آلاخونه

.))

..)

.
ما این تنهایی رو ارزون بدست آوردیم؟

قید خیلی چیزا رو زدیم که خیلیا نزدن

به لذت هایی پا ندادیم که خیلیا پا دادن

ایستادگی کردیم جایی که خیلیا نشستن

ما برای این سالم زندگی کردنه، تلفات دادیم آقا! تلفات!

یه گوشه نشستیم با دوستامون پچ زدیم

به دوتا فیلم سینمایی و چهار تا دونه تخمه و آجیل راضی شدیم

ته تهشم که از دنیا و آدماش خسته بودیم، یه سجاده باز کردیم

گفتیم خدا که هست...

که بود.

ما قید عشقای ممنوعه رو زدیم

آره همونا که دلمون قیلی ویلی رفتو شعورمون نذاشت بیشعور باشیم.

ما ساکت موندیم و این سکوت نابرده رنج نبود! خوده رنج بود

که چی بشه؟

که بشیم کسی که تنهاییاشو فهمیده!

من این تنهایی رو مقدس میدونم!

کسی که این تنهایی رو داری؛

دمت گرم. دمت گرم.

"دختر بودن، سخت است"..

‌
| كسي كه بدونه شما ناراحتيد و بذاره با اون حال روزهاتون و سپري كنيد هيچ كسيتون نيست |

#اعتقاد

تنهایی بشر تمامی ندارد.بیش ترین دوست را داشته باشد،باز هم لحظه هایی دارد که هیچ کس را ندارد...
.
این بد است یا خوب؟
.
ذهنم دوباره میخواهد حرف بزند و یکی به دو کند.حوصله اش را ندارم. خودم تند تند اعتراف میکنم که گاه گاهی خوب است.
.
.
شلوغی زیاد دور و بر ادم،غفلت می آورد.

خودت را گم میکنی. غریبه میشوی با روح و فکرت.

سلام. تشکر میکنم از دعوت رفیق شفیقم@Fragile ودوست عزیز@دختر-بهار. راستش زیاد نمیدونم چی بگم اگه از حوصله خارج بود پیشاپیش معذرت..
.
۱)هنردوستم. نویسندگی خصوصا بداهه نویسی رو خیلییی دوس دارم. کارگردانی رو عاشقشم. دوس دارم خط نستعلیق یادبگیرم و موسیقی هم پیانو و ویلیون(امیدوارم استباه نگفته باشم) هم علاقه دارم.
.
۲) ادم درونگرا و ساکتی ام.. در مجازی پرحرفم ولی! البته فقط با رفقای نزدیک ن همه ولی واقعی نه. خیلی ساکت. طوری ک داداشم بعد از مدتی ک اومد استان، فک میکرد لال شدم!
.
۳)از مرگ نمیترسم! بنظرم ارامش عجیبی داره ولی از انجایی ک شروع حساب و کتابه،فعلا بهش فک نمیکنم!
.
۴)بهترین رفیقم Fragile .نمیدونم چی درموردش یا رفاقتم با ایشون بگم! ب قدری رفاقتم و همچنین حسم ب ایشون عمیق ک واقعا در کلامم نمیگنجد! از اون موضوعایی ک باید فهمید و زبان قاصر از بیان! پس ب خودتون میسپرم،هرچی حس خوب و دوست داشتنه ک ب ذهنتون اومد نثار رفیقم
.
۴) ادمیم ک اهل ریسک کردنه. کلا از هر چی میترسم دوس دارم تجربش کنم. مثلا از ارتفا میترسم زیااد، ولی دوس دارم از ی ارتفاع بلند بپرم پایین با چترنجات!.. تیراندازی، اسب سواری، رانندگی با سرعت زیاد..
.
۵)اهنگ سنتی خییلیی دوس دارم اونم صدای سالارعقیلی.. پاپ: فرزاد فرزین. رپ ک کم گوش دادم تا حالا، یاس.
.
۶)شاید ادم زیاد مذهبی نباشم، ولی امام حسین♡خیلی دوس دارم ینی عاشقشم کافیه اسمش بیاد، هرجورعشق بازی اومد ذهنتون من دارم با اسم ایشون! البته حدود رو رعایت کنید لدفا
.
۷)اشپزی زیاد بلد نیسم. ی چندتا غذا بلدم ک یا شور یا کم روغن یا بی نمک درست میکنم ولی دوس دارم خوب شه.
.
۸)عدد دوس داشتنی ام و مقدس! ب احترام این عدد.
.
۹)همیشه دوس داشتم اتاق بزرگی داشته باشم با تزیینای چوبی. و ی قسمت اتاق کتابخونه باش پر از کتابایی با موضوع های مورد علاقم!
.
۱٠)موضوع ک دوس دارم واسش کتاب بخرم زیااد؛ فلسفه، جهان ببنی، روانشناسی، رمان، عرفان..
.
۱۱)میگن ادم عجیبی هسم! منطقی و تودار و مجهول! هیچ وقت نمیزارم کسی ب حال درونی واقعیم پی ببره.
.
۱۲)از طبیعت خیلی خیلی خوشم میاد، ارامش خاص داره واسم.
.
۱۳)لباس خریدن کیف میکنم. لباسای ساده و درعین حال شیک. انتخابمه. رو این مسیله خیلی حساسم. رنگ تیره حال میکنم، شلوغ و جیغ نه!
.
۱۴)زیاد رفیق ندارم. ینی دوس ندارم زیاد داشته باشم شاید بخاطر درونگرایبم باش.. کلا دایره ارتباطاتم محدود و معطوف ب یک نقطه! ک Fragile معرف حضور هس.
.
۱۵)در دوس داشتن سخت پسندم در هر زمینه ایی! غذا، ادما، لباس..
.
۱۶) خب نمیدونم چی بگم دیگه موسسه روابط اجتماعی درون خوب کار نمیکنه.. ولی اگه تعامل اجتماعی باشه، با احترام تمام، پیش میرمنمیگم همیشه موفق بودم!
.
۱۷) بی حس است این عدد!
.
۱۸) خوشبحالتون ک تو ابن سنید۱۸..)) قدر بدونید لدفاا
.
۱۹)نمیدانم!
.
۲٠)عشق را طور خاص تعریف میکنم! انطوری ک بایدباشد! دور از هرگونه هوس!.. برای همینه ک اگر کسی ابراز کند، یا ادعا، دقیق میتوانم تشخیص بدم ک دارد ب خیال خویش انرا معرفی میکند ن انگونه ک باید!!..
.
مرسی حوصله کردین.... دعوت میکنم از دوست عزیز @Miss-Joker

