خــــــــــودنویس
-
اونايي كه یه شبايي خيلي خستن
ولي خوابشون نمیبره
همون كسايي ان كه توي
مترو داره
از هر طرف بهشون فشار مياد
اما بازم اگه ازشون بپرسي
ايستگاه بعدي چيه با لبخند جواب ميدن.. همونايي
كه وسط درد و دلت
با يه آه غليظ نميگن اين كه چيزي نيس
من يه غم دارم با فلان قد طول و عرض و پهنا
نگاهت ميكنن و دلداريت ميدن
همون كسايي ان كه یه شبايي
که خيلي خستن فقط خودشون
ميمونن و سقف اتاقشون
همون كسايي كه خوب ميدونن
خيلي چيزا گفتنش چيزي رو حل نميكنه....
#ℓiℓi
#سکوتــــ.... -
بی محابا به هرسو کشیده میشد...
موهایش را میگویم...
سخره باد شده بود...
خوشبحالش...
باد را میگویم...
میتوانست هر بار که بخواهد بوی تنش را استشمام کند...
خوشبخت بود...
آینه اتاقش را میگویم...
ساعتها میتوانست تماشایش کند بدون انکه لحظه ای را از دست بدهد...
بیچاره شد...
دلم را میگویم...
مثل کسی که گم شده باشد در سایه دلتنگیس پناه گرفته بود...
مجنون شده...
مغزم را میگویم...
به طرفداری از دلم میپردازد رفتنش کاری کرده که ان دو دشمن دیرین هم حوصله دعوا ندارند...
کنترلش را ندارم...
چشم هایم را میگویم...
وسط خنده هایم اشکاش بیرون میریزد گاهی، گاهی هم وسط اشک ها لبهایم میخندند...
باد به خوشحالی رسیده بود...
اینه به خوشبختی...
دلم به بیچارگی دچار شد...
مغزم همچون مجنون خواب خوراکش عشق شده بود...
چشم هایم یک چیز میگفتند و لب هایم یک چیز دیگر...
زنده ام ولی از نوع مرده اش...
هر کدام به راهی رفت ولی من هنوز اینجا هستم...
با قلمم مینویسم که شاید سر قولش بماند...
قول داده بود ماه ۱۳ روز ۳۲ ساعت ۲۵ و دقیقه ۶۱ برگردد...
Mono -
-
گله مندم ز تو ای دل، گلهها دارم بس
که مرا تنها سپردی، به دیار رنج و غمها
گله مندم که گذاری، تن زخم خوردهام را
به تن ساحل خشکی، که در آن نیست دریا
گله مندم ز تو ای دل، گلهای صد ساله دارم
ز ازل تا نهایت، ز دی و امروز و فردا
گله دارم ز تو ای دل، تو که چون پر مینمودی،
چه شده که سنگ گشتی، بر تن رنجیده ما؟
چه شده تنها شدی دل؟ چه شده رسوا شدی دل؟
تو چرا گوش نکردی، به صدای خسته ما؟
گله دارم خوب گوش کن، گله دارم ز تو ای دل
تو گره باز نکردی، ز زبان بسته ما
گله دارم ز تو ای سر، گله از توست خوش تر
که چرا نعل سپردی، به همه فرمان دل ها؟
گله دارم باز هم من، گله از هیچ یکیشان
گله دارم ز خودم که، گله مندم ز این ها
همه گفتند عمری، که سرت رهرو دل کن
همه حیفا نگفتند، که دلت مبر به هر جا -
Fur elize.mp3
ای کاش ما هم یه نفرو داشتیم تا واسش مینوشتیم for u
گیتار:حاج رامسس -
چیشد که این شد؟...
من که برای دلم چیزی کم نزاشتم...
#او ولی بدجور کم گذاشت...
دوست دارم نبودم حس بشه...
میخوام بدونم یادم در دل کی جاریه...
افسوس ک جواب سوال ذهنم رو میدونم...
راستی چه جوری میشه برای «هیچکس» نبود؟...
این هیچکس اون هیچکسی نیست که همه میشناسنش ولی نمیشناسنش...
اون هیچکس اینه...
میخواست بره قبول کردم مقصر من بود...
اخه نباید دل #او بگیره...
میدونم اگه بگیره دیگه باز نمیشه...
مثلا یه روز ولش کرد من هستم...
مثلا یه روز دلش گرفت من هستم...
مثلا یه روز تنها شد من هستم...
مثلا این دفعه بخواد بیاد ولی ...
بخواد بیاد ولی من نباشم...
اخ که اون روز هم میرسه...
فقط #او خودشم میدونه طاقت گریه هاشو ندارم مخصوصا وقتی توانی برای پاک کردن اشکاش ندارم...
مثلا دیگه نتونه نفس هامو بشنوه...
یا نتونه اون لبخند ملیحه رو ببینه...
اون روز خوب میتونه بغلم کنه فشارم بده...
اون روز وقتشه که من تماشا کنم...
اصلا ببینم کسی براش مهم هست؟...
نه فکر نمیکنم...
میدونم مراسم باشکوهی میشه...
آخه بابام وقت نشد برام عروسی بگیره حتمن اینو خوشگل برگزار میکنه...
همه میان...
فکر کنم #او هم بیاد...
قول بهم داد بره اونجایی که خیلی دوسش دارم...
ولی شایدم نیاد...
نمیدونم امید دارم حداقل اونجا ببینمش...
