خوشحالی ها رو به ترتیبِ زمانِ اتفاق افتادن، می نویسم:
.
.
امروز، بعد از مدت ها، صبحِ زود بیدار شدم. [البته فقط بیدار شدم؛ از جام تکون نخوردم]
امروز، با مامانم فیلم می دیدیم که یه دفعه دستمو گرفت و از ناخن هام و رنگِ لاکم تعریف کرد.
امروز، یه بچه رو خوشحال کردم. خیلی نمی تونم راجع بش توضیح بدم؛ فردا هم این کارو میکنم.
امروز، با خاله م آشتی کردم.
امروز، کتابِ «چهل نامه ی کوتاه به همسرم» از نادر ابراهیمی رو تموم کردم. این دومین اثریه که ازش میخونم. اینم مثلِ «یک عاشقانه ی آرام» بی نظیر بود. به نظرم، همسرش خیلی خوش بخت بوده که، همچین مردِ محترمی رو کنارِ خودش داشته.
امروز، دیدم مرضیه برگشته و منشنم کرده.
امروز، اینجا دوستِ جدید پیدا کردم. البته قبلا پُستاشو دیده بودم و همیشه بخاطر گذاشتنِ جزوه های تمیزش، توو دلم تحسینش میکردم.
امروز، با سارا چت کردم و از هر دری حرف زدیم و حالم عالی شد.
امروز، فک کنم با یکی از بچه ها آشتی کردیم. اکیپمون تکمیل بود؛ ولی جای تو خیلی خالی بود sheydadb37
امروز، سیروان بعد از چند روز پُستِ جدید گذاشت.
الآن که اینا رو تایپ میکنم، فاطمه داره لایکم میکنه. یادم افتاد به اون روزای سخت که کلی کمکم کرد. فااطمه خیلی خوش شانس بودم که توو اون شرایط، تو رو داشتم
میرم فصلِ دوئه، 13reasons why رو بذارم دانلود شه که لیستِ خوشحالی های امروز، تکمیل بشه:raised_hand_with_fingers_splayed_light_skin_tone:
.
.
پایانِ روزِ دوم
گلنار
دیدگاهها
-
هفته های خوشحالی۱۶ شهریور ۱۳۹۷، ۱۷:۵۰ -
هفته های خوشحالی۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۱۷:۵۹دلایلِ خوشحالیِ امروز، به ترتیبِ زمان:
امروز با نگارین، رفتیم خونه ی مامان جونم [مامانِ مامان]
فقط یه دونه دختر خاله دارم. شاید باورش سخت باشه ولی تعداد دفعاتی که تو عمرم دیدمش، به دَه هم نمیرسه.. امروز اونم اونجا بود و بعد از کلّی وقت دیدمش
امروز، یکی از نی نی های فامیل، اومد خونمون؛ 'ری را' یِ پشمکیِ نرمالوی غضروفی
لازمه بازم، راجع به خوشحالیم بخاطرِ دیدنِ 13reasons why توضیح بدم؟
.
.
روزِ معمولی و قشنگی بود
.
.
پایانِ روزِ سوّم :raised_hand_with_fingers_splayed_light_skin_tone: -
هفته های خوشحالی۱۸ شهریور ۱۳۹۷، ۱۸:۴۹خوشحالی هایِ امروز:
فردا، نوزدهمین سالگردِ ازدواجِ مامان و بابامه و بخاطرش خوشحـــــالم
بیشترِ امروز، صرفِ پیدا کردنِ دستورِ کیک و غذا شد..
فردا روزِ خیلی شلوغی برام خواهد بود و هیجان زده ام.
عصر، با نگارین راجع به آزادی و وقار و طریقه ی برخورد و این مسائل صحبت کردیم و آخرش به نتایجِ خیلی خوبی رسیدیم
چند دقیقه پیش با سارا، راجع به مراحلِ پختن برنج حرف میزدیم که مکالمه مون مثه همیشه با خنده های شدید به اتمام رسید
امروز، حجمِ خیلی عظیمی از دلتنگی از قلبم بیرون شد..
.
.
