جهاد مغنیه
-
@خانوم-وكيل
اخه می خوام ببینم تو دوره فرماندهی ولایت بودن امسال یا نه@زینب-صادقی در جهاد مغنیه گفته است:
@خانوم-وكيل
اخه می خوام ببینم تو دوره فرماندهی ولایت بودن امسال یا نهسلام عزیزم
من اهلی اصفانم
خوشبختم از آشنایی باهاتون
راستش ن من پارسال متاسفانه ی کاری برام پیش اومد نتونستم تو دوره شرکت کنم... -
-
-
-
-
-
-
اینم یه کتاب خوب دیگه برا بعد کنکور -
و یه کتاب کم حجم -
-
التیام، یک دشمن شناسی دقیق است. دشمن را باید به صورت واقعی و درست شناخت؛ او را نه آن قدر بزرگ کرد که دیگر نتوان اسمش را آورد و آن قدر کوچکش کرد که آسیب پذیر و خواب آلود شویم. یکی از مصادیق دشمن که قرآن معرفی می کند یهود است. که قرآن آنان را سرسخت ترین دشمن مؤمنان معرفی می کند. همین قرآن هم عجز یهود را روایت می کند و اینکه یهود بدون تکیه بر قدرت های دیگر، قدرتی نیست و نمی تواند سرپا و مستقل باشد. ضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِلَةِ و مِسکَنه اساسا مهر ذلت و مسکنت بر پیشانی شان زده شده است. اما برخی یهودپژوهان و صهیونیست پژوهان، یهود را قدرت مطلق عالم می دانند و حتی گاه می گویند هیچ لیوانی جا به جا نمی شود مگر با اجازه فراماسونرها و یهودی ها! این خلاف قرآن و خلاف دریافت ها و رهنمودهای امام و رهبری است. امام می فرمایند پنبه شکست ناپذیری صهیونیست را از گوشتان در بیاورید. اگر همه مسلمانان با هم متحد بشوند، اسرائیل با نفری یک سطل آب از بین خواهد رفت! -
بسم رب الحسین
️
سفر خونین عاشقی
#قسمت_دومخلاصه اینکه موضوع رو با خالم در میون گذاشتیم
خب خالمم چون تنها میخواستن بیان گفتن :باشه ولی معلوم نیست
....
قرار شد به هیچ کس درباره این سفر حرفی نزنیم یعنی بابام اینطور میخواستن
منم به مامانم گفتم :من به نگار (دختر خالم) و زهرا (همونطور ک در جریانید دختر عموم
) چیزی نمیگم می ترسم دلشون بشکنه ://
(از علاقه قلبیشون به کربلا خبر داشتم و این مسئله قلبمو لرزوند ک من برم و اونها نرن)
.
روزهای اول محرم بود و عجیب دلچسب🥰پدر بابام ( ک ما بهشون میگیم باباحجی
) روز اول محرم هرسال مجلس دارن در مه ولات ، عموی بزرگم هم ک بابای زهرا باشن اونجا زندگی میکنن
من و زهرا هرسال تابستون ک میشدمن یه هفته میرفتم خونشون
اونم به تبعیت از من یه هفته میومد خونه ما
یعنی این عادت رو از وقتی بچه بودیم داشتیم
بیشتر خاطره های کودکی من در مه ولات رقم خورد
......
(نمیدونم از تابستون امسال و سالهای بعدی ، چه کسی منتظرمه و با اون صدای پر انرژیش میگه:....(اسمم) خب امسال اول تو میای یا من بیام !؟بعد بگه : اگ اومدی باید زیاد اینجا باشی ها
و کلی اصرارکنه و از برنامه هایی ک ریخته تا باهم رقم بزنیم صحبت کنه
...
آرزو دارم کاش یه سال دیگه ، گرمای تابستونو با زهراء تجربه کنم
اما انگار بازی سرنوشت سخت تر از این حرفاست) ..
.
زهراء اون شب بعد از مجلس با برد من ک اول اون بیاد خونمون پس از اصرار های فراوان اومد ب خونه ما ......
#سفر_خونین_عاشقی
#زهرا_کجایی؟
#شهیده_طریق_الی_الحسین
#دلتنگ
#محرم_حسینی -
بسم رب الحسین
️
سفر خونین عاشقی
#قسمت_دومخلاصه اینکه موضوع رو با خالم در میون گذاشتیم
خب خالمم چون تنها میخواستن بیان گفتن :باشه ولی معلوم نیست
....
قرار شد به هیچ کس درباره این سفر حرفی نزنیم یعنی بابام اینطور میخواستن
منم به مامانم گفتم :من به نگار (دختر خالم) و زهرا (همونطور ک در جریانید دختر عموم
) چیزی نمیگم می ترسم دلشون بشکنه ://
(از علاقه قلبیشون به کربلا خبر داشتم و این مسئله قلبمو لرزوند ک من برم و اونها نرن)
.
روزهای اول محرم بود و عجیب دلچسب🥰پدر بابام ( ک ما بهشون میگیم باباحجی
) روز اول محرم هرسال مجلس دارن در مه ولات ، عموی بزرگم هم ک بابای زهرا باشن اونجا زندگی میکنن
من و زهرا هرسال تابستون ک میشدمن یه هفته میرفتم خونشون
اونم به تبعیت از من یه هفته میومد خونه ما
یعنی این عادت رو از وقتی بچه بودیم داشتیم
بیشتر خاطره های کودکی من در مه ولات رقم خورد
......
(نمیدونم از تابستون امسال و سالهای بعدی ، چه کسی منتظرمه و با اون صدای پر انرژیش میگه:....(اسمم) خب امسال اول تو میای یا من بیام !؟بعد بگه : اگ اومدی باید زیاد اینجا باشی ها
و کلی اصرارکنه و از برنامه هایی ک ریخته تا باهم رقم بزنیم صحبت کنه
...
آرزو دارم کاش یه سال دیگه ، گرمای تابستونو با زهراء تجربه کنم
اما انگار بازی سرنوشت سخت تر از این حرفاست) ..
.
زهراء اون شب بعد از مجلس با برد من ک اول اون بیاد خونمون پس از اصرار های فراوان اومد ب خونه ما ......
#سفر_خونین_عاشقی
#زهرا_کجایی؟
#شهیده_طریق_الی_الحسین
#دلتنگ
#محرم_حسینی -
@خانوم-وكيل بله همه رو تو یکی دو سال گذشته خوندم
-
@jahad-20 ببخشید میشه بگید چطور؟
-
پیروز ادامه ی خاطراتت میبینین
البته من متنی که تو اینترنت هست و میفرستم اینجا
اگه هستین همین الان میفرستم@jahad-20 خیلی کنجکاو شدم لطفا اگه میشه همین الان بگین
-
چند ماه قبل پدر یکی از دوستان دختر داستان ما به کربلا میرود، زهرا نامهای مینویسد و از دوستش میخواهد که نامه را به پدرش را برساند تا او، آن را به ضریح امام حسین علیهالسلام بیندازد. پدر هم بدون اینکه از محتوای نامه خبر داشته باشد، آن را به ضریح میرساند، پیش از انداختن به داخل ضریح با تصور اینکه نامه دختر خودش است و احتمالا خواستهای دارد، آن را باز میکند که بداند چیست؛ اما با این نوشته روبرو میشود «امام حسین علیهالسلام، زهرا سالاری از شما شهادت میخواهد.»
حاجتروا شدن
حالا دقیقا چند ماه پس از آن نامه و درست در روزهای اربعین که از همه جهان برای زیارت اباعبدالله راهی کربلا میشوند، زهرا هم با خانوادهاش پا در راه میگذارد، اما قرار بود زودتر از چیزی که انتظار داشت به حاجتش برسد، همان حاجت چند ماه قبلش. در نجف که هستند، بر اثر حادثهای زهرای قصه ما از دنیا میرود، آنهم در مسیر کربلا و جایی که حاجتش را در خواست کرده بود.