Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. خدا نخواست
روز آخر ❤️
_
سلام به همه رفقای کنکوری اومدم یه تاپیک بزنم برای روز آخر کنکور، اینجا بچه‌هایی که می‌خوان روز آخر رو مفید درس بخونن، بیان برنامه‌هاشونو پارت‌بندی شده بزارن ️ و هم اونایی که تصمیم گرفتن دیگه درس نخونن و فقط ریلکس کنن، اینجا کنار هم باشیم ، حرف بزنیم ، استرسارو بریزیم دور، انرژی مثبت بدیم و بگیریم ... اگه برنامه‌ریزی برای روز آخر داری، بیا پارت‌هات رو بزار و تا لحظه آخر تلاش کن ( مثل خودم ایده همینه چون مجبورم ) ... اگه تصمیم گرفتی دیگه فقط استراحت کنی که خیلیم عالی ... اگه دکترای پارسالی هستی و تجربه شب قبل کنکور رو داری، لطفا بیا راهنمایی کن، آرامش و انرژی بده :)) ‌ فقط یه خواهش کوچولو دارم لطفا فضای تاپیک آروم و مثبت نگه داریم چون قرار نیست با کارای دیگه اتفاق خاصی بیفته اما با اینکارا اتفاق خاصی میفته @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @تجربیا
بحث آزاد
برگ انجیر.... ☘️🍀🌿
______
بِسْم رَبّ النور ️ سلام امیدوارم حال دلتون بهترین باشه..... برم سراغ حرف اصلی.... در فکر تاپیکی بودم که هر روز توش چند تا پست قشنگ بزارم و با چند تا عکس و متن نوشته و دل نوشته...... حالمون خوب بشه، انرژی بگیریم در طول روز.....️️ یه جورایی این تاپیک شبیه کانال یا چنل..... البته پست هایی که قرار بزارم برای خودم نیست و صرفا گلچینی از مطالبی که ممکنه توی فضای مجازی یا کتاب ها ببینم و بارگذاری بکنم..... اگر شما هم دوست داشتید خوشحال میشم همراه من بشید.... ️ [image: 1686940882701-img_-_.jpg] پ.ن:اسم تاپیک برگرفته از اسم یک کانالِ و در آخر دعا میکنم دلتون ذهنتون ابری باشه(:️️
بحث آزاد
رقیب
م
کسی هس ساعت مطالعه بالایی داشته باشه بخونیم این 20 روزو؟ ترجیحا دختر باشه تنهایی نمیتونم اگ یکی بود خیلی بهتر پیش میرفتم
بحث آزاد
خــــــــــودنویس
Dr-aculaD
Topic thumbnail image
بحث آزاد
👣ردپا👣
اهوراا
Topic thumbnail image
بحث آزاد
کنکور1405
M
سلام به همه. من بعد از یه مدت دوباره میخوام کنکور 405 رو شرکت کنم. ولی خب کسی رو پیدا نکردم که برای سال405 باشه. و دوستی پیدا نکردم تو این زمینه. هرکی هست بیاد اینجا حرف بزنیم
بحث آزاد
تروخدا بیاین
م
دیروز اشتبا کردم سلامت نخوندم الان چیکار کنم جزوه ای میدونین یکم جمعو جور باشه کتاب اصلن خونده نمیشه خیلی زیاده
بحث آزاد
دستاورد هایِ کوچکِ من🎈
AinoorA
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و.. و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگه منتظرتون هستم آلایی ها موفق باشین🥹️ دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانشجویان-درس-خون @دانشجویان-پزشکی @دانشجویان-پیراپزشکی
بحث آزاد
تنهایی حوصله ندارم بیاین با هم نهایی بخونیم
م
سلام بچها هر ساعتی هر درسیو خوندین بیاین بگین این ساعت اینقدر فلان درس رو خوندم انگیزه میگیریم
بحث آزاد
بخدا سوالات اونقد سخت نیستن ولی وقتی میشینم سر جلسه اعداد کوه میشن واسم
م
بچها وقتی میشینم به ارومی حل میکنم سوالاتو میدونم حل میکنم مشکلی ندارم سر جلسه انگار اصن من نخوندم ی جوری میشم میترسم از سوالا مخصوصا سوالاتی ک عدد دارن عددا جلو چشام بزرگ میشن بخدا خنده داره ولی جدی میگم
بحث آزاد
من ِ فارغ 401 هم باید زمین ترمیم کنم؟؟
م
...............
بحث آزاد
شاید شد...چه میدانی؟!
Hg L 0H
مدت هاست که از نشست غبار سرد و تیره به قلبم میگذرد مدت هاست منِ تاریکِ گم شده، در خودم به دنبال روزنه هایی از نور میگردد نفس هایم سخت به جانم می نشینند اشک هایی که سرازیر نمی شوند وجود مرا به ستوه آورده اند دوست دارم بایستم سرم را بالا بگیرم و تا زمانی که صدایم خفه شود فریاد بزنم بماند در پس پرده ی خاکستری غم بماند که چه می شود... شاید شد....چه میدانی؟!
