خب سلام ...امروز چهار تیره ساعت 19:30.فک کنم از اخرین پست نزدیک سه ماه میگذره
چند روز قبل عید ی دوره رفتیم و بهشون ی پینشهاد دادم ک کارشون رو مجازی کنن گفتتن نمیشه کارمون عملیه گفتم سه بعدیش کنید گفتن تو میتونی گفتم اره ولی سه ماه بعد ..خب نمیتونستم ولی نیاز دارم به پولش....هیچیشو بلد نبودم ولی فرصت خوبی بود نمیشد از دست داد
خب این سه ماه وسط همه ی بحران ها ی طراحی سایت با وردپرس یادگرفتم(از ی دوره عمومی تا دوره تخصصی جت انجین و لرن دش و..) ی طراحی سه بعدی با freecad (ک دوره ش نبود و مجبور شدم با چت جیپیی یادبگیرم) کار سختی بود ولی انشالا تا سه ماه بعد کاراش تموم میشه و سایتش زدیم
این سه ماه سخترین سه ماهی بود ک توی کل دوران زندگیم داشتم نه بخاطر تلاش هاش،بخاطر بحران هاش ... و نمیدونم آیا سه ماه بعد رکوردش رو میزنه یا نه،عای خدا کنه نزنه...از ی جایی ب بعد میفهمی که شبیه ی لشکری که هر لحظه از نیروهاش و فرمانده هاش کشته میشن و فرصت سوگواری نداره،بعد میفهمی بهش میگن بحران های زندگی...بحران ها دیر یا زود سراغ همه میان،مشکلاتی ک تو باعثشون نیستی ولی روت میان،قسمت خشن زندگیه،مشکلاتی که حالت عادی واسه هرکدام چالش های سالانه بود توی اون برهه هر روز رخ میدن و تو دو راه داری یا برای همیشه تحت تاثیر بحران قرار مییگیری و نابود میشی یا انقدر تلاش میکنی ک اندازه ی بحران بزرگ بشی ک ردش کنی
که هردو صورت اسیب های سخت میبنی این چیزیه که کسی بهت نمیگه...
به ارزو هام فکر میکنم؟
زمان همیشه حل کننده نیست اغلب مثل تلاطم های شن و ماسه س ک روت میاد و کارت رو سختتر و پیچیده تر میکنه زمان زمان زمان مثل ی دشمن خونی هر لحظه منو غرق تر میکنه مثل ی بهره ی شبانه برای ی ادم تا خرخره مقروض...مثل ...نمیدونم باید پلن چید اول ب سطح نرمال زندگی رسید بعد تازه اومد و...
طفره نرم ایا هنوز به ارزوههام فکر میکنم؟
نسبت به چهارماه پیش سالها فاصله گرفتم ازشون و یکیشون هم
امروز اولین ارزوم از دست رفت ارزوی که نزدیک پنج سال بهش فکر کردم...
و بهم فهموند زندگی چقدر جدیه و خشن
راستش خستم...هرچی تلاش میکنم و میخام بیام بالا و بکشم بالا وقتی نزدیک یک قدمی میشم ی بحران دیگ رخ میده و باز میبردم پایین
خب برنامه م واسه سه ماه بعدی چیه..دوست دارم مهر ک شروع شد چهارتا کار کرده باشم
1)سایت رو واسشون زده باشم و شریک موسسه باشم توی درامدش
2)ی ابزار ک سالها روش فکر میکنم رو تونسته باشم دیگ ب مرحله ی فروش برسونم
...اینو با امدن بحران بهار نتونستم ادامه ش بدم ولی ب ی قدمیش رسیده بودم میشه پست 28 بهمن ک نوشتم
3)پروزه ای ک با استادم شروع کردم -پست 8 بهمن- ب پول نرسید و استاد رهاش کرد برم سراعش و نذارم بخوابه ی کار علمیه و واسه بعد میتونه رزومه بشه
4)این ترم بچه های دانشگاه ب بحران جنگ خوردن و افت کردن ی همت کنم سه نفر جلومن معدلم بیارم بالا و بشم اول
خب فک کنم پست بعدیم بشه مهر،اگر اینا انجام بشه پاییز باید اپلیکیشن هاشون رو بزنم و بذارم کافه بازار ،فاصله پست ها داره زیاد میشه اول ی ماه ی ماه بود شد فصل ب فصل امیدوارم نشه سال ب سال...
خب دوستان امیدوارم قبل امدن بحران بتونید با تلاش و جمع اوری پول و خرد کافی اماده تر باشید تا کمتر اسیب ببیند...بحران ها ی دفعه میان
واسم دعا کنید واستون دعا میکنم...روزتون بخیر تابستون خوبی سپری کنید