پایانِ روزِ چهارم:raised_hand_with_fingers_splayed_light_skin_tone: -
هفته های خوشحالی۲۰ شهریور ۱۳۹۷، ۸:۳۹آقا من دیروز جا موندم
دیروز، سالگرد ازدواج مامان و بابام بود. شبش دستورِ چیزایی که میخواستم درست کنم رو با کمکِ سارا پیدا کردم. خیلی مراقب بودم که متوجه نشن و قضیه اسپویل نشه
میخواستم صبحِ زود بیدار بشم ولی دیر بیدار شدم..
برا ناهار، بهترین زرشک پلو با مرغ ای که بلد بودم رو درست کردم+ دلمه:face_savouring_delicious_food: (اون کاپِ فرزندِ نمونه ی منو بدین برم من
)
عصر هم جشن گرفتیم؛ کلّی خوش گذشت. جاتون خالی بود:smiling_cat_face_with_open_mouth:
دیشب به مامانم گفتم میخوام برم موهامو دردلاک کنم. یه جوابی بهم داد، نیم ساعت رو ویبره بودم
هیچوقت یادم نمیره..
دیشب با یکی از هم کلاسیام بعد از مدت ها صحبت کردم و خوش حال کننده بود:)
.
.
پایانِ روزِ پنجم:raised_hand_with_fingers_splayed_light_skin_tone: -
نوشته های با ارزش۲۱ مرداد ۱۳۹۷، ۱۳:۴۴آ ..نمیدونم حرفام، « نوشته ی با ارزش» محسوب میشن که اینجا بنویسمشون یا نه ولی الآن چیزایی که همیشه دلم میخواسته بگم رو، به عنوان یه کاربر خیلی معمولیِ این انجمن اینجا مینویسم:
.
اونموقع ها که تب و تاب کنکور خیلی بیشتر بود و خلاصه فشار و استرس همه رو تحت تأثیر قرار داده بود بحث هم خیلی بیشتر پیش میومد! سر چیزای خیلی بی اهمیت! چیزای قابل چشم پوشی! یا گاهی اوقات سر یه سری چیزایی که واقعا گفتنش هم عجیب و به دور از منطق به نظر میرسه!
.
مثلا یه بعد از ظهرِ چن نفر بخاطر بحث سر حذفِ فلان آیتم از انجمن هدر میرفت! به این جهت میگم هدر میرفت که واقعا اگه چن دقیقه با تمرکز فکر کنیم متوجه میشیم که این مسائل اصلا قابل بحث کردن نیستن. بعدشم مثلا دعوا میشد و اینکه آقا شما فلانید و بهمانید و آره یه قصد و غَرضی دارید که حذفش نمی کنید و فلان و اینا!
.
آیا وقتی انسان با چیزی مشکل داره، باید اونو منهدم کنه؟ باید حذفش کنه؟ باید نابودش کنه؟،،، اگه اون چیز، شخصی و فقط مختص به یه نفر باشه که قضیه فرق میکنه و به هر حال، اختیاریه و شخص میتونه نابودش کنه بره اصلا! (گرچه حلِ مشکل، خیلی منطقی تره) ولی وقتی اون قضیه و اون چیز، به تعداد بیشتر از یک نفر مربوط میشه آیا بخاطر عدم توانایی کنترل و مدیریت یک شخص، باید اون چیز برای همه تموم بشه؟ نابود بشه؟ حذف بشه؟ (جواب با خودتون!)
.
از اینا که بگذریم یه چیزی که منِ کاربر رو همیشه ناراحت میکرد و میکنه، این بود که فضای اینجا رو گاهی، اونقدر خاکستری میکنیم که به معنی حقیقی کلمه تهوع می گیریم دسته جمعی! (از فعلِ جمع استفاده میکنم تا بدونید خودمو مبرّا نمی دونم)،، مثلا تصور میکنیم اینجا یه باتلاقِ کهنه ست که ما سالیانِ ساله که اسیرش شدیم و در طلبِ خلاص شدن ازش هستیم در حالیکه هرچی دست و پا می زنیم فایده نداره! همیشه بحثِ رفتن که میشه درد و دل ها شروع میشه! که وای فلانی جان! والا منم شیش ماهه میخوام برم ولی هر کاری میکنم نمی تونم. منِ بی اراده ی فلانِ فلان، نمی تونم برم!
.