بحث آزاد
بحث آزاد
J
دوستان من تازه وارو سایت شدم میخوام بدونم چطوری باید اسمم رو تغیر بدم درست کردم ولی باز دوباره اینو زده چیکار باید کنم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.........
بحث آزاد
تمام رو به اتمام
Hg L 0H
حس خفقان، حتی نفس کشیدن هم سخت شده گلویم فشرده تر از قبل راه هوا را بسته پروازی را آغاز کردم که در سرم مقصدش بهشتی برین بود اما اکنون و در این زمان نمیدانم کجا هستم پروازم به سمت جهنم است یا بهشت؟ میشود یا نمیشود تمام وجودم را پر کرده تمام احساسات کودکی از کوچک و بزرگ به مغزم هجوم آورده و دارد تمامِ من را آرام آرام از من میگیرد نکند اینجا جای من است؟ در سرِ کودکیِ من چنین رویایی شکل گرفته بود؟ قلبم سیاه و چشمانم تار شده اند هوای پریدن دارم اما نگار لحظه به لحظه در همان جایی قرار دارم که ایستاده بودم انگار نمیشود قدم از قدم برداشت میخواهم رها باشم از افکاری که مرا خفت میکنند و تا مرز خفه شدن من را به دنبال خود میکشانند میل به رهایی آزادی ام را هم از من گرفته... شوق پریدن آرام آرام گویی دارد تبدیل به میل سقوط میشود مبادا چنین روزی برسد... مبادا....
بحث آزاد
به که باید دل بست؟
blossom.B
به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است. هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را گرم پاسخ گوید. نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر , قدمی راه محبت پوید. خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست. همه گلچینِ گلِ امروزند... در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست. به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد, نقشه‌ای شیطانیست. در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد حیله‌ای پنهانیست. خنده ها می شکفد بر لبها, تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی. همه بر درد کسان می نگرند, لیک دستی نبرند از پی درمان کسی. زير لب زمزمه شادی مردم برخاست, هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست . پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق, هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست. به که بايد دل بست؟ به که شايد دل بست؟ از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟ ریشه ی عشق فسرد... واژه ی دوست گریخت... سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟ دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت در همه شهر مجوی. گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند بنگرش , لیک مبوی ! لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت به همه عمر مخواه ! سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ به لبت نیز مگوی ! چاه هم با من و تو بيگانه است نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند, درد دل گر بسر چاه کنی خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند گر شبي از سر غم آه کني. درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو! استخوان تو اگر آب کند آتش غم, آب شو...آه مگو ! ديده بر دوز بدين بام بلند مهر و مه را بنگر ! سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است سکه نيرنگ است سکه ای بهر فريب من و تست سکه صد رنگ است . ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک , با چنين سکه زرد , و همين سکه سيمينِ سپيد , ميفريبد ما را . آسمان با من و ما بيگانه زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه خويش , در راه نفاق... دوست , در کار فريب... آشنا , بيگانه ... شاخه ی عشق شکست... آهوی مهر گریخت... تار پیوند گسست... به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟... -مهدی سهیلی
بحث آزاد
ای که با من ، آشنایی داشتی
