Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Brite
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
Taha 76T

Taha 76

@Taha 76
درباره‌‌ی من
دیدگاه‌ها
948
موضوع ها
1
Shares
0
گروه‌ها
1
دنبال‌کننده‌ها
7
دنبال‌شونده‌ها
6

دیدگاه‌ها

تازه‌ها بهترین Controversial

  • داستان کوتاه و آموزنده....
    Taha 76T Taha 76

    اینو حتما بخونید جالبه 😉

    امتحان پایانى درس فلسفه بود. استاد فقط یك سؤال مطرح كرده بود! سؤال این بود:شما چگونه مى‌توانید مرا متقاعد كنید كه صندلى جلوى شما نامرئى است؟
    تقریباً یك ساعت زمان برد تا دانشجویان توانستند پاسخ‌هاى خود را در برگه امتحانى‌شان بنویسند، به غیر از یك دانشجوى تنبل که تنها 10 ثانیه طول كشید تا جواب را بنویسد!
    چند روز بعد كه استاد نمره‌هاى دانشجویان را اعلام كرد،آن دانشجوى تنبل بالاترین نمره كلاس را گرفته بود!!
    او در جواب فقط نوشته بود :«كدام صندلى؟!»
    نتیجه:مسائل ساده را پیچیده نكنید!
    گابریل گارسیا مارکز

    بحث آزاد

  • خاطره ای از دوران مدرسه
    Taha 76T Taha 76

    سلام به رفقای گلم
    این تاپیکو زدم اگه از دوران مدرسه تون یه خاطره قشنگ و با مزه دارید بگید شاد شیم ... 😀

    بحث آزاد

  • داستان کوتاه و آموزنده....
    Taha 76T Taha 76

    آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق می ورزید. روزری یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت،از او پرسید:تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست داشته باشی؟
    آهنگر سر به زیر اورد و گفت
    وقتی که میخواهم وسیله آهنی بسازم،یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم.سپس آنرا روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید.اگر به صورت دلخواهم درآمد،می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود،اگر نه آنرا کنار میگذارم.
    همین موصوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا ، مرا در کوره های رنج قرار ده ،اما کنار نگذار!

    بحث آزاد

  • هرچی تو دلته بریز بیرون
    Taha 76T Taha 76

    0_1472977634928_HamMihan-201513999911346962431426009606.7948.jpg

    غیر درسی

  • جملکس خوشگل
    Taha 76T Taha 76

    0_1473440914054_fal-3.jpg

    بحث آزاد

  • هرچی تو دلته بریز بیرون
    Taha 76T Taha 76

    @reza77
    0_1472977665356_461460_irlJi2V3.jpg

    غیر درسی

  • داستان کوتاه و آموزنده....
    Taha 76T Taha 76

    0_1473536174305_924419_8EWRxarJ.jpg

    پسر کوچکی برای مادربزرگش توضیح می داد که چگونه هه چیز ایراد دارد ...

    مدرسه، خانواده، دوستان و...

    مادربزرگ که مشغول پختن کیک بود از پسر کوچولو پرسید که کیک دوست داری؟

    و پسر کوچولو پاسخ داد: البته که دوست دارم.

    روغن چطور؟ نه!

    از آرد خوشت می آید؟

    جوش شیرین چطور؟

    نه مادربزرگ!

    حالم از همه شان بهم می خورد.

    بله، همه این چیز ها به تنهایی بد به نظر می رسند اما وقتی به درستی با هم مخلوط شوند، یک کیک خوشمزه درست می شود.

    خداوند هم به همین ترتیب عمل می کند. خیلی از اوقات تعجب می کنیم که چرا خداوند باید بگذارد ما چنین دوران سختی را بگذرانیم اما او می داند که وقتی همه این سختی ها را به درستی در کنار هم قرار دهد، نتیجه همیشه خوب است.

    ما تنها باید به او اعتماد کنیم، در نهایت همه این پیشامد ها با هم به یک نتیجه فوق العاده می رسند.

    بحث آزاد

  • هرچی تو دلته بریز بیرون
    Taha 76T Taha 76

    0_1472977687042_3ثی2ض.jpeg

    غیر درسی

  • داستان کوتاه و آموزنده....
    Taha 76T Taha 76

    این عالیه ...
    0_1473536307565_924419_qLPqtEUH.jpg

    قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه دیگری نوشید ...

    باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هر جه بیشتر و بیشتر لذت ببرد ...

    مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد ...

    اما ( افسوس ) که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت ...

    در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد ...

    بنجامین فرانکلین می گوید: دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ!

    پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک می شود ...

    این است حکایت دنیا ...