یکی بی قید
بی خیال.

ـــFragile ـــ
هــرگـز لـحـظـه ایـی که فـهمـیـدم دوسـت دارم و فـرامـوش نمیکنم

ــFragile ــ
فـقـط بـآش، تـمـوم کـم و کـسـرش بـا مـن

#اخرین.

گاهی وقتا آدم میکنه خب هوس که بره…
دلم تنگ شده؛ برعکس دلت
تو چی میدونی چی گذشته چند وقته بهم؟
مگه نمیدونی نمیتونه از دستت بده؟

چقد این لحظات پر از حسم!..
پر از حس غریبه بودنم با خود،
دورترینم
و
تنهاترین!
حالتی پیش امده ک عمیقا تفال!میزنم در جای جای درونم..
چقدر سوت و کور!
چقدر خالی!
چقدر ناشناخته و
پر از حسِ...؟؟
اره حسایی ک علامت سوال بزرگی کنارشونه
و داشته هایی ک ندارمشون!!
میفهمی ان حس غریبگی ک گفتم؟
حالا ی وحشت زدگی هم تکرار کن!
انقدر ناشناخته بودن درونم زجر اور است ک وحشت افتاده جانم
از لرزش دستانم
ضربان کوبنده قلبم
تبِ بی سر و ته
سردیِ ب مانند سردی یک جنازه!ک میپاشد ب تنم...
چ بگویم؟!
من مدام از خویش میگریزم....
این گریختن
با هی رفتن از خویش و ب خود امدن،همراه است
...
همینقدر غریبه ام
همینقدر زجر اور است غریبه بودن!
اگر در دیاری جز دیار اندرون غریبه ایی،
خوشبحالت!
فرصت بیشتری داری غریبگی درونت را بفهمی...

#تراوشات _ذهن_یک_غریبه!

اشکم نه به اختیار من است و نه به خواسته ی من؛ خودش درک دارد که سرازیر میشود..

خوب بودن را از یاد برده ام. فعل است یا حس؟ رفتار است یا گفتار؟..

خوبی ریشه اش از کجا می آید؟ از دل است یا عقل؟...

در افکار بیابانی خودم فرو میروم!..