مگه انجمن زندانه که اینجور تصوری ازش داریم؟! مگه اسیر گرفتنمون؟! بابا تا بوده و نبوده خوشحالیا اینجا بوده، خنده ها اینجا بوده، عیدها، جشن ها، مناسبتها! یه کم یادمون بیاد خب! یه جوری حرف میزنیم از "رفتن و تا ابد نیامدن" که انگار یه عمری شکنجه شدیم اینجا! بعد مثلا یه جوریه که هر کی هم بتونه بیشتر نیاد، رکورد بزنه، قهرمانه!
.
واقعا عجیبه که همیشه دنبالِ خلاص شدنیم! دنبالِ "رفتن و هیچوقت برنگشتن" علتِ این تصور هم تقریبا واضحه! «افراط!» افراط در هر چیزی بَده! در دیانت، در سیاست، در روابط! من خودم اگه مجبور باشم از بین افراط و تفریط یکیو انتخاب کنم؛ قطعا یه آدمه تفریطی میشم؛ چون آدمِ افراطی، به مرور متوقع میشه! زیاده خواه میشه! ممکنه بخاطر تعدُدِ اعمال ، حس خود بزرگ بینی و ریاست طلبی بهش دست بده،،، و اینکه همیشه اذیت میشه چون توقعِ رفتارِ ایده آل از همه داره (نظر کاملا شخصی!) بخاطر این اینا رو نوشتم که بگم اگه ما افراط گر هستیم، متوقع نباشیم دیگه!چون دیگه اینجا، مشکل ماییم، نه بقیه!
.
بعد مثلا یکی پنج روزه اومده، هفتاد صفحه حرف زده بعد میگه وای معتاد شدم چه بَده آقا! خدافظ. (عُمراً بِره!) ،،، خب اصلا اگه بد میگذشت که همه ی اونایی که پست خدافظی میذاشتن، میرفتن و بر نمیگشتن هیچوقت! در حالیکه همه ی ما میدونیم بعد از اون پُستهای خدافظی، دقیقا چه اتفاقی میفته..!
.
بیاین تصمیم بگیریم اونقدری افراط نکنیم که بخوایم اینجور تصوراتی از انجمن توی ذهنمون داشته باشیم. که اونقدر حالمون بد نشه که همزمان عکس و امضا و بایو رو کنیم: "خدافظ تا ابد؛ حلالم کنید" و جملاتی از این قبیل... که فکر کنیم هر کی بره نیاد، خوش به حالشه. من همیشه به اونایی که اومدنشونو مدیریت میکنن، غبطه میخورم! نه اونایی که پُستهای خدافظی میذارن و چهار روز بعد بر میگردن و دوباره همون اتفاقات و همون پستها و همون خدافظی و حلال کنید و برو با خبرای خوب برگرد و فلان و اینا!
.
چند مدت قبل، من تحتِ یه فشار روحی بودم، با یکی دو تا از بچه ها هم صحبت کردیم راجع بش. خیلی سردرگم و مأیوس و خلاصه وضع بدی بود،، بعد دیدم بهترین راه اینه که یه مدت برم دور شم، انرژی منفیم نرسه! خلاصه رفتم و هم حال خودم بهتر شد هم حالِ بقیه رو بد نکردم. (البته منم سابقه ی گذاشتن پست خدافظی دارما؛ ولی از یه جایی به بعد، دیگه بی صدا رفتم) حالا مسئله خیلیم پُست و اینا نیست،، مسئله اینه که نگرشمون رو تغییر بدیم.
.
الآنم که دیگه خدا عنایت کرده، تابستونو رسونده خلاص شدیم دیگه واقعا خیلی بَده که بخوایم با این حرفها و خداحافظیا حالِ همو بد کنیم (منظورم اونایی هستن که اساساً حالشون بد میشه؛ وگرنه که برای خیلیا هم بی اهمیته)
.
خب دیگه اگه بیشتر از اینم طولانی شه کیفیت متن میاد پایین. من خودم رو در جایگاهی نمی بینم که بخوام نصیحت کنم یا خوب و بد تعیین کنم،، فقط حس کردم گفتنِ این حرفا میتونه اندکی موثر واقع بشه و باعث شه چند لحظه هر کسی که این پُست رو می بینه راجع بش یه کم فکر کنه.
.
