خــــــــــودنویس
-
-
يَک چَشم بَ پیشی رو دارم ، یَک چشم بی پشتی سر ، دو دیلَ ، پر اظطیراب . -
حس بدیه شب تا صبح بیدار بمونی...
ندونی چرا و به چه علت ...
اصلا ندونی ب چی و کی فکر میکنی ...
فقد می فهمی بلند شدی دیدی عارع صبح شده و هنوز بیداری
از خودت میپرسی...
چرا از خودم غافل شدم؟؟؟
چرا دیگ برا خودم مهم نیسم ؟؟؟
چرا من این شکلی شدم؟؟؟
صبح تمام اینا فکرت و مغزت و تک تک سلول های وجودت و نابود میکنه !!!
تا جایی پیش می ره ک میبینی بازم شب شده و تو هنوز بیداری!! -
وقتی میشکنم...
دفعه اول گریه میکنم ..
دفعه دوم بغض میکنم ...
دفعه سوم بی احساس میشم ...
دفعه چهارم برام مهم نیس ...
دفعه ششم میخندم...
دفعه هفتم میخندم ...
دفعه هشتم میخندم و میخوام و میخوام...
میدونی چرا؟؟؟؟
دیگه حال ندارم برا دلم توضیح بدم ک چجوری بدون استخوان شکسته!!! -
هر دفعه ک دلم میشکست غرورم نمیزاشت خم شم و خورده هاش و جمع کنم و ب راهم ادامه دادم ....
انقدر روشون راه رفتم که پاهام زخم شدن ..
الان ی دل شکسته و دو پای زخمی و یه راه پر از خون دارم..
میدونی!!!
مقصرش غرورم نبودم مقصر خودم بودم ک همون اول کار ..نشکوندمش ک ی بار دردش و بکشم و تماااام... -
وقتی دلت میگیره...
باید یاد بگیری از هیچ کسی توقعی نداشته باشی ...
باید عادت کنی که با کسی درد و دل نکنی ...
باید درک کنی هر کسی مشکل خودش و داره ...
و باید بفهمی که وقتی ناراحتی .. دلتنگی.. بی حوصله ای .. هیچکس حوصله ی بی حوصلگی های تو رو نداره....!
هیچکس..... -
کاش زندگی بر می گشت عقب ...
کاش ی تلنگری برای ایندت بودت...
کاش حق انتخاب داشتی ... مرگ یا زندگی..
کاش میفهمیدیم زندگی فقد نفس کشیدن نیست...
کاش تنها نمیشیدیم...
اگ تنهاییم کسی وارد زندگیمون نمیشد...
کاش حق داشتیم انتخاب کنیم ب دنیا بیایم یا ن...
کاش دنیا راهنما داشت ک بگه چطور زندگی کنیم جوری ک بعدش نخوایم بمیریم...
و کاش... -
+اگ قرار باشه برگردی عقب چی و پاک میکنی؟
-من خودم و ....
+چرا خودت ؟؟
-عاخه کسی دوسش نداره...
+چون دوسش نداره؟؟؟
-ن چون تنهاس...
+چون تنهاس؟؟؟
-ن چون خودش و دوس نداره...
+چون خودش و دوس نداره؟؟؟
عارع چون خودش و عادمای اطرافش و هیشکی و هیشکی و دوس نداره ....
چون ب جایی رسیده ک دلش از زمین و زمان گرفته ...
دلش یه آژیر آمبولانس و تهش یه کفن میخواد ... -
خیالاتم تلخ تر از آن بود ک بخوان ترسیم کرد ..
جهانم پر از دروغ و حرف های رنگارنگ بود ...
دروغ هایی ک با آن جاده ی لغزنده ی زندگی ام را صاف و ایمن تفسیر میکرد ...
بازیگر خوبی بودم ب راحتی میخندیدم ، خنده هایی ک جای اشک های سرازیر نشده ام را پر کرده بودند ، خنده هایم شادی هایم را رُل هایم احاطه کرده بودند و تنها گریه هایم صادقانه بودند...
دلم برای کودکی هایم تنگ نشده ... دلم ان نگاه تلخ و تحقیر آمیز را نمی خواهد ...
دلم ان باغچه ی سرد و بی روح را نمی خواهد....
باغچه ای ک زمین بازی ، زمین بازی زندگی با من بود را نابود شده میخواهم ...
مانند تک تک تار های وجودم..:)) -
اسمش رو گذاشتن خودنویس دوستان:)
یعنی متن و عکس از خودتون باشه!
لطفا زیر پست هاتون بنویسید مثلا عکس و نوشته از خودمه
یک جمله ی تودلی رو مینوسید بعد میگید این خود نویسه
اون جمله ها مخصوص تو دلی هست
خودنویس یعنی ی اثر هنری اعم از عکس دلنوشته و متن و هرچی
اما متاسفانه 90 درصد پست های این تاپیک یا متعلق به کافه میم هست یا تودلیممنون بابت همکاریتون
️
-
این پست پاک شده!
-
این پست پاک شده!
-
سلام این عکس رو زمانی گرفتم که داشتم تو باغ راه میرفتم یهو چشمم به آسمونی افتاد که صورتی رنگ و بنفش رنگ بود خواستم که از این منظره یه عکس داشته باشم عکسو گرفتم و هر وقت که بهش نگاه میکنم حس خوبی بهم منتقل میشه امیدوارم این حس خوب هم به شما منتقل بشه -
بازم غروب
نمیدونم چرا عاشق غروبم
.همیشه وقتی نزیکای غروب میشه به اسمان خیره میشم و در انتظار غروب خورشیدم. -
دوستای عزیزم من اهل تبریزم و به شهرم افتخار میکنم.افتخار میکنم به کسایی که جوانمردانه تلاش کردن .افتخار میکنم به همه ی ترک زبانان.
و اینجا ایل گولی هستش فکر کنم بعضی هاتون بشناسین من شبای ایل گولی رو بیشتر دوست دارم چون همچین منظره ای به وجود میاد و چشم ها بهش خیره میشه