shkyba
تو شکلای کتاب ک من نگاه کردن هم بین ۴ تا ۶ بود
ولی فکر نمیکنم نکته خیلی مهمی باشه

سینا فخری
دیدگاهها
-
دوستان هر پیچ دنا چند جفت باز داره -
این چیزی که گفته درسته؟Hg L 0 سلام
نکته داخل عکس به نظر من درسته
به کجاش شک داری؟ -
تقسیم یاختهMSina
و یه مورد دیگه
تا الان اینو قبول داریم که کروموزوم یه واحدی بزرگتر از کروماتید هست درست؟
کروماتین هم دقیقا به همون صورته
ینی لفظ کروماتید همیشه هست، چه کروماتین باشه چه کروموزوم
فقط موقع فشرده شدن اون رشتههای دنا، کروماتین تبدیل به کروموزوم میشه
حالا کروماتین یا کروموزوم میتواند دو کروماتیدی باشد یا تک کروماتیدی باشد -
تقسیم یاختهS.a.b.a در تقسیم یاخته گفته است:
کروماتید مضاعف شده یا همون خواهری
میشه کروموزوم مضاعف شده که کروماتیدهای خواهری داره
S.a.b.a در تقسیم یاخته گفته است:
یعنی کروماتید شکل فشرده شده کروماتین هست؟
بهتره که بگیم کروموزوم شکل فشردهی کروماتینه
بقیه حرفاتون درسته
-
تقسیم یاختهS.a.b.a آره درسته
-
تقسیم یاختهS.a.b.a
خب اینجا یه تفاوت ریزی وجود داره
کروموزوم یک اسم کلی هست، میشه گفت یک واحد بزرگتر
و کروماتین یکم جزئیترکروماتین که فشرده بشه دیگه میگیم کروموزوم...حالا ریزتر که بشیم میگیم این کروموزوم یک کروماتید دارد یا اینکه دو کروماتید دارد
-
تقسیم یاختهMSina
اگه متوجه شدی که چه بهتر
اگه بازم سوالی هست بگو تا شکل بکشم رو شکل توضیح بدم بفرستم -
تقسیم یاختهS.a.b.a
ببینین
فکر میکنم یه تصویر اشتباهی تو ذهنتون ثبت شده و از همونجا تو بقیه هم به مشکل دارین میخورین
ببین
تمام سلولهای بدن انسان ۴۶ تا کروموزوم دارن(فعلا اون استثناها رو در نظر نمیگیریم مثه گلبول قرمز) همه ۴۶ تا کروموزوم دارن
این ۴۶ تا ، ۲ تا ۲تا جفتن
مثلا از کروموزوم شماره ۱ دوتا داریم، از شماره ۲ همینطور تا شماره ۲۲
کروموزوم شماره ۲۳ ک همون کروموزوم جنسی هست، اگه خانم باشه، دوتا x داریم و اگه آقا باشه یه x و یه y
این ترکیب تو تمااام سلولهای بدن انسان همینه...همه سلولها ۲۲ جفت کروموزوم غیر جنسی و یه جفت کروموزوم جنسی دارن
که در مجموع میشه ۲۳ جفت یا ۴۶ تا دونه
کروموزوم جنسی چیز عجیب غریبی نیست، مثه بقیه کروموزومای سلوله
این تا اینجا اوکی؟حالا تصور کن، یه گروه از همین سلولها، تصمیم میگیرن تقسیم میوز انجام بدن تا گامتها رو تشکیل بدن
یدونه ازین سلولای ۴۶ کروموزومی میاد، و تقسیم میوز رو شروع میکنه...تقسیم میوز دو مرحله داره...در مرحله اول تقسیم، ۲۳ تا از این ۴۶ کروموزوم میرن باهم یه سلول میشن و اون ۲۳ تا دیگه هم میشن یه سلول دیگه... حالا تو مرحله بعد، تقسیم میوز ۲ شروع میشه...این دوتا سلول ۲۳ کروموزومی که داریم، کروموزوماشون وسط سلول قرار میگیرن و کروماتیدهای خواهری از هم جدا میشن...تو این مرحله در نهایت از دوتا سلول ۲۳ کروموزومی مضاعف، ۴تا سلول ۲۳ کروموزومی غیرمضاعف یا همون تک کروماتیدی بوجود میاد
حالا به این سلولی که در نهایت تقسیم میوز بوحود اومده، ۲۳ تا کروموزوم تک کروماتیدی داره، چی میگیم؟ سلول جنسی
درست؟
این میشه تمام میوزسلول جنسی از یک سلول پیکری بخصوص بوجود میاد و کروموزومهایی که داره هم از اونجا میاد
حالا لقاح چیه؟ سلول جنسی ۲۳ کروموزومی تک کروماتیدی از مرد با سلول جنسی زن با همین ویژگیها ترکیب میشه و یک سلول تخم بوجود میاد که ۴۶ کروموزوم داره...همانند سازی میکنه و تقسیم میتوز میکنه و میره تا جنین بشه و ادامه کار...
