جهاد مغنیه
-
بسم الله الرحمن الرحیم
%(#6424d4)[آقا اجازه هست خانمتون رو نگاه کنم؟؟]
- جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مودبانه گفت
: ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟
مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت
و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان
از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت
و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود
، او را به دیوار کوفت و فریاد زد
_ مردیکه بی حیا مگه خودت خانواده نداری این چه حرفی بود که زدی هاااااااااا؟؟…
جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود
و عکس العملی نشان دهد، همانطور مودبانه و متین ادامه داد :
«خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین،
دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن،
من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم
… حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم
مرد خشکش زد
… همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد
و زیر چشمی زنش را برانداز کرد …
%(#a61425)[#بدون_ شرح]
- جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مودبانه گفت
-
2245Zahra میشه اسم رفیقتونو بدونم؟؟
من خیلی از شهدا رو نمیشناسم (با تاسف...) -
نمیدونم ..شاید قبل از من این پست گذاشته شده ولی ازش خوشم اومد اینجا هم ک ب قول معروف یجورایی ماال داداش جهادمونه
حس خوبی گرفتم گفتم بزارمش.. -
نمیدونم ..شاید قبل از من این پست گذاشته شده ولی ازش خوشم اومد اینجا هم ک ب قول معروف یجورایی ماال داداش جهادمونه
حس خوبی گرفتم گفتم بزارمش..Hoorieh sh در جهاد مغنیه گفته است:
نمیدونم ..شاید قبل از من این پست گذاشته شده ولی ازش خوشم اومد اینجا هم ک ب قول معروف یجورایی ماال داداش جهادمونه
حس خوبی گرفتم گفتم بزارمش..بسیار عالی
-
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِک
️
️
️
️
️
️
️
️
-
@جهاد بله فارسی توییت زدنو که نگم برات
اما خب خوبم جوابشو گرفت
به فارسی انگلیسی عربی عبری و.....@m-hmt در جهاد مغنیه گفته است:
@جهاد بله فارسی توییت زدنو که نگم برات
اما خب خوبم جوابشو گرفت
به فارسی انگلیسی عربی عبری و.....البته پاسخش فقط به اینها ختم نشد!
نمی دونم چرا ولی تاسیسات آمریکایی یدفعه ای منفجر میشن! -
@m-hmt در جهاد مغنیه گفته است:
@جهاد بله فارسی توییت زدنو که نگم برات
اما خب خوبم جوابشو گرفت
به فارسی انگلیسی عربی عبری و.....البته پاسخش فقط به اینها ختم نشد!
نمی دونم چرا ولی تاسیسات آمریکایی یدفعه ای منفجر میشن!Bio اره خیلی خیلی جالبه
-
دلنوشتهی مادر شهید احمد مشلب
مادر جان تو را احمد بنامم یا شکوفه ای از قطره های ندا باز شده ،
ندایی در امتداد وحیِ پبامبر،برای شمشیر علی (ع)،برای عطر حضرت فاطمه(س) برای رودخانه روان امام حسین (ع) برای دینِ هدایتگر...
تو را احمد می نامم مادر جان ،غریب روزگار،شبیه فرشتگان مدافع حضرت زینب(س)است -
دلنوشتهی مادر شهید احمد مشلب
مادر جان تو را احمد بنامم یا شکوفه ای از قطره های ندا باز شده ،
ندایی در امتداد وحیِ پبامبر،برای شمشیر علی (ع)،برای عطر حضرت فاطمه(س) برای رودخانه روان امام حسین (ع) برای دینِ هدایتگر...
تو را احمد می نامم مادر جان ،غریب روزگار،شبیه فرشتگان مدافع حضرت زینب(س)استBio
احمد جان...
╰─┅═️═┅─╯
تمام روز دلتنگت هستم و انگار که روح گمشده ی خودم را در گوشه گوشه خانه جست و جو میکنم...و رایحه ی تو را اتاق به اتاق دنبال میکنم تا مکان آن را بیابم که این بوی معطر از کجاست...