blossom.B
اِی که با من، آشنایی داشتی ای که در من، آفتابی کاشتی ای که در تعبیرِ بی مقدارِ خویش عشق را، چون نردبام انگاشتی ای که چون نوری به تصویرت رسید پرده ها از پرده ات برداشتی پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ بوده ها را با دروغ انباشتی اینک از جورِ تو و جولانِ درد می گریزم از هوای آشتی کاش حیوان، در دلت جایی نداشت کاش از انسان سایه ای می داشتی -فریدون فرخزاد
بحث آزاد
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است...
blossom.B
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است اي بس غم و شادي که پس پرده نهان است گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري داني که رسيدن هنر گام زمان است تو رهرو ديرينه سرمنزل عشقي بنگر که زخون تو به هر گام نشان است آبي که برآسود زمينش بخورد زود دريا شود آن رود که پيوسته روان است باشد که يکي هم به نشاني بنشيند بس تير که در چله اين کهنه کمان است از روي تو دل کندنم آموخت زمانه اين ديده از آن روست که خونابه فشان است دردا و دريغا که در اين بازي خونين بازيچه ايام دل آدميان است دل برگذر قافله لاله و گل داشت اين دشت که پامال سواران خزان است روزي که بجنبد نفس باد بهاري بيني که گل و سبزه کران تا به کران است اي کوه تو فرياد من امروز شنيدي دردي ست درين سينه که همزاد جهان است از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند يارب چه قدر فاصله دست و زبان است خون مي چکد از ديده در اين کنج صبوري اين صبر که من مي کنم افشردن جان است از راه مرو سايه که آن گوهر مقصود گنجي ست که اندر قدم راهروان است -هوشنگ ابتهاج (سایه)
بحث آزاد
پروانه‌ی رنگین
blossom.B
*از پیله بیرون آمدن گاهی رهایی نیست در باغ هم پروانه‌ی رنگین گرفتار است این کشور آن کشور ندارد حس دلتنگی دیوار با هر طرح و نقشی باز دیوار است... -محمد‌علی جوشانی*
بحث آزاد
حواست بوده است حتما...
blossom.B
الا ای حضرت عشقم! حواست هست؟ حواست بوده است آیا؟ که این عبد گنه کارت که خود ، هیراد می‌نامد، چه غم ها سینه‌اش دارد... حواست بوده است آیا؟ که این مخلوق مهجورت از آن عهد طفولیت و تا امروزِ امروزش ذلیل و خاضع و خاشع گدایی می‌کند لطفت... حواست بوده است آیا نشسته کنج دیواری تک و تنها؛ که گشته زندگی‌اش پوچ و بی معنا! دریغ از ذره ای تغییر میان امروز و دیروز و فردا... حواست هست، می‌دانم... حواست بوده است حتما! ولیکن یک نفر اینجا، خلاف دیده‌ای بینا، ندارد دیده‌ای بینا -رضا محمدزاده
بحث آزاد
امیدوارم نشناسند مرا... پیش از این، ستاره بودم!
blossom.B
یک سالِ پیش، ستاره‌ای مُرد. هیچ کس نفهمید؛ همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود. همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد. اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند. در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد.... خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر می‌شد... پر قدرت می‌سوخت. برای زنده بودن، باید می‌سوخت... من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم... اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستاره‌ام را می‌سوزاند. ستاره مُرد! این آخرین خاطره‌ایست که از او در ذهن دارم... نتوانستم تقدیرش را عوض کنم.‌‌.. سیاهچاله شد... اکنون حتی نمی‌توانم شعله‌ی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم. سیاهچاله ها نور را می‌گیرند... چه کسی گمان می‌کرد آن همه نور ، اکنون‌ این همه تاریک باشد؟ آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش... نمی‌دانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه می‌بینند که می‌خندند... آری؛ ستاره مُرد.. همه خندیدند. امشب، به یاد آن ستاره، خواهم گریست.
بحث آزاد