آقای سلطانی، آقا مهدی،،، کاربرا همیشه شما رو با پُستها و بحثای باحالِ دو نفره تون دیدن؛ این پُستهای غم انگیز، یه کم عجیب و بعید بود... به هر حال، هرکسی مسئول زندگی خودشه، اما اگر دوباره با همون روحیه ی عالی برگردین اینجا، خیلی خوب میشه.
.
blue , @faezeh-r , @SenatoOor ، شاید فک کنین مثلا حالا که شما رفتین، منم میرم که خب باید بگم سخت در اشتباهید^^ برگردین ..در نهایت هم فقط میتونم بگم: من خود، به چشمِ خویشتن دیدم که جان (ها) یم میروند و اصلا قبول نیست آقا! :raised_hand_with_fingers_splayed_light_skin_tone:
.
گلنار
. -
هفته های خوشحالی۱۵ شهریور ۱۳۹۷، ۱۷:۰۰سلام
باعث خوشحالیه که دعوت شدم به این چالش و این تاپیک. ممنون از رز و نگارینِ عزیز
.
.
فصلِ اولِ 13reasons why رو امروز تموم کردم و خوشحالم بخاطرش. من خودِ هانا ئم:| دقیقاً با همون ویژگی آ، با همون حساسیت آ؛ خوشحالم که شخصیتم اینقدر خوب، توی اون شخص توضیح داده شده..
دیدنِ این موزیک ویدئوئه دومین، دلیلِ خوشحالیِ امروزم بود. خیلی قشنگه
یه نفرو از زندگیم حذف کردم؛ چون حسِ بدی بهم منتقل می کرد.
چند وقت بود که میخواستم یه متن بنویسم بذارم توی یه تاپیک،،، امروز نصف ش رو نوشتم.
بهترین و خفن ترین هدیه، سورپرایز، جایزه، پاداش و... ای که منو ذوق زده میکنه، ساقه طلاییِ کِرِم داره:| بعد از ظهر که از خواب پا شدم، 3 بسته ش روی میزم بود. بابام
یه ویدئو دیده بودم قبلا، خیلی دوس داشتم بدونم متعلق به کی یه؛ امروز، آدرسِ پیج ش رو اتفاقی پیدا کردم.
شام درست کردم. همه تعریف کردن ازش ولی چرب بود. خودم که دارم اذیت میشم. اونا هم حتماً همین وضعیتو دارن ولی چیزی نمیگن.
.
.
عواملِ خوشحالیِ من در مقایسه با علت های خوشحالیه شما، واقعاً شوخیه بچه ها:| به امیدِ پیدا کردنِ علت های دندون گیر تر
.
.
پایانِ روزِ اولِ یک الکیْ خوشحال :raised_hand_with_fingers_splayed_light_skin_tone: -
هرچی تو دلته بریز بیرون 3۲۴ شهریور ۱۳۹۷، ۱۸:۰۰بهاره جدی؟ نمی دونم... نه.. یه بی تفاوتیه که بعضی موقع ها میاد سراغم.
مثلا هیچ تلاشی نمیکنم خاص و متمایز باشم یا حتماً اظهارِ نظر کنم یا وانمود کنم دیدنِ بقیه خوشحالم کرده یا مثلاً وانمود کنم بچه ی فلانی چقد بانمکه،، برخلافِ رسمِ همیشگی. -
موسیقی کده۲۵ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۳۰گلـــهایِ آبی
مرجــآن فرساد
بویِ تمیزِ موهـــــآت، عطرِ بهاری داره..
.
.
mood# -
هرچی تو دلته بریز بیرون 3۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ۶:۲۳از صبح، همینجوری بسته میرسه درِ خونمون. شیرینی و کارت دعوت جشن قبولیِ پسر آقای فلانی و پسر آقای بهمانی..
-
هرچی تو دلته بریز بیرون 3۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ۶:۲۹@D-fateme-r آره. بعد از نتایج اولیه و ثانویه و اخروی و هزارتا انگولکِ دیگه ... چن ماه دیگه هم حتما جشن پایانِ ترم دعوتمون میکنن، جشن اهدای کارت دانشجویی، جشن انتخاب واحد، جشن ...
-
هرچی تو دلته بریز بیرون 3۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ۷:۰۷خیاط یونی فرم اول ابتداییمون زنگ زده میگه نگارو گلنار چی قبول شدن؟
خدایا خدایا -
موسیقی کده۳۱ مرداد ۱۳۹۷، ۱۶:۳۲Summer Time
Cornellaa
Click;)
.
