"شاید این را شنیده ای که زنان
در دل « آری » و « نه » به لب دارند
ضعف خود را عیان نمی سازند
رازدار و خموش و مکارند
آه ، من هم زنم ، زنی که دلش
در هوای تو می زند پر و بال
دوستت دارم ای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال"
#فروغ فرخزاد
"شاید این را شنیده ای که زنان
در دل « آری » و « نه » به لب دارند
ضعف خود را عیان نمی سازند
رازدار و خموش و مکارند
آه ، من هم زنم ، زنی که دلش
در هوای تو می زند پر و بال
دوستت دارم ای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال"
#فروغ فرخزاد
میشه واسه داییم دعا کنین؟؟
همه زندگی من یه طرف داییم یه طرف...خدایااااااا کمکش کنننن به هممون رحم کن
من بدون سام حتی نفس نمیتونم بکشم خدایاااااا داییم فقط 28سالشه خودت مواظبش باش...به خاطر مامان بزرگم...بابابزرگم...نامزدش
خدایا میدونی حسابش برام از همممممه جداس کمکش کن..یه تار مو از سرش کم بشه میمیرم
میشه هرکسی این پستو خوند سه تا صلوات واسه سلامتیش بفرسته
پیش دانشگاهیم که تموم شد از اراک کوچ کردیم به کرمانشاه
از صمیمی ترین دوستم جدا شدم @saghar-mah اون خیلی قبل تر از من با آلا آشنا بود جفتمون با لب تاب من میومدیم الا
یه مدت از هم بیخبر بودیم تا اینکه فک میکنم از آبان97بود که اومد کرمانشاه باهم میرفتیم پانسیون
ساغر مرتب میومد تو این تاپیک گزارش میداد تا اینکه بعد یه مدت انگار کوک شد...دیگه نیومد نت...
ساغر @saghar-mah الان دانشجوی داروسازیه...دیروز که باهاش حرف میزدم بهم گفت 75روز مونده تا کنکور یعنی15+30+40
15روز کل عمومیاتو مرور کن
30روز اختصاصیا
40روزم تست فقط و فقط تست
چالش45روزه برام تعیین کرده
بهش قول دادم45روز مرتب بیام اینجا گزارش بدم ساعت خواب ساعت بیداری و ساعت مطالعه
راستی گفت آخرشم بنویسم مرسی از فاطمه بانو بابت تایپیک خوبش
دعوت میکنم از همگی ککاز فردا بیان و گزارش هاشونو بنویسن دانش-آموزان-آلاء
سايه شدم، و صدا كردم:
كو مرز پريدن ها، ديدن ها؟ كو اوج «نه من» ، دره «او» ؟
و ندا آمد: لب بسته بپو.
مرغي رفت، تنها بود، پر شد جام شگفت.
و ندا آمد: بر تو گوارا باد، تنهايي تنها باد!
دستم در كوه سحر «او»مي چيد، «او» مي چيد.
و ندا آمد: و هجومي از خورشيد.
از صخره شدم بالا. در هر گام، دنيايي تنهاتر، زيباتر.
و ندا آمد: بالاتر، بالاتر!
آوازي از ره دور: جنگل ها مي خوانند؟
و ندا آمد: خلوت ها مي آيند.
و شياري ز هراس.
و ندا آمد: يادي بود، پيدا شد، پهنه چه زيبا شد!
« او» آمد، پرده ز هم وا بايد، درها هم.
و ندا آمد: پرها هم.
#سهراب سپهری
وقتی جهان
از ریشه ی جهنم
و آدم
از عدم
و سعی
از ریشه های یأس می آید
وقتی که یک تفاوت ساده
در حرف
کفتار را
به کفتر
تبدیل می کند
باید به بی تفاوتی واژه ها
و واژه های بی طرفی
مثل نان
دل بست
نان را
از هر طرف بخوانی
نان است!