    بحث آزاد

  • هرچی تو دلته بریز بیرون
    Taha 76T Taha 76

    فااطمه در هرچی تو دلته بریز بیرون گفته است:

    http://www.funpatogh.com/uploads/admin/14017160451.jpg
    دلم اینجارومیخواد
    خیلیییییییییییی کربلا میخوام
    ارباب مارودریاب

    من اربعین میرم ...
    البته ان شا الله .

    غیر درسی

  • داستان کوتاه و آموزنده....
    Taha 76T Taha 76

    کودکی با پای برهنه روی برف ها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد.
    زنی در حال عبور او را دید و دلش سوخت، او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت: مواظب خودت باش!
    کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟ زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم.
    کودک گفت: می دانستم با او نسبتی دارید!
    .

    بحث آزاد

  • داستان کوتاه و آموزنده....
    Taha 76T Taha 76

    یکی از نمایندگان فروش شرکت کوکاکولا، مایوس و نا امید از خاورمیانه بازگشت.
    دوستی از وی پرسید: چرا در کشورهای عربی موفق نشدی؟
    وی جواب داد: هنگامی که من به آن جا رسیدم مطمئن بودم که می‌توانم موفق شوم و فروش خوبی داشته باشم. اما مشکلی که داشتم این بود که من عربی نمی‌دانستم. لذا تصمیم گرفتم که پیام خود را از طریق پوستر به آن‌ها انتقال دهم. بنابراین سه پوستر زیر را طراحی کردم:

    1⃣ پوستر اول مردی را نشان می داد که خسته و کوفته در بیابان بیهوش افتاده بود.

    2⃣ پوستر دوم مردی که در حال نوشیدن کوکا کولا بود را نشان می‌داد.

    3⃣ پوستر سوم مردی بسیار سرحال و شاداب را نشان می‌داد.

    پوسترها را به ترتیب در همه جاهایی که در معرض دید بود چسباندم.

    دوستش از وی پرسید: آیا این روش به کار آمد؟
    جواب داد: متاسفانه من نمی‌دانستم عرب‌ها از راست به چپ می‌خوانند و لذا آن‌ها ابتدا تصویر سوم، سپس دوم و بعد اول را دیدند و فکر کردند که با خوردن کوکاکولا خسته و کوفته در بیابان بیهوش میشوند!

    بحث آزاد

  • داستان کوتاه و آموزنده....
    Taha 76T Taha 76

    مدیر مدرسه ای در کلکته هندوستان، این نامه را چند هفته قبل از شروع امتحانات برای والدین دانش آموزان فرستاده است:

    والدین عزیز
    امتحانات فرزندان شما به زودی آغاز می شود.
    من می دانم شما چقدر اضطراب دارید که فرزندانتان بتوانند به خوبی از عهده امتحانات بر آیند.
    اما لطفا در نظر داشته باشید که در بین این دانش آموزان یک هنرمند وجود دارد که نیازی به دانستن ریاضیات ندارد.
    یک کارآفرین وجود دارد که نیازی به درک عمیق تاریخ یا ادبیات انگلیسی ندارد.
    یک موزیسین وجود دارد که کسب نمرات بالا در شیمی برایش اهمیتی ندارد.
    یک ورزشکار وجود دارد که آمادگی بدنی و فیزیکی برایش بیش از درس فیزیک اهمیت دارد.
    اگر فرزندتان نمرات بالایی کسب کرد عالی است. در غیر این صورت، لطفا اعتماد به نفس و شخصیتش را از او نگیرید.
    به آنها بگویید مشکلی نیست آن فقط یک امتحان بود و آنها برای انجام چیزهای بزرگتری در زندگی به دنیا آمده اند.
    به آنها بگویید فارغ از هر نمره ای که کسب کنند شما آنها را دوست خواهید داشت و آنها را قضاوت نخواهید کرد.
    لطفا این را انجام دهید تا ببینید چگونه فرزندانتان جهان را فتح خواهند کرد. یک امتحان یا نمره پایین نبایستی آرزوها، استعداد و اعتماد به نفس آنها را فدا کند.
    و در پایان، لطفا فکر نکنید که دکترها و مهندسین تنها انسان های خوشحال و خوشبخت روی زمین هستند.
    با احترام فراوان
    مدیر مدرسه

    بحث آزاد

  • داستان کوتاه و آموزنده....
    Taha 76T Taha 76

    گویند روزی دزدی در راهی بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش بازگرداند.
    او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟
    گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند و من دزد مال او هستم، نه دزد دین! اگر آن را پس نمی دادم و عقیده صاحب آن مال خللی می یافت، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است.

    بحث آزاد

  • انگيزه
    Taha 76T Taha 76

    خداوند به هر پرنده اي دانه اي مي دهد ولي آنرا داخل لانه اش قرار نمي دهد.