-
تقسیم یاختهS.a.b.a سلام
سوالتون متوجه نشدم
کروموزوم جنسی تو سلول غیر جنسی و کروموزوم جنسی تو سلولای جنسی ...بعد تقسیم میوز...چه ربطی داره؟بذا تقسیم میوز رو توضیح بدم بعد فک کنم جوابت بگیری
شروع تقسیم میوز با یک سلولی شروع میشه که از لحاظ کروموزومی هیچ فرقی با سلولای پیکری نداره... همون ۴۶ تا رو داره
در زمان میوز ۱ ، نصف کروموزوما میرن تو یه سلول، نصف دیگهش هم میره یه سلول دیگه...اگه طرف خانم باشه، یه کروموزوم x میره تو سلول اولی و یه x دیگه میره تو دومی
اگه هم مرد باشه که یه x میره تو اولی و y با نصفه دوم میره تو دومی
و بعد هم ک میوز ۲ اتفاق میفتهاین یه تصویر کلی از میوز
امیدوارم که جوابت پیدا کرده باشی
اگه نه که باز دوباره سوالتو بگو چون من دقیقا نفهمیدم مشکلت با کجای قضیهسدر مورد سوال دومت...خب فعلا یادت نیومده
-
تقسیم یاختهS.a.b.a سلام
در مورد سوال اولتون
متوجه نمیشم مشکل کجاس...چیزی که از کتاب نوشتین منافاتی با چیزی ک تست گفته ندارهدر مورد سوال دومتون
عکس بالایی که میگه یه سلول تو یه جاندار در نظر بگیرین که تو مراحل تقسیم نیست و کروموزوماش تو این مرحلهای ک نمیدونیم چ مرحلهایه، غیر مضاعفه و ۳۸تاس و گفته پس قطعا عدد کروموزومی جاندار هم ۳۸عه... من با این استدلال این گزینه رو رد میکنم که اگه سلول مد نظرمون گامت اون جاندار باشه دیگه نمیتونیم در مورد عدد کروموزومی خود جاندار قطعی نظر بدیم
در مورد عکس پایینی، خب وقتی کروموزومها مضاعف باشن مسلما از هر ژن حداقل ۲ نسخه داریم...سوال سومتون
در مرحله S کروماتین تو همانند سازی دوبرابر میشه
کروماتید برا زمان تقسیمه که کروماتینا فشرده میشن و تبدیل به کروماتید میشن -
ماده ذخیره کننده اطلاعات وراثتی رو دنا در نظر بگیریم یا دنا و رنا باهم ؟shkyba درست
اما همهی ویروسا که دنای تک رشته نیستن
بعضیاشونم بجای دنا، رنا دارن -
ماده ذخیره کننده اطلاعات وراثتی رو دنا در نظر بگیریم یا دنا و رنا باهم ؟wandering
هم دنا و هم رنا در ذخیره و انتقال اطلاعات وراثتی نقش دارن
ذخیره کننده بودن دنا رو ک میدونین
انتقالش هم تو آزمایش گریفیت دیده میشه
برای رنا هم حالت ذخیره سازیش و هم حالت انتقال اطلاعات وراثتی در بعضی ویروسها وجود داره(این حالت علمیشه اما اینکه براساس کتاب زیست با چه استدلالی میشه ثابتش کرد رو حقیقتا کتاب زیست اونقدر دقیق تو ذهنم نمونده)
شاید همینکه از روی دنا رونویسی میشه باعث شه که بتونیم جزو ذخیره کنندههای اطلاعات وراثتی در نظر بگیریمش(مثه mRNA) که اطلاعات ساخت پروتیین رو در خودش ذخیره داره -