خب دوستامم تگ کنم حالا:face_savouring_delicious_food: اسمش انگلیسیه فقط؛ فارسیه خودش. گوش بدین بهششنیدمش یادِ شما افتادم
@faezeh-r , SenatOr
sheydadb37 , blue
@milad91 , @dr-sobhan -
هرچی تو دلته بریز بیرون 3۲۴ شهریور ۱۳۹۷، ۱۸:۰۹oooooooo دقیقاً
بهاره آره خب.. وانمود کردن بیشتر مواقع بَده.
مربوط به حالِ بد و اینا هم نیستا،، نه.. مثلاً همون مواقعی که میخوای بری یه جایی ولی ساده ترین مانتویی که داریو میپوشی، آرایش نمیکنی، اونجا هم از اول تا آخر، مبهوتی! اصلا هم برات مهم نیست چی میگن راجع بت.
.
.
برم من.. بی خوابیه فک کنم
شب بخیر :moon: -
شعردانه
۲۲ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۲۳خــــــــاورمیــــانــــه را آفــــریـــــد؛
از رویِ چشمهایِ شرقی ات!
زیبـآ
خسته
رنجــور
پُر آشوب...
.... .... .... ....
#نزار_قبانی -
هرچی تو دلته بریز بیرون 3۱۶ شهریور ۱۳۹۷، ۱۵:۳۹اینقد، با طعنه و تیکه حرف می زنید هر چی پُستا رو میخونم متوجه نمیشم کی طرفدارِ چه تیمیه دقیقا
-
شعردانه
۲۳ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۱۱از چشمهایت پیداست؛
گذشته ها، دسته گلی به آب داده ای؛
برای رسیدن به دخترکِ پایینِ رودخانه..#پوپک_ریاضی
-
هرچی تو دلته بریز بیرون 3۱۶ شهریور ۱۳۹۷، ۱۵:۴۴@D-fateme-r در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
یاشاسین تیراختور
یه زن عمو دارم، تبریزیه هر وقت دعوا میشه سرِ استقلال و پرسپولیس اون اینو میگه و بحث خاتمه پیدا میکنه
-
هرچی تو دلته بریز بیرون 2۳۰ مرداد ۱۳۹۷، ۱۳:۳۰Heroes_Hunter در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
گلنار درسته
ولی دیده نشده کسی برگ ببره واسه عشقش یا مناسبتی چیزی..
به هر حال ممنونالآن البته بحثِ عشق وسط نیست که..!
اینم بگم که گل رو به زوال میره، ولی جوانه رو به بلوغ..
خیلی قشنگه..خیلی.
.
.
مثلا اونجایی که خسرو گل سرخی میگه:
گیرم که می کُشید؛
گیرم که می بُرید؛
گیرم که می زنید؛
با رویشِ نا گزیرِ جوآنـــه ها چه میکنید؟! -
هرچی تو دلته بریز بیرون 3۱۶ شهریور ۱۳۹۷، ۱۵:۴۷@D-fateme-r در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
گلنار در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
@D-fateme-r در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
یاشاسین تیراختور
یه زن عمو دارم، تبریزیه هر وقت دعوا میشه سرِ استقلال و پرسپولیس اون اینو میگه و بحث خاتمه پیدا میکنه
از طرف من ب زن عموت سلام برسون
حتما,, حتما
بزرگواریتو می رسونم
-
هرچی تو دلته بریز بیرون 3۱۶ شهریور ۱۳۹۷، ۱۵:۵۰@D-fateme-r در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
گلنار در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
@D-fateme-r در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
گلنار در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
@D-fateme-r در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
یاشاسین تیراختور
یه زن عمو دارم، تبریزیه هر وقت دعوا میشه سرِ استقلال و پرسپولیس اون اینو میگه و بحث خاتمه پیدا میکنه
از طرف من ب زن عموت سلام برسون
حتما,, حتما
بزرگواریتو می رسونم
قلبِ آبی
اصن همون دفعه اولی که پیامتو خوندم حس کردم ی آبی در درونت داریمن که نه، من طرفدار پرسپولیسم ولی نمی دونم چرا همه میگن به قیافت نمیاد پرسپولیسی باشی
به قیافه ست مگه
ولی خب عاشق رنگ آبی ام :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes: