جهاد مغنیه
-
https://www.instagram.com/p/B-fYnMTlmoX/?utm_source=ig_web_copy_link
حدیث قدسی با صدای شهید جهاد مغنیه -
کلام خداوند با صدای حاج عماد مغنیه
سوره یس(حاج عماد مغنیه).mp3 -
@jahad-20
بعد از شهادت حاج قاسم هر جا رو که نگاه میکردم و صحبت های حاج قاسمو گوش می دادم اسم یکی رو میشنیدم:حاج عماد مغنیه و وقتی سرچ کردم خب شیفته اش شدم شاید یکی دو هفته بعد از شهادت حاج قاسم از نمایشگاه کتاب دو تا کتاب خریدم :سه دقیقه در قیامت و یه دونه قرآن جیبی پشت کتاب سه دقیقه در قیامت عکس یه کتابی بود به اسم راز رضوان که عکس حاج عماد هم روش بود خیلی دوست داشتم که بخونمش از قضا فرداش موتجه شدم قرآنم ناقصه و وقتی رفتم عوضش کنم راز رضوان رو هم خریدم و با خوندنش دیگه حاج عماد یه شهید نبودريالبهترین دوستم بود. -
@jahad-20
بعد از شهادت حاج قاسم هر جا رو که نگاه میکردم و صحبت های حاج قاسمو گوش می دادم اسم یکی رو میشنیدم:حاج عماد مغنیه و وقتی سرچ کردم خب شیفته اش شدم شاید یکی دو هفته بعد از شهادت حاج قاسم از نمایشگاه کتاب دو تا کتاب خریدم :سه دقیقه در قیامت و یه دونه قرآن جیبی پشت کتاب سه دقیقه در قیامت عکس یه کتابی بود به اسم راز رضوان که عکس حاج عماد هم روش بود خیلی دوست داشتم که بخونمش از قضا فرداش موتجه شدم قرآنم ناقصه و وقتی رفتم عوضش کنم راز رضوان رو هم خریدم و با خوندنش دیگه حاج عماد یه شهید نبودريالبهترین دوستم بود. -
@jahad-20
بعد از شهادت حاج قاسم هر جا رو که نگاه میکردم و صحبت های حاج قاسمو گوش می دادم اسم یکی رو میشنیدم:حاج عماد مغنیه و وقتی سرچ کردم خب شیفته اش شدم شاید یکی دو هفته بعد از شهادت حاج قاسم از نمایشگاه کتاب دو تا کتاب خریدم :سه دقیقه در قیامت و یه دونه قرآن جیبی پشت کتاب سه دقیقه در قیامت عکس یه کتابی بود به اسم راز رضوان که عکس حاج عماد هم روش بود خیلی دوست داشتم که بخونمش از قضا فرداش موتجه شدم قرآنم ناقصه و وقتی رفتم عوضش کنم راز رضوان رو هم خریدم و با خوندنش دیگه حاج عماد یه شهید نبودريالبهترین دوستم بود. -
-
زندگی من دومینو وار به سمت زیبایی پیش رفت
منی که دیگه تقریبا از همه چیز بریده بودم دو روز قبل از سالروز شهادت شهید جهاد عکسشو تو موبایل پیشنماز مدرسمون دیدم چون اسم شهید عماد مغنیه رو زیاد تو خونه شنیده بودم کنجکاو شدم اما وقتی رفتم خونه بی تفاوت شدم بعد دو روز گفتم ببینم اصلا این شهید بزرگوار کی هست وقتی رفتم سایتا رو دیدم شکه شدم اصلا باورم نمیشد تا شب تو خونه راه میرفتم و گریه میکردم چون دقیقا روز شهادت اون بزرگوار بود اولین کلیپی که دیدم خواب ام عماد بود من خیلی وقت بود که تقریبا نماز رو به شوخی گرفته بودم چن روز بعدش با هم عهد بستیم که نماز صبحا رو شهید بیدارم کنه و واقعا اتفاقی افتاد که خودمم موندم منی که هیچکس توان بیدار کردنمو نداره انقدر خوابم سنگینه وقت اذان بیدار شدم -
بعدش یه سفر مشهد به صورت معجزه آسا برام فراهم شد که روز شهادت حاج عماد مشهد بودیم تو تمام سفر حتی یه لحظه نمیتونستم شهید جهادو فراموش کنم من تو 17 سال عمرم هیچوقت در طول سال مسافرت نرفته بودم اصلا خانواده قبول نمیکردن اما واقعا این سفر جور شد
-
نمیدونم چرا این حرفا رو زدم اما همینو میدونم که این حرفا رو تا حالا به صمیمی ترین دوستام و مادر و پدرم نگفتم شاید به خاطر اینه که شما منو نمیشناسید
-
تابستون امسال قسمت شد یه سفر رفتیم قم تو راه یه تابلو بود عکس شهید جهاد رو بزرگ زده بود نوشته بود دعای شهیدان بدرقه راهتان....
تا خود قم گریه میکردم -
-
-
-
-
شهید احمد مشلب؛ معروف به شهیدِ bmw سوار است .
لقب این شهید بزرگوار، غریب طوس است که به دلیل علاقه ی زیاد ایشان به امام رضا علیه السلام این لقب را روی این شهید گذاشتند.
ایشان در محلّه ی السرای شهر نبطیه لبنان در سال۱۹۹۵/۰۸/۳۱ میلادی مصادف با ۱۳۷۴/۰۶/۰۹ هجری شمسی، متولّد شدند. پدرشان یکی از تاجران لبنانی است و مادرشان سیّده سلام بدر الدّین است. نهایتاً این عزیز بزرگوار در ادلب؛ سوریه در سال ۲۰۱۶/۰۲/۲۹ میلادی مصادف با ۱۳۹۴/۱۲/۱۰هجری شمسی، به شهادت نایل آمدند. آرامگاه این شهید والا مقام در روضه الشهدا شهر نبطیه لبنان است.شهید احمد مشلب، یکی از بهترین دانش آموزان هنرستان امجاد بودند و از همان جا فارغ تحصیل شدند و دیپلم تکنولوژی اطلاعات خود را گرفتند. شهید مشلب در رشته ی خودشان رتبه ی هفتم در لبنان شدند که سه روز قبل از این که به دانشگاه بروند در سوریه بودند و به درجه ی شهادت نائل شدند .
شهید احمد مشلب از کودکی ارادت خاصی به ائمّه ی اطهار علیهم السلام داشتند که بلاخره این ارادت و علا قه ، ایشان را به دفاع از حرم عمّه ی سادات علیه السلام کشاند.
احمد مشلب، دفاع از حریم اهل بیت را وظیفه می دانستند و برای دفاع از حرم خانم زینب جانانه می جنگیدند تا این که در یکی از درگیری ها با گروه های تکفیری درسوریه از ناحیه ی دست مجروح شدند و به بیمارستان نبطیه لبنان انتقال داده شدند، امّا آن قدر عطش احمد برای شهادت بسیار بود که دوباره احمد با رزمنده های دیگر حزب الله عازم سوریه شدند.