ماده ذخیره کننده اطلاعات وراثتی رو دنا در نظر بگیریم یا دنا و رنا باهم ؟shkyba
از کتاب مطمئن نیستم ک گفته یا نه ولی از لحاظ علمی این موضوع درسته -
ماده ذخیره کننده اطلاعات وراثتی رو دنا در نظر بگیریم یا دنا و رنا باهم ؟shkyba سلام بله
تو بعضی ویروسها ماده ژنتیکیشون رناست -
انگيزهM.an
خب...امشب یاد یکی از آزمونای کانون تو سال یازدهمم افتادم...البته هیچوقت فراموشش نمیکنم چون از مفتضحانهترین آزمونهایی بود که تو عمرم داده بودم🥲🥲
سرش هم خیلی غصه خوردم...واااقعا بد بود...فکر کن نتیجه اومده این، و میدونی که باید به خانواده نشون بدی، و اونا هم حتما میگن اینم از آزمون بعدی که میگفتی درست میشه، خوب میشی، جبران میکنی(در حالت خوشبینانهش البته، شایدم چیزای بدتر...🫠🫠🥲)
و بخصوص این حسو داشتم که تو فیزیک هیچی نمیشم...حالا خودتون میبینین...کارنامه رو تونستم پیدا کنم و براتون گذاشتم
این آزمون برا تاریخ ۲۹آذر ۹۸عه
این آزمون ترازم شده بود ۵۲۵۰
الان که میبینم، زیستمم چندان دلنشین نبودهخیلی بیشتر از اونیکه فکر میکردم این آزمونو...خب کلمهی مناسبی نمیتونم براش پیدا کنم...تصور کنین یه چی با این مفهوم که فاجعه اما به توان خیلی زیاد، در حد هیروشیما🥲
ولی انصافا از حق نگذریم شیمیم عالی بوده
وااای عاشق شیمی بودم🥰
اما حقیقتا هیچوقت فکر نمیکردم یه روز جزو اونایی بشم که یه چیزی رو خیییلی ضعیفن، و بععععدها که میری ازشون خبر میگیری میبین اوووه...اصلا امکان نداره این آدم تو این موضوع یه روز متوسط بوده باشه(ضعیف که هیچ)...ولی خب شد...اصلنم آسون نبوووود🫠🫠ببین فیزیک رو من اصلا هیچ ایدهای واسه حل تستاش نداشتم...اصلا نمیفهمیدم سوال چی میگه، چی میخواد...میخوندما، ولی نمیفهمیدم چی میخواد، الان باید چیکار کنم، کدوم فرمولو بزنم...یه وضعیی
این روند همچنان ادامه داشت...دیگه منفی نزدم ولی درصد فیزیکم تا آخر یازدهم و مقداری از دوازدهم همیشه در همین حد پایین بود
ما وارد دوازدهم شدیم، یه استادی داشتیم که سخت میگرفت(منم شاید یکم ازش میترسیدم🥲) ایشون، هر هفته حدود ۲۰۰ تا سوال میداد بهمون، میگفت برین حل کنین، تشریحی، برام بفرستین، و جلسه بعدی کلاسمون(که مجازی بود) میکروفون باز میکرد میگفت فلانی بیا فلان سوالو توضیح بده(نمیشد از زیرش در بری از رو بقیه کپی کنی، منم البته همچین کاری نمیکردم ولی خب)
هفتهای حدود ۲۰۰ یا گاهی ۳۰۰ تا سوال فیزیک حل میکردم
از دهم شروع کردیم، تا نوبت اول دهم و نیمسال اول دوازدهمو جمع کردیم، تا عید هم نیمسال دو دوازدهم و یازدهم
