جهاد مغنیه
-
حسین همدانی در سال ۱۳۲۹ از پدر و مادری همدانیالاصل، در شهر آبادان زاده شد. پدر او از کارکنان پالایشگاه آبادان بود، که در سال ۱۳۳۲ در بیمارستان شرکت نفت درگذشت. بدینترتیب وی در ۳ سالگی به اتفاق خانواده به همدان مراجعت کرد و دوران کودکی و تحصیل را در این شهر با کار کردن در مغازه عطاری و کارگاه نجاری سپری کرد. شرکت در هیئتهای مذهبی او را با خط فکر گروههای انقلابی آشنا کرد و مسیر زندگیاش را تغییر داد. بعد از ترک تحصیل راهی تهران و آنجا مشغول بهکار شد و با اوج گرفتن انقلاب، به صف انقلابیون پیوست.
با آغاز جنگ ایران و عراق، وی راهی کردستان شد و فرماندهی عملیاتهای مطلعالفجر و جبهه میانی سرپلذهاب را بر عهده گرفت.[۱۲] وی از فرماندهان منطقه عملیاتی «بازی دراز» در جبهه غرب بود و خاطرات خود را از این نبرد در کتابی تحت عنوان «تکلیف است برادر» تدوین کرد. وی نخستین فرمانده «لشکر ۳۲ انصارالحسین» و فرمانده «لشکر ۱۶ قدس گیلان» در دوران جنگ ایران و عراق بود. وی علاوه بر همدان در شهرهای پاوه و مریوان نیز حضور داشتهاست.
همدانی بههمراه احمد متوسلیان و محمد ابراهیم همت و محمود شهبازی در تشکیل و سازماندهی لشکر ۲۷ محمد رسولالله نقش بسزایی داشت، لشکری که بعدها فرماندهی آن را نیز در جریان ناآرامیهای پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ عهدهدار شد.
-
-
-
رفیق تر از شما فقط خودتی رفیق -
حاج حسین همدانی شیر جنگاوری که رد شمشیرشروی تن بعثی ها تا منافقین و داعش هست،و واقعا حسین حسینی بود تا همدانی ،عاشق امام حسین،حاج قاسم می گفت از حلب برگشته بوده دمشق که حاج حسین میرسه دمشق، کاری پیش میاد که باید بره حلب ولی حاج حسین میگه من میرم ،حاج قاسم می گفت حسین اهل عکس گرفتن نبود ولی اون روز قبل رفتن گفت بیا یه عکس باهم بگیریم و حاج قاسم همون جا فهمید که حسین به سمت خدا میره و اون آخرین عکس سرلشگر شهید حاج حسین همدانی بود.
-
اونروز خواستم یه خاطره از شهید همدانی بزارم نتونستم..
احیای نیمه شعبان پارسال من خادم جلوی سالن بودم
بعد از دعا که چراغ ها روشن یهو چشمم به چشم شهید افتاد، یه بنر از شهید با یه دسته گل نرگس و لبای خندون جلوی در..
تمام اون مدت بنر بوده و من متوجهش نشده بودم،
اونروز یه تحول عجیبی رو احساس کردم..
توی اینترنت نتونستم عکس بنر رو پیدا کنم -
باني مجلس عزاداری امام حسین تو سپاه همدان بود،حتی یبار که به دلیل مسائل امنیتی مراسمو تعطیل کردن کل محرمو جلوی در سپاه انصارالحسین همدان وایساد تا مجلس حسین بن علی تعطیل نشه!
افتخاریه که اسم تو اسم شهر منه،افتخاریه که زیر سایه حبیب سپاه زندگی کنم! -
جهاد عزیزم من لایق رفاقت با تو نبودم اما میخواستم شهدایی باشم جهادی باشم تلاش کردم متوسل شدم اما در مقابله با نفس خود شهید شدم شهید عزیز مرا ببخش که با کارهایم آبروی شهدا را بردم با گناهانم راه شما را گم کردم
مرا ببخش که آنگونه که باید نبودم
همیشه دوستت خواهم داشت و رفیق من حواهی ماند گرچه که من رفیق تو نباشم
بهترینم راه های خوب زندگی کردن را گم کرده ام من یاد ندارم زندگی کنم و هر شب با کوله باری از گناه میخوابم
اما یادت باشد به من قول داده اند.....
من را هم با تمام بدی هایم شهید کن
لایقش نیستم اما آرزویش را دارم
بچه های آلایی خیلی خوشحال شدم که کنارتون بودم یه مدت خیلی چیزهای زیادی به من یاد دادین
میدونم خیلی حرفا رو نباید میزدم خیلی کارهارو نباید میکردم اما انسان و خطاهاش
شاید حلالم نکنین ...اما من امیدوارم
خدانگهدارتون
یاعلی