و صدای الهام بخش تو را دنبال میکنم و کمی گوش میدهم تا آرامش گسترش یابد...در هر چیزی که با وجود تو نبض می گیرد...
روحت آزاد و نورانی شده و تبدیل به زندگی ابدی گشته است که قبل از تو برای آن معنی نبود..
احمد روح استواری است که مونس من است...
پس مادرجان...مهم نیست که تو را می بینم یا نه..
روحت که آسمان و زمین را در آغوش گرفته، هر صبح و شب، مرا نیز در آغوش میگیرد...
مادر جان تو را احمد بنامم یا شکوفه ای از قطره های ندا باز شده ،ندایی در امتداد وحیِ پبامبر،برای شمشیر علی (ع)،برای عطر حضرت فاطمه(س) برای رودخانه روان امام حسین (ع) برای دینِ هدایتگر...
تو را احمد می نامم مادر جان ،غریب روزگار،شبیه فرشتگان مدافع حضرت زینب(س)است
╰─┅═️═┅─╯
------این نامه اصلیشونه ------
-
Bio
احمد جان...
╰─┅═️═┅─╯
تمام روز دلتنگت هستم و انگار که روح گمشده ی خودم را در گوشه گوشه خانه جست و جو میکنم...و رایحه ی تو را اتاق به اتاق دنبال میکنم تا مکان آن را بیابم که این بوی معطر از کجاست...
و صدای الهام بخش تو را دنبال میکنم و کمی گوش میدهم تا آرامش گسترش یابد...در هر چیزی که با وجود تو نبض می گیرد...
روحت آزاد و نورانی شده و تبدیل به زندگی ابدی گشته است که قبل از تو برای آن معنی نبود..
احمد روح استواری است که مونس من است...
پس مادرجان...مهم نیست که تو را می بینم یا نه..
روحت که آسمان و زمین را در آغوش گرفته، هر صبح و شب، مرا نیز در آغوش میگیرد...
مادر جان تو را احمد بنامم یا شکوفه ای از قطره های ندا باز شده ،ندایی در امتداد وحیِ پبامبر،برای شمشیر علی (ع)،برای عطر حضرت فاطمه(س) برای رودخانه روان امام حسین (ع) برای دینِ هدایتگر...
تو را احمد می نامم مادر جان ،غریب روزگار،شبیه فرشتگان مدافع حضرت زینب(س)است
╰─┅═️═┅─╯
------این نامه اصلیشونه ------
-
--------*دورفیق ،دو شهید *--------
همہ جا معروف شده بودن بہ باهم بودن؛ تو جبهه حتی اگہ از هم جداشونم میڪردن آخرش ناخواستہ و تصادفی دوباره برمیگشتن پیش هم....
خبر
%(#bd182c)[شهادت]
علی رو ڪه آوردن، مادرِ محمد هم دو دستی تو سرش میزد و میگفت: بچم...
اول همه فڪر میڪردن علی رو هم مثل بچش میدونہ بہ خاطر همین داره اینجوری گریہ میڪنہ
بهش گفتن: مادر تو الان باید قوی باشی، تو هنوز زانوهات محڪمہ، تو باید ننہ علی رو دلداری بدی همونجوری ڪه
های های اشڪ می ریخت؛ گفت: زانوهای محڪمم ڪجا بود؟
اگه علی شهید شده مطمئنم محمد منم شهید شده اونا محالہ از هم جدا بشن؛ عهد بستن آخہ مادر عهد بستن ڪه بدون هم پیش سیدالشهدا نرن
مأمور سپاهی ڪه خبر آورده بود ڪنار دیوار مونده بود و بہ اسمی ڪه روی پاڪت بعدی نوشتہ شده بود خیره مونده بود نوشتہ بود:
#%(#c7162b)[شهید] #سیدمحمد_رجبی