مثلا هیچکس باورش نشه مُردم...
مثل الان که باورم نمیشه زندم...
میدونی مطمئنم حسرت اذیت کردنام غر زدنام خندیدنام و شاد بودنام به دلشون میمونه...
منم حسرت بغل کردن #او به دلم میمونه...
این به اون در...
اون روزم میاد که به احترامم همه دوستام پروفایلشون سیاه میشه...
اینو گفتم که خودتونو اماده کنین...
یکی داره از نبودش خبر میده...
Mono -
3.mp3
یادی کنیم از حاج پلنگرامسس کبیر
-
زندگی آشفته بازار زمانی است که نیست
یک نفر در پسِ این معرکه یک کس در پیش
یک نفر خون و جگر همدم ای کاش خورَد
دیگری داردش انگشتِ ندامت بر نیش
یک نفر گو که دگر هیچ ندارد در سر
گو به حال است و دگر هیچ ندارد در پیش -
خونه ی مادربزرگم رو خیلی دوست داشتم
تمام بچگیم خلاصه میشه توی اون خونه ،البته قبل اینکه بفروشنش بره ...
خونه مامان بزرگم طبقه اول بود
یه تراس بزرگ داشت پر از از گلدون ...
گلدون هایی که برای آقاجون خیلی مهم بودن ، ما همیشه حواسمون بهشون بود
با کیارش (پسرعموم) میرفتیم توی تراس یادمه ازش میپرسیدم :
+ چرا نرده ای زرد و مشکیه ؟
بعد اونم با اون چشای عسلی و موهای بلوندش بهم نگاه میکرد و میگفت
- چون همین رنگی به دنیا اومدن مثل من و تو که با همین رنگ مو به دنیا اومدیم
فکر میکرد رنگ موها هم مثل رنگ نرده ها ثابته ، طفلی الان نیست که ببینه آدما موهاشون که هیچی حتی همدیگرو هم رنگ میکنن
بگذریم...
بعد میرفتیم روی نرده ها میشمردیم 1 ، 2 ، 3
و میپریدیم تو حیاط [برای بچه های اون سن واقعا کار خطرناکی بود ]
نه اینکه ارتفاع کم باشه ها !!! نه
خیلی هم ارتفاعش زیاد بود
ولی دوتا چتر داشتیم از اینا که نمیذاره تو بارون خیس بشی ، نه از اون چترهای نجات
گاهی کیارش میخورد به میله های در حیاط
ولی همیشه خوش میگذشت
یواشکی این کارو میکردیم همش هم دعوامون میکردن که یه وقت نپرین هااا
بعد تمام حیاط رو تند تند پشت سر میذاشتیم 24 تا پله رو میرفتیم بالا، 1 پله می اومدیم پایین ،
سالن و آشپزخونه رو رد میکردیم و دوباره میرفتیم تو تراس و دوباره میپریدیم
یه جاهایی میگفت :
- شیدا بسه !؟
+ میگفتم نه یه دور دیگه ، فقط یه دور
////////////////////
از لحاظ روحی لازم دارم
برگردم به همون خونـه
قول بدم که این آخرین دور باشه
برم روی نرده ها
بپرم پایین...
کی میدونه ، شاید این دفعه دیگه چترمو باز نکردم :).- به یاد پسرعموم که سالهاست مارو ترک کرده ...
28 اردیبهشت 99
@دانش-آموزان-آلاء
- به یاد پسرعموم که سالهاست مارو ترک کرده ...
-
ﭼﻨﺎﻥ ﺯﻧـــﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺳﺨﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯾـﻢ ﮔـﻮﯾـﯽ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ
ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﯿﻢ !
ﮐـﺎﺵ ﯾــﺎﺩ ﺑــﮕﯿـﺮﯾـــﻢ، ﺭﻫــﺎ ﮐﻨﯿــﻢ، ﺑـﮕــﺬﺭﯾــﻢ.
ﮔـﺎﻫﯽ ﺑـﺎﯾـــﺪ ﺭﻓﺖ …
ﺩﻝ ﺑــﻪ ﺳﺎﺣـﻞ ﻧﺒﻨﺪﯾـــﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻦ ﺑﻪ ﺁﺏ ﺯﺩ …
ﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﺭﺯﻭﻫــﺎﯾﻤــﺎﻥ
ﯾﮏ ﺭﺳﯿــﺪﻥ ﺑــﺪﻫــﮑﺎﺭﯾــــﻡ!
ﺯﻧــــﺪﮔــﯽ ﮐــﻮﺗــﺎﻩ ﺍﺳﺖ.
ﺷﺎﯾﺪ… فرصتی نیست تا عکسی ﺷﻮیم ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ
ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻃﺎﻗﭽﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ
ﮔﺮﺩﮔﯿﺮﯼ ماﻥ ﮐﻨﻨﺪ!
اصلا گاهی باید نرسید …
اصلا قرار نیست به همه آرزوها رسید…
گاهی نرسیدن تو را عاشق تر میکند …
mp
-
این برقِ دو چشمانت این قلبِ سیاهم را
روشن بِنِمود اول زان برد حواسم را
نقاشی: حاج رامسس
شاعر: حاج رامسس
دیه به بزرگواری ببخشید تازه رفتم تو این حرفهکمی کسری چیزی داشت چشم پوشی کنید و یه لایکم تقدیم کنید تا این روح غم زدمون شاد شه