    مشاوره تحصیلی

  • انگيزه
    Taha 76T Taha 76

    وقتی هدف تو تسخیر قله هاست، باید همیشه رفت، باید همیشه خواست…

    مشاوره تحصیلی

  • هرچی تو دلته بریز بیرون
    Taha 76T Taha 76

    roz در هرچی تو دلته بریز بیرون گفته است:

    هیس می خوام شعر بنویسم براتون

    0_1472976755736_Fun-Photo-3.jpg

    غیر درسی

  • خاطره ای از دوران مدرسه
    Taha 76T Taha 76

    سلام یادش بخیر
    ایوار پشتی مدسه یه کم کوتا بود زنگ ریاضی بودش من و چن تا از دوستام از دیوار بالا رفتیم و رفیتم کلی گشتیم و کیف کردیم دیگه باید برمیگشتیم مدرسه زنگ تفریح برگشتیم اول من از دیواربالا رفتم نگو از بخت بد من معاون پشت دیواره که یهو من از دیوار پریدم پایین معاونه گورخیده بود تا منو دید گفت تو کدوم گوری بودی خوب دیگه بقیشو خودتون حدس بزنید چی شد نمیشه گفت .... 😂

    بحث آزاد

  • هرچی تو دلته بریز بیرون
    Taha 76T Taha 76

    0_1472977185446_Jmlks-fun-humor-funny-and-Troll.jpg

    غیر درسی

  • داستان کوتاه و آموزنده....
    Taha 76T Taha 76

    یhttp://pic.photo-aks.com/photo/vehicles/boat-ship/large/Old-ship-in-storm.jpgك كشتی در یك سفر دریایی در میان طوفان در دریا شكست و غرق شد و تنها دو مرد توانستند نجات یابند و شنا كنان خود را به جزیره كوچكی برسانند.دو نجات یافته هیچ چاره ای به جز دعا كردن و كمك خواستن از خدا نداشتند.چون هر كدامشان ادعا می كردند كه به خدا نزدیك ترند و خدا دعایشان را زودتر استجاب می كند، تصمیم گرفتند كه جزیره را به 2 قسمت تقسیم كنند و هر كدام در قسمت متعلق به خودش دست به دعا بر دارد تا ببینند كدام زود تر به خواسته هایش می رسد.

    نخستین چیزی كه هردو از خدا خواستند غذا بود. صبح روز بعد مرد اول میوه ای را بالای درختی در قسمت خودش دید و با آن گرسنگی اش را بر طرفكرد.اما سرزمین مرد دوم هنوز خالی از هر گیاه و نعمتی بود.اهفته بعد دو جزیره نشین احساس تنهایی كردند.مرد اول دست به دعابرداشت و از خدا طلب همسر كرد. روز بعد كشتی دیگری شكست و غرقشد و تنها نجات یافته آن یك زن بود كه به طرف بخشی كه مرد اول قرارداشت شنا كرد. در سمت دیگر مرد دوم هنوز هیچ همراه و همدمی نداشت.بزودی مرد اول از خداوند طلب خانه، لباس و غذا بیشتری نمود. در روز بعدمثل اینكه جادو شده باشه همه چیزهایی كه خواسته بود به او داده شد. اما مرد دوم هنوز هیچ چیز نداشت.سرانجام مرد اول از خدا طلب یك كشتی نمود تا او و همسرش آن جزیره را ترك كنند. صبح روز بعد آن مرد، یك كشتی كه در قسمت او و در كناره جزیره لنگر انداخته بود پیدا كرد. مرد با همسرش سوار كشتی شد و تصمیم گرفت جزیره را با مرد دوم كه تنها ساكن آن جزیره دور افتاده بود ترك كند.با خودش فكر می كرد كه دیگری شایسته دریافت نعمتهای الهی نیست چرا كه هیچ كدام از درخواستهای او از طرف پروردگار پاسخ داده نشده بود.هنگامی كه كشتی آماده ترك جزیره بود مرد اول ندایی از آسمان شنید :"چرا همراه خود را در جزیره ترك می كنی؟"مرد اول پاسخ داد:" نعمتها تنها برای خودم است چون كه من تنها كسی بودم كه برای آنها دعا و طلب كردم ، دعا های او مستجاب نشد و سزاوار هیچ كدام نیست "آن صدا سرزنش كنان ادامه داد :
    "تو اشتباه می كنی او تنها كسی بود كه من دعاهایش را مستجاب كردم وگرنه تو هیچكدام از نعمتهای مرا دریافت نمی كردی"مرد پرسید:" به من بگو كه او چه دعایی كرده كه من باید بدهكارش باشم؟ ""او دعا كرد كه همه دعاهای تو مستجاب شود .

    بحث آزاد
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 38
  • 39
  • 1 / 39
  • درون آمدن

  • حساب کاربری ندارید؟ نام‌نویسی

  • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
  • اولین پست
    آخرین پست
0
  • دسته‌بندی‌ها
  • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع