آری آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمیدانستم معنی هرگز را
تو چرا باز نگشتی دیگر!؟
هوشنگ ابتهاج
آری آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمیدانستم معنی هرگز را
تو چرا باز نگشتی دیگر!؟
هوشنگ ابتهاج
ارغوان شاخهٔ همخون جدا ماندهٔ من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابیست هوا؟
یا گرفتست هنوز؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم دیوار است
آه این سخت سیاه، آنچنان نزدیک است
که چو برمیکشم از سینه نفس
نفسم را برمیگرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی میماند
کورسویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانیست
نفسم میگیرد
که هوا هم اینجا زندانیست
#هوشنگ_ابتهاج
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آن چنان مات که یکدم مژه برهم نزنی
مژه برهم نزنم تاکه ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنی
فریدون مشیری
ایهام
دل به دریا زده ای پهنه سراب است نرو
برف و کولاک زده راه خراب است نرو
ایهام
شب به شب قوچی از این دهکده کم خواهد شد
ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد
بازآمدم بازآمدم از پیش آن یار آمدم
در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
آن جا روم آن جا روم بالا بدم بالا روم
بازم رهان بازم رهان کاین جا به زنهار آمدم
من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم
دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم
من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر
آخر صدف من نیستم من در شهوار آمدم
ما را به چشم سر مبین ما را به چشم سر ببین
آن جا بیا ما را ببین کان جا سبکبار آمدم
از چار مادر برترم وز هفت آبا نیز هم
من گوهر کانی بدم کاین جا به دیدار آمدم
یارم به بازار آمدهست چالاک و هشیار آمدهست
ور نه به بازارم چه کار وی را طلبکار آمدم
ای شمس تبریزی نظر در کل عالم کی کنی
کاندر بیابان فنا جان و دل افگار آمدم
مولانا
در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم
بدان اميد دهم جان كه خاك كوي تو باشم
نظام جدید، دهم
najafiali78
ای کاش کسی بود که می گفت به یوسف
در مصر به جز حسرت کنعان خبری نیست
منم هدفم رو مشخص کردم. رو به روم گذاشتمش و به سمتش حرکت میکنم و رسیدن بهش برام خیلی مهمه
در جواب به همچین سوالایی بیشتر جواب سر بالا میدم :|
ولی با خودم همیشه میگم از تمام توانم استفاده میکنم و قید خیلی چیزا رو میزنم، تا اگه به هدفم نرسیدم(خدانکنه) حسرت نخورم که ای کاش تلاشمو میکردم، ای کاش کمتر فیلم میدیدم، ای کاش کمتر میخوابیدم و...
saraa.66
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی
saraa.66
دلتنگ کسی باشی و وصلش نتوانی
لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی
ایهام
می روی و گریه می آید مرا
ساعتی بنشین که باران بگذرد
Mahdi2001
تب اندوه بگیرد بدنت را محکم
تک و تنها سفری رو به نهایت باشی
زیر دستان لحد غرق خجالت بشوی
تازه فکر قدغن های خدایت باشی
@shiima
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
dlrm
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
از سر جلسه ی امتحان عربی برگشتم
چون نخونده بودم، مامانم تهدیدم کرد 20 نشی میکشمت..
ضد مرگ چی سراغ دارین!؟ :|