و من هفتهای اینقدر سوال حل میکردم(علاوه بر تستی که از کتاب تست میزدم و آزمونا) که خدای فیزیک شدم
منی که یه روز درصد فیزیکم این عکس بالا بود، سال بعد بیشترین درصد آزمونم برا فیزیک بود، حتی از شیمیم هم بیشتر...یه اعتماد به نفسی گرفته بودم که نگم برات...میرفتم سر آزمون میرسیدم به سوالای فیزیک میگفتم خببببببب، دیگه نوبت منهمیرفتم برا اینکه صد بزنم...اصلا میگفتم یا بلدم، یا اینکه سوال جدیده در لحظه راه حل براش اختراع میکنم، امکان نداره سفید بذارم...ناسلامتی هفتهای اونهمه سوال حل میکردم، پدرم در اومده بود، بااید صد میشد...و چندتا آزمون هم صد شد(اگه خواستین میگردم پیدا میکنم براتون میفرستم)
این موضوع باعث شد که من به تاثیر زدن تست زیاد و تحلیل دقیق ایمان آوردم
تعداد زیاد تست بزنی، خوووب تحلیل کنی، قطعا نتیجه میده
اصلا تعداد زیاد هم نه، تعداد کم، بشینی رو تک تکشون وقت بذاری بفهمی چیشد که این شد تاثیرش بینهایته...سوالای فیزیکم من همینطور حل میکردم، بعضیاش بود که شاید دوساعت پاش میموندم ببینم این چطوری حل میشه...و خب هی راهحلای مختلفو تو ذهنم مرور میکردم، مسیرهای مختلفو میرفتم و برمیگشتم، اینقدر با سوال ور میرفتم تا حل میشد... وقتی اینطوری کار کنی و بری سر آزمون دیگه هر سوالی بده تو از قبل ذهنت آمادس و شاید فراتر از آزمون آمادگی داشته باشهحالا این که فقط فیزیک بود تعریف کردم...ولی درسای دیگه مثه عربی، دینی، زیستو هم با روند مشابهی کشیدم بالا...
خیلی زیاد هم حرف زدم...دیگه بریم درس بخونیم
و خواهشمندم سوال زیاد حل کنین...و تحلیییییل کنین🥲
-
اعصاباینجا اما من نیاز دارم که برسم تا به ادامه ی هدافم فکر کنم...
هدف که مشخصه...اما شاید لازم باشه تو روشها یا برنامه ریزیات تغییر ایجاد کنی...
پشت کنکور که ۱۰ برابر شرایط از الانت سختتره
...دیگه خودت میدونی
من به این نمیگم سینوسی خوندن
اینکه حداقل ۶-۷ ساعت ثابت روزانه بخونین و حالا یکم کم و زیاد بشه چندان مشکلی نیستدر مورد اینکه خوندن سخت شده... باز از تجربه خودم میگم، اینکه مدت زیادی تصور من هر روز این بود که کلللی درس مونده دارم و نمیرسم بخونم... خیییلی عقبم و زمانم به شدت کمه... و اینجوری بود که دیگه درس خوندن برام خیییلی سخت میشد... همیشه این تو ذهنم بود که یه حجم خیییلی زیاد درس دارم که هرچه سریعتر باید تمومشون کنم
اما خب...مسئله این بود که اصلا این چیزا مهم نبود...مهم نبود ۱۲تا گفتار زیست مونده یا ۱۰تا فصل ریاضی یا ...
