-
در چمن چون غنچه تا کی می توان دلتنگ زیست؟
خویش را چون لاله بر دامان صحرا می کشم
( قدسی مشهدی )
خانومِ_دوست_داشتنی -
@جهاد مرا مادرم نام مرگ تو کرد زمانه مرا پتک ترگ تو کرد
-
خانومِ_دوست_داشتنی در اوج یقین اگر چه تردیدی هست
در هر قفسی کلید امیدی هست
-
-
مي روي و گريه مي آيد مرا ساعتي بنشين که باران بگذرد
-
@جهاد
داره میاد از اون بالا یه دسته حوری
همشون کاکل به سر گوگولی مگولی
به یاد اخراجی ها
روز خوش
یاعلی -
@جهاد در مذهب عاشقان قرار دگر است
وین باده ناب را خمار دگر است
-
parvaz 77 دم عیسی روان من نخواهد که دام دم به دم دم سازد افسون
-
SEPEHR ALIZADEH
نیستم شمع ، که یکرنگ بود گریه من
هر سر مو به تنم رنگ دگر میگیرد
)حافظ) -
SEPEHR ALIZADEH
هر چند رهائی ز قفس قسمت ما نیست
آن نیست که بر هم نزنم بال و پری چند
صائب -
SEPEHR ALIZADEH
نمیدانم چه می خواهی ، چه می جویی ، چه میگویی
که گه بر دیده بنشینی ، گهی از دیده بگریزی
تبریزی -
SEPEHR ALIZADEH آخرش ی بود! شرمنده
-
SEPEHR ALIZADEH یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم در میان لاله و گل آشیانی داشتیم
رهی -
کجا رفتی کجاااااا، من بیقرارم