
Dr
دیدگاهها
-
جملکس خوشگل -
هرچی تو دلته بریز بیرونhttp://photos02.wisgoon.com/media/pin/photos02/images/o/2016/8/3/20/1470238374619596.jpeg
آیا میدانستید پرنسس ها هم به بقالی می روند؟؟ -
خاطره ای از دوران مدرسه@Dr.Bernosi آره دقیقا ما این کارو کردیم در کلاس ما گیر داشت ودبیر می خواست امتحان بگیره دستگیره ی درو ما از تو کلاس میکشیدم معلم ومعاونمون هم از بیرون کلاس ماهم یه دوست داشتیم گنده بود هرکاری داشتیم از اون استفاده میکردیم (همون دوستمون گرفته بود دستگیره رو) آخرشم رفتن کلید ساز آوردن خخخ
-
خاطره ای از دوران مدرسهماکلاس داشتیم برای کنکور استاد شیمی تو 2جلسه بهمون درس میداد و تو یکی از جلسات آخرهای زنگ گفت تشنمه یکی برام آبمیوه بگیره منم رفتم رانی خریدم تهشو سوراخ کردم دادم یکی از دوستام خورد رانی رو(البته چاقو پیدا نکردم باچنگال سوراخ کردم)تو اون قوطی رو پرآب کردم زیرشو آدامس زدم گذاشتم رومیز استاد یه نیم ساعتی تشکر میکرد ممنون اصلا توقع نداشتم برید چیزی بخرید همین جوری میگفت ممنون .متشکرم حالا کی خریده؟؟؟؟؟؟هیچ کس چیزی نمیگفت چندبار تکرار کرد گفت کی خریده؟بگه میخوام بهش جایزه بدم یهو یکی از بچه های کلاس گفت من خریدم(خودشیرین)گفت ممنون لطف کردی دوستای منم همه اش میخندیدن هیچی دیگه آخر کلاس استاد اومد بخوره رانی رو هی میخورد هی به قوطی نگاه میکرد 2باره میخورد به قوطی نگاه میکرد که چرا مزه ی آب میده این رانی آخرش آدامس چون خیس شده بود افتاد آب ریخت رو شلوارش کلاس منفجرشد از خنده ی بچه ها
-
نکته_تست زیست!@Dr.Bernosi سلام من استفاده میکنم ولی چون احساس میکنم تو زیست کلا پرتم چیزی نمیتونم بگم فعلا فقط میخوام زیستو یاد بگیرم این تست هاروهم میخونم ممنون بخاطره زحمتی که میکشی .اگه کسی نظری نمیده تو تاپیک دلیل نمیشه که استفاده نمیکنه فکرکنم فقط تست باشه تو این تاپیک خیلی منظم تر میشه.
-
روزی یک حدیث -
هرچی تو دلته بریز بیرون -
هرچی تو دلته بریز بیرون -
جملکس خوشگل -
هرچی تو دلته بریز بیرونhttp://photos02.wisgoon.com/media/pin/photos02/images/o/2016/5/31/10/1464674977938297.png
شما رو با این صحنه تنها میزارم -
جملکس خوشگلhttp://photos01.wisgoon.com/media/pin/photos01/images/o/2016/4/21/1/1461184555203248.jpg
بالاخره تونستم بخرمش ... هرکی میگه فتوشاپه چیزی جز حسودی نیست
http://photos01.wisgoon.com/media/pin/photos01/images/o/2016/4/21/1/1461185554045609.jpg -
هرچی تو دلته بریز بیرون@javadm328 آرزو وهدف اگه به دست آوردنش راحت بود الان همه ی افراد جامعه شده بودن پرفسور حسابی فکر نکنم اشکالی داشته باشه 1باره دیگه تمام تلاش تو بکنی حداقلش اینه که بعدا شرمنده ی آرزوهات نمیشی
-
خاطره ای از دوران مدرسهنمی دونم جالبه یا نه ولی برای من خاطره انگیزه هروقت برف میاد یادش میوفتم .یه روز برف اومده بود وهیچ کدوم از معلم هامون نیومده بودن فقط یه معاون بیکار داشتیم اونم چون خونش نزدیک محل مابود اومده بود مدرسه نمیتونست بچه هارو کنترل کنه همه جا شلوغ بود بچه ها میرفتن تو اتاق مدیر کل وسایل هاشونو بهم زده بودن یعنی وقتی میرفتی تو اتاق احساس میکردی وارد بازار شام شدی انقدر بهم ریخته بود خلاصه دیگه دیوونه شده بود از دست بچه ها هرچی بهش میگفتیم تعطیل کن بریم خونه مثلا بشینیم درس بخونیم(نه این که ما خیلی درس خون بودیم و یه عالمه دانشجوی علم داشتیم از بین دوستامون)گفت نه نمیذارم گفتیم باشه هرجور دوست داری نذار من و7تا از دوستام وسایلمونو جمع کردیم رفتیم از دیوار پشت مدرسه در بریم یه میلیه ی بزرگ اون جا بود ازش استفاده کردیم که بریم بالای دیوار اولش تمام کیف هامونو پرتاب کردیم اونور دیوار بعدش پالتوهامونو و... وبعد یکی یکی رفتیم از دیوار بالا ورفتیم اونور دیوار فقط یه نفر مونده بود بیاد پایین که یه فوضول جاسوس رفته بود گفته بود این ها دارن فرار میکنن بی ادب نمیفهمه آدم باید از وقتش استفاده کنه اونم ماها که انقدر مظلوم بودیم اصلا مگه بالا رفتن از دیوار جرمه ؟؟؟؟؟نیست دیگه نمیذاشتن درس بخونیم والا بعدا میگن چرا شماها کنکور قبول نمیشید .نذاشتن از وقتمون درست استفاده کنیم خخخخخخخ.خلاصه یهو دیدیم سرایدار مدرسه مون بایه حالت خشمگینی داره میاد مارو بگیره فکر کن 7تا کیف رو زمین پالتوها یکی این ور اوفتاده بود یکی اونور افتاده بود اومد همه ی کیف هامونو برداشت برد منم نمیدونم باکی اشتباه گرفته بود همه اش میگفت صبر کن مادرت بیاد فردا بهش میگم چی کار کردی؟نمیدونم اون طفلکی کی بود که ولی مارو برد دفتر شانس آوردیم کسی نبود اون لحظه و دروقفل کرد کیف هارو گذاشت اون جا رفت یهو اون یکی معاونمون از راه رسید (هیچی نمیدونست که ما چی کار کردیم) یکی از دوستام برگشت بهش گفت خانوم ما از این برگه ها میخوایم برای شرکت تو مسابقه های اقای قرائتی (نمیدونم از کجا به ذهنش رسید)خلاصه از اون جایی که اون معاونمون فکرمیکرد فاطی پاستوریزه اس گفت بیا تو دفتر بهت بدم همه ی بچه هارو جمع کردیم جلو دفتر گفتیم ما هم میخوایم اونم از همه جا بیخبر درو باز کرد رفتیم تو کیف هارو برداشتیم اومدیم بیرون اونم معاونمون داشت دنبال اون برگه ها میگشت یهو برگشت دید هیچ کس نیست پشت سرش خخخخخخخ ماهم رفتیم توکلاسمون تاساعت 11 که در مدرسه باز شد وما از غفلت سرایدار استفاده کردیم در رفتیم حالا وسط خیابون اون بدو ما بدوییم آخرش در رفتیم نتونست بگیره مارو(حقشونه اصلا مگه کسی که از مدرسه در میره میگیرنش؟؟؟؟)فرداش رفتیم مدرسه دیدم سرایدار داره با آب وتاب داستانو برای مدیر تعریف میکنه میگفت تو این 30سال خدمتم ندیدم کسی از رو دیوار فرار کنه . ولی آخرسال 3نمره از انضباطمون کم کردن میگفتن هرچی هست زیر سر این هاست معاون مدرسه مون میگفت این و(منظورش من بودم)نگاه نکنید قیافه اش فقط مظلومه یه ولد چموشی لنگه نداره . معذرت میخوام طولانی شد واین که خیلی جالب نبود.
-
خاطره ای از دوران مدرسه1بار یادمه ساناز موشک درست کرد سرکلاس زبان ماهم شروع کردیم به موشک بازی هیچی دیگه معلم گذاشت رفت به منم گفت اصلا ازت توقع نداشتم !!!!!!!انگار من عهد کرده بودم کاری نکنم سرکلاس آخرش بردنمون دفتر مدیر بهم میگفت تودیگه جا نداری تعهد بدی بیا خودت نگاه این جارو چندبار تعهد دادی!!!!!!!!!! همه دوستام منفجرشدن ازخنده
-
هرچی تو دلته بریز بیرون -
جملکس خوشگل -
هرچی تو دلته بریز بیرون -
جملکس خوشگل -
هرچی تو دلته بریز بیرونرفتم بخوابم اصلا خواب به چشمام نیومد باید حرف بزنم وگرنه دیوونه میشم