#قیصر امین پور
در منی و این همه ز من جدا
با منی و دیده ات به سوی غیر
بهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوی غیر
غرق غم دلم به سینه می تپد
با تو بی قرار و بی تو بی قرار
وای از آن دمی که بی خبر ز من
برکشی تو رخت خویش از این دیار
سایه ی تو ام بهر کجا روی
سر نهاده ام به زیر پای تو
چون تو در جهان نجسته ام هنوز
تا که بر گزینمش به جای تو
شادی و غم منی بحیرتم
خواهم از تو، در تو آورم پناه
موج وحشیم که بی خبر ز خویش
گشته ام اسیر جذبه های ماه
گفتی از تو بگسلم، دریغ و درد
رشته ی وفا مگر گسستنی است؟
بگسلم ز خویش و از تو نگسلم
عهد عاشقان مگر شکستنی است؟
دیدمت شبی بخواب و سرخوشم
وه، مگر به خواب ها ببینمت
غنچه نیستی که مست اشتیاق
خیزم وز شاخه ها بچینمت
شعله می کشد به ظلمت شبم
آتش کبود دیدگان تو
ره مبند، بلکه ره برم به شوق
در سراچه غم نهان تو
#فروغ_فرخزاد
جا نمی روم چو سپند از نوای خویش
آتش زنم به محفل و باشم به جای خویش
زان مطرب بلندنوا در ترانه ام
چون نی نمی زنم نفسی بر هوای خویش
زان ساقی خودم که نیابم درین جهان
مردی سزای باده مردآزمای خویش
چون نیست هیچ کس که به فریاد من رسد
خود رقص می کنم چو سپند از نوای خویش
صائب من آن بلند نوایم که می زنم
دربرگریز جوش بهار از نوای خویش
#صائب تبریزی
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم
برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد
آفتاب دیدگانم سرد می شد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد
وه … چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من می خواند شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله می زد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه ی من
همچو آواری نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دل های خسته
پیش رویم :
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر :
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام :
منزلگه اندوه و درد و بد گمانی
کاش چون پاییز بودم
#فروغ فرخزاد
چشمها در ظلمت شب خيره بر راهست
جوي مي نالد که ايا کيست دلدارش؟
شاخه ها نجوا کنان در گوش يکديگر
اي دريغا... نيست دلدارش
#فروغ فرخزاد
masoud شما همونی نیستی که قبلا تو تایم گرسنگی همه عکس غذا میفرستادی؟؟:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
وقتی که زندگی من
هیچ چیز نبود
هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم
باید، باید، باید
دیوانه وار دوست بدارم
کسی را که مثل هیچ کس نیست
#فروغ فرخزاد
شب سردی است ، و من افسرده.
راه دوری است ، و پایی خسته.
تیرگی هست و چراغی مرده.
میکنم ، تنها، از جاده عبور:
دور ماندند ز من آدمها.
سایهای از سر دیوار گذشت،
غمی افزود مرا بر غمها.
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصهها ساز کند پنهانی.
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر ، سحر نزدیک است:
هردم این بانگ برآرم از دل:
وای، این شب چقدر تاریک است!
خندهای کو که به دل انگیزم؟
قطرهای کو که به دریا ریزم؟
صخرهای کو که بدان آویزم؟
مثل این است که شب نمناک است.
دیگران را هم غم هست به دل،
غم من ، لیک، غمی غمناک است.
سهراب سپری
شاید این شعرو خیلیاتون شنیده باشید ولی به نظرم هرچی بخونیش بازم کمه
به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم میگذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند..
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود،جامه اندوه مـپوشان هرگز...!!
زندگی ذره كاهیست،
كه كوهش كردیم،
زندگی نام نکویی ست،
كه خارش كردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجزدیدن یار
زندگی نیست بجزعشق،
بجزحرف محبت به كسی،
ورنه هرخاروخسی،
زندگی كرده بسی،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دوسه تاكوچه وپس كوچه واندازه یك عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم ...
چون سنگها ٬ صدای مرا گوش می کنی
سنگی و ناشنیده فراموش می کنی
رگبار نوبهاری و خواب دریچه را
از ضربه های وسوسه مغشوش می کنی
دستِ مرا که ساقه سبز نوازش است
با برگهای مرده هماغوش می کنی
گمراه تر ز روح شرابی و دیده را
در شعله می نشانی و مدهوش می کنی
ای ماهی طلایی مرداب خون من
خوش باد مستیت که مرا نوش می کنی
تو دره بنفش غروبی که روز را
بر سینه می فشاری و خاموش می کنی
در سایه ها فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه پوش می کنی؟
#فروغ فرخزاد
جمعهی ساکت
جمعهی متروک
جمعهی چون کوچههای کهنه، غم انگیز
جمعهی اندیشه های تنبل بیمار
جمعهی خمیازه های موذی کشدار
جمعهی بی انتظار
جمعهی تسلیم
خانه ی خالی
خانه ی دلگیر
خانهی دربسته بر هجوم جوانی
آه چه آرام و پر غرور گذر داشت،
زندگیِ من چو جویبار غریبی
در دل این جمعه های ساکت متروک
در دل این خانه های خالی دلگیر
آه چه آرام و پر غرور گذر داشت ...
#فروغ فرخزاد
@saraa-66 مرا امید وصال تو زنده میدارد
وگرنه هر دمم از هجر توست بیم هلاک
14ساعت و 11دقیقه
سلام
امروز خییییییلی تلاش کردم برسونم به 15ساعت ولی این اخرا کااااملا داشتم رد میدادم
داشتم فصل تنفس زیست شناسی رو میخوندم به خودم که اومدم داشتم هر نفس که فرو میرود ممد حیات است و ....رو میخوندم
(کاملا جدی دارم میگم)این شده که دیگه ادامه ندادم
جمع ساعت مطالعه 14:40
@نوشابه سلام