-
-
-
-
-
MaryaM._.sh در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Brice در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
7:7
من نمیدونم چرا همه با الارم من بیدار میشن جز خودم
-
امسال حسینی بای نیست اصلا دلم نمیاد برم کنکور بدم
-
-
MaryaM._.sh در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
دوران مدرسه ساعت ۷ سرویسم میومد دنبالم
مامانم همیشه ۶:۴۵بیدارم میکرد(بماند اگه نگاه گوشیم میکردم و ساعت۶:۴۴بود میخوابیدم دوباره)
بیشترین تایم اون ربع ساعت میذاشتم واسه موهام
و بعدم تا سرویس بیاد دم در ورودی خونه بازم میخوابیدم
ازاونجایی ک مدرسه ما چادر اجباربود
ازسرویس ک پیاده میشدم بااخرین سرعت دوتا رفیقام خودشون میرسوندم دم در مدرسه
و منم جای اینکه مثل اونا فرار کنم میخندیدم
چ دلم یهویی واسه اون روزا تنگ شدمن وقتی دبستان بودم یه گرم کن و کاپشن نارنجی داشتم بعد یه کیف نارنجی تیره داشتم که چهارشنبه ها ورزش داشتم میپوشیدم و از اون به بعد تو مدرسه بم گفتن نارنگی منم بیکار نموندم و هر کیو یه اسم روش گذاشتیم تو کلاس ما یکی خیار بود واسه قدش یکی کیوی بود کلن تا سوم اسمای همدیگرو یادمون رفت
-
Mo B در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
romisa در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Mo B
شما چندمید؟بابا خاطرات دوران گذشته بود
الان با یه خرس گنده چت میکنی
-
Mo B در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
romisa در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Mo B
شما چندمید؟بابا خاطرات دوران گذشته بود
منو دوستم واسه کنکور میخوندیم
هی میخواستیم زمین و ادبیات و زیست رو با هم مرور کنیم
بعد یه بازی زیستی بود می رفتی ویژگی های یه جانوری رو می گفتی طرف مقابل باید تشخیص میداد
بعد واسه ادبیات اون می گفت چغر نمی دونم یادمه یه سری لغات بود یکیش میشد قورباغه یکیش پرنده بود
بعد زمین مثلا اسم اون جونورای پیش دانشگاهی رو می گفتیم
خیلی باحال بود -
romisa در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Mo B در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
romisa در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Mo B
شما چندمید؟بابا خاطرات دوران گذشته بود
منو دوستم واسه کنکور میخوندیم
هی میخواستیم زمین و ادبیات و زیست رو با هم مرور کنیم
بعد یه بازی زیستی بود می رفتی ویژگی های یه جانوری رو می گفتی طرف مقابل باید تشخیص میداد
بعد واسه ادبیات اون می گفت چغر نمی دونم یادمه یه سری لغات بود یکیش میشد قورباغه یکیش پرنده بود
بعد زمین مثلا اسم اون جونورای پیش دانشگاهی رو می گفتیم
خیلی باحال بودمن هیچ وقت نتونستم با کسی درس بخونم با پسر عمم رفتیم کلاس زبان مثلا میومدیم بعدش با هم کار کنیم مینشستیم یه دست بازی میکردیم و یه دست یه دست یهو شب میشد و فردا صبحش هم کوویز بود اوج همکاریمون این بود که من نصفشو بخونم اونم بقیشو بعد به هم تقلب برسونیم که الحمدالله جواب داد
-
من و دوست صمیمیم پالتوهامون شبیه هم بود بهمون میگفتن دوقلوهای بهم چسبیدهیه لحظه هم جدا از هم نبودیم
سال اخر دبیرستان کلارفتن تهران چقد گریه کردیم اون روزا -
@اسمان-آبی در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
من و دوست صمیمیم پالتوهامون شبیه هم بود بهمون میگفتن دوقلوهای بهم چسبیدهیه لحظه هم جدا از هم نبودیم
سال اخر دبیرستان کلارفتن تهران چقد گریه کردیم اون روزامن یه رفیق داشتم باش خیلی خوب بودم ریزه میزه بود با من میگشت میگفتن فیل و فنجون