خدا نخواست

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده بحث آزاد
9 دیدگاه‌ها 8 کاربران 946 بازدیدها 6 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • zeynab.khanoomZ آفلاین
    zeynab.khanoomZ آفلاین
    zeynab.khanoom
    دانش آموزان آلاء
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #1

    _ده سالم بود
    از طرف مدرسه انتخاب شده بودم برای مسابقات دو و میدانی استان
    مسابقه شروع شده بود
    از همان اول از رقیب هایم جلو تر بودم
    هر‌چه می‌گذشت فاصله ام با دیگران بیشتر می شد
    دور آخر بود
    مطمئن بودم که اول می شوم
    سرعتم را کم کرده بودم
    چند متر آخر را آهسته تر می دویدم
    یک نفر آمد از کنارم مثل باد گذشت
    باورم نمی شد
    دیگر فرصتی برای جبران باقی نمانده بود
    دوم شدم در مسابقه ای که می‌توانستم اول شوم
    از شدت ناراحتی‌روی زمین افتاده بودم
    معلم ورزش و مدیر مدرسه آمدند بالای سرم و گفتند
    اشکال نداره ، خدا نخواست ، قسمت نبود اول شوی
    هیچکس به من نگفت چرا بیشتر تلاش نکردی ... همه گفتند خدا نخواست
    _ چند ماه به کنکور مانده بود
    بیش تر از یک سال وقت گذاشته بودم تا به هدفم برسم
    آماده ی آماده بودم
    ولی روز کنکور مثل همیشه نبودم
    استرس داشت دیوانه ام می‌کرد
    وسط جلسه روحیه ام را باخته ام
    انگار آلزایمر گرفته باشم ... هیچ چیز‌ یادم نبود
    تمام شد
    نتایج آن‌چیزی که می‌ خواستم نبود
    رشته ی تحصیلی که می‌خواستم قبول نشدم و رشته ی دیگری را انتخاب کردم
    همه گفتند اشکال نداره ، خدا نخواست ، قسمت نبود آن رشته را قبول شوی
    هیچکس به من نگفت برای هدفت بجنگ و حقت را بگیر ... همه گفتند خدا نخواست
    هیچکس به من نگفت اشتباه کردی ، همه گفتند خدا نخواست
    می ترسم از آن دنیا ، نه برای مرگ
    می‌ترسم بروم کنار خدا بایستم ... با چشم های پر از آب نگاهش کنم و بپرسم
    چرا نخواستی؟!
    در آغوشم بکشد و بگوید من بیشتر از تو می خواستم ... تو نخواستی ... تو تلاش نکردی ... تو نجنگیدی ... تو اشتباه کردی
    می‌ترسم از آن دنیا ... می‌ترسم از این جواب...

    فااطمهف F nazanin rostameN 4 پاسخ آخرین پاسخ
    18
    • zeynab.khanoomZ zeynab.khanoom

