفاهم میرسند که روز جمعه برای تفریح کجا برن
.
.
.
دخترها بعد 4 ساعت بحث ،تفریحشون لغو میشه چون الهه به نسترن گفت :خرس
-
افسر :خانم شما با سرعت غیر مجاز رانندگی میکردید
خواهش میکنم بزارید برم، من معلم هستم الان کلاسم دیر میشه
افسر :معلم؟ یه عمر منتظر این روز بودم، حالا شروع کن هزار بار بنویس “من دیگه با سرعت غیر مجاز رانندگی نمیکنم"
-
یه جوری میگین کوالا فقط میخوره و میخوابه انگار مثلا گوسفند 5 صبح بیدار میشه یه چایی تلخ میخوره تا شب میره سر دکل نفت
-
دیشب ی اس ام اس اشتباهی واسم اومده که:
رسیدی پاریس خبر بده
نشست هیت مدیره هم فرداست
برای هماهنگیه بارنامه ی اون۱۰ تا مازراتی هم با دبی تماس بگیر
حالا من پفک حلقه ای کرده بودم تو انگشتام داشتم باب اسفنجی میدیدم
جواب دادم: ok
-
الان همه چی گرون شده
شما یادتون نمیاد...
اون موقع ها با ۱۰۰ تومن می رفتیم مغازه
با یدونه نوشابه شیشه ای و دو سه تا پفک و آدامس و صد جور حله هوله دیگه می اومدیم بیرون...الان دیگه نمیشه همه جا دوربین داره
-
این پست پاک شده!
-
-
این پست پاک شده!
-
این پست پاک شده!
-
جوانی از بیکاری رفت باغ وحش پرسید:استخدام دارید؟
یارو گفت مدرک چی داری؟گفت لیسانس!
یارو گفت یه کاری برات دارم ، حقوقشم خوبه پسره قبول کرد.
یارو گفت : ما اینجا میمون نداریم میتونی بری توی پوست میمون تو قفس تا میمون برامون بیاد !
چند روزی گذشت یه روز جمعه که شلوغ شده بود، پسره توی قفس پشتک وارو میزد از میله ها بالا پائین میرفت یهو جوگیر شد زیادی رفت بالا از اون طرف افتاد تو قفس شیره!داد زد کمکککککککک... شیره گرفتش و دستشو گذاشت رو دهنشو گفت: آبروریزی نکن میمون، منم ممدم تو بورس بودم، الان اینجام
-
يه پيرزنه ٩٠ ساله عكسشو ميبره عكاسى ميگه اينو برام فتوشاپ كنيد.
نه آرايشم كنيد نه جوانم كنيدعكاسه ميگه پس چيكار كنيم؟
پيرزنه ميگه يه گردنبند الماس و يه انگشتر ياقوت به عكسم اضافه كنيد كه بعد از مرگم عروسام انقدر بگردن دنبالش تا جونشون در بياد -
سن من بستگی به خواست مامانم داره
یه وقتا می گه
«تو دیگه بچه نیستی، این کارا چیه؟ از تو بعیده»
یه وقتا هم می گه
«تو هیچی حالیت نیست … بچه ای هنوز، این چیزا رو نمی فهمی!»عاشقتم مامان جونم