من باید برای امروزم مثلا ۳۰ تا تست زیست، ۲۰ تا ریاضی و فیزیک بزنم...همین
خب ۷۰ تا تست برای یه روز خیلی قابلتحملتر و پذیرشش راحتتره تا اینکه بخوای به ۴ فصل شیمی فکر کنی که قراره کی بخونی... و اینجوری راحتتر میشه رفت سمت درس و یه مقدار کار آسونتر میشه
اینو ازین بابت گفتم که گفتین اخیرا مشکل جسمی داشتین و احتمالا از برنامتون عقب افتادین...اگه من تو همچین شرایطی بودم این افکار میومد تو سرم و درس خوندن برام سخت میشد... -
اعصابHg L 0 سلام
خب نمیدونم این چیزی که میگی چقد به چیزی که خودم تجربه میکنم نزدیکه امابعضی وقتا اینقدر بار مسئولیت و کارهایی که قبول میکنم و سعی میکنم انجامشون بدم، اینقدر زیاد میشه که واقعا... نمیدونم چی بگم
و میدونم که فلان چیزو میخوام، میدونم باید این کارو بکنم، میدونم باید الان انجامش بدم، میدونم عواقب انجام ندادنش چیه و ...
و یجایی خیلی رو مخ میره
یجا فشار کار خیییلی زیاد میشه، فوریتش زیاد میشه، باید حجم زیادی رو تو زمان کوتاهی جمع کنم و خب تو همچین شرایطی واقعا بهم میریزم... حتی با اعلام مسئول خوابگاه که میگه بیاین غذاتونو بگیرین میخوام خودم به یه جا بکوبمو توی اوجش، به اون نقطه میرسم که میگم اصلا نمیخوام... نمیخوام دیگه باشم... دیگه ول میکنم
و همینجا اکثرمون متوقف میشیماینجا بود که دوستم بهم حرف جالبی زد...میگفت تو، توی اهداف و برنامه ریزیهای گذشتهت گیر کردی درحالی که الان آدم جدیدی هستی که نیازهای جدیدی داره و دیگه اون اهداف و برنامههای قبلی جوابگوی تو نیست
یه مدت دربارش فکر کردم دیدم چندان هم بیراه نمیگه...برا همین دوباره اهداف و برنامههامو دارم بروز میکنم و همین الان دارم آروم آروم میرم به اون سمتی که این سینای جدید بیشتر نیاز داره...و به شدددت سعی میکنم از کمالگرایی دور باشم چون همین به تنهایی یه کار معمولی رو تبدیل به یه بار عظیم ذهنی میکنه...
قرار نیست یکی دو روزه جواب بده برا همین، دیگه انتظاری از دیدن نتیجه به این زودیا هم ندارم...همونطور که چندتا کار دیگه که تاحالا بهشون توجهی نداشتم و صرفا انجامشون میدادم، تازه الان بعد چند ماه داره یه چیزایی ازش دیده میشه -
فیزیکrazie_ یه سری زاویههای معروف هست که بهتره بلد باشین مثل ۲۷ و ۶۳ درجه
یا ۳۷ و ۵۳ درجه
که باهاش اینجور سوالا رو حل میکنن
اینجا هم ۲۷۰ به علاوه ۲۷ شده -
فیزیکrazie_
تانژانت زاویه ۶۰ درجه میشه رادیکال۳
رادیکال ۳ هم میشه یه عددی حدود ۱.۷۳
اینطوری زاویه رو درآوردن -
فیزیکrazie_
خببببب
اینم دقیقا همونه که گفتم
فقط ۶۰ درجه رو نسبت به محور y حساب کرده
اگه اصل سوال رو دارین بذارین، ممکنه برداشت شما از سوال اشتباه بوده باشه و اگر خود سوال دقیقا همینه که شما نوشتین، پس اینجا استاد اشتباه کرده...