      _ده سالم بود
      از طرف مدرسه انتخاب شده بودم برای مسابقات دو و میدانی استان
      مسابقه شروع شده بود
      از همان اول از رقیب هایم جلو تر بودم
      هر‌چه می‌گذشت فاصله ام با دیگران بیشتر می شد
      دور آخر بود
      مطمئن بودم که اول می شوم
      سرعتم را کم کرده بودم
      چند متر آخر را آهسته تر می دویدم
      یک نفر آمد از کنارم مثل باد گذشت
      باورم نمی شد
      دیگر فرصتی برای جبران باقی نمانده بود
      دوم شدم در مسابقه ای که می‌توانستم اول شوم
      از شدت ناراحتی‌روی زمین افتاده بودم
      معلم ورزش و مدیر مدرسه آمدند بالای سرم و گفتند
      اشکال نداره ، خدا نخواست ، قسمت نبود اول شوی
      هیچکس به من نگفت چرا بیشتر تلاش نکردی ... همه گفتند خدا نخواست
      _ چند ماه به کنکور مانده بود
      بیش تر از یک سال وقت گذاشته بودم تا به هدفم برسم
      آماده ی آماده بودم
      ولی روز کنکور مثل همیشه نبودم
      استرس داشت دیوانه ام می‌کرد
      وسط جلسه روحیه ام را باخته ام
      انگار آلزایمر گرفته باشم ... هیچ چیز‌ یادم نبود
      تمام شد
      نتایج آن‌چیزی که می‌ خواستم نبود
      رشته ی تحصیلی که می‌خواستم قبول نشدم و رشته ی دیگری را انتخاب کردم
      همه گفتند اشکال نداره ، خدا نخواست ، قسمت نبود آن رشته را قبول شوی
      هیچکس به من نگفت برای هدفت بجنگ و حقت را بگیر ... همه گفتند خدا نخواست
      هیچکس به من نگفت اشتباه کردی ، همه گفتند خدا نخواست
      می ترسم از آن دنیا ، نه برای مرگ
      می‌ترسم بروم کنار خدا بایستم ... با چشم های پر از آب نگاهش کنم و بپرسم
      چرا نخواستی؟!
      در آغوشم بکشد و بگوید من بیشتر از تو می خواستم ... تو نخواستی ... تو تلاش نکردی ... تو نجنگیدی ... تو اشتباه کردی
      می‌ترسم از آن دنیا ... می‌ترسم از این جواب...

      فااطمهف آفلاین
      فااطمهف آفلاین
      فااطمه
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
      #2

      zeynab.khanoom در خدا نخواست گفته است:

      رشته ی تحصیلی که می‌خواستم قبول نشدم و رشته ی دیگری را انتخاب کردم
      همه گفتند اشکال نداره ، خدا نخواست ، قسمت نبود آن رشته را قبول شوی
      هیچکس به من نگفت برای هدفت بجنگ و حقت را بگیر ... همه گفتند خدا نخواست
      هیچکس به من نگفت اشتباه کردی ، همه گفتند خدا نخواست
      می ترسم از آن دنیا ، نه برای مرگ
      می‌ترسم بروم کنار خدا بایستم ... با چشم های پر از آب نگاهش کنم و بپرسم
      چرا نخواستی؟!
      در آغوشم بکشد و بگوید من بیشتر از تو می خواستم ... تو نخواستی ... تو تلاش نکردی ... تو نجنگیدی ... تو اشتباه کردی
      می‌ترسم از آن دنیا ... می‌ترسم از این جواب...

      خیلی قشنگ بود خیلیییییییی
      به منم همه میگن قسمت نبوده خدانخواسته که اینجوری شد
      ولی ......

      می باید به فضیلتهایت عشق ورزی زیرا که بر سر آنها فناخواهی شد

      عااطفهع 1 پاسخ آخرین پاسخ
      3
      • Reza.TahR آفلاین
        Reza.TahR آفلاین
        Reza.Tah
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #3

        👍👍

        -- -- -- -- -- -- --Death
        Life =∫​ Happiness/Time
        -- -- -- -- -- -- -- --Birth

        1 پاسخ آخرین پاسخ
        3
        • Marjan 77M آفلاین
          Marjan 77M آفلاین
          Marjan 77
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
          #4

          عالی بود

          1 پاسخ آخرین پاسخ
          3
          • zeynab.khanoomZ zeynab.khanoom

            _ده سالم بود
            از طرف مدرسه انتخاب شده بودم برای مسابقات دو و میدانی استان
            مسابقه شروع شده بود
            از همان اول از رقیب هایم جلو تر بودم
            هر‌چه می‌گذشت فاصله ام با دیگران بیشتر می شد
            دور آخر بود
            مطمئن بودم که اول می شوم
            سرعتم را کم کرده بودم
            چند متر آخر را آهسته تر می دویدم
            یک نفر آمد از کنارم مثل باد گذشت
            باورم نمی شد
            دیگر فرصتی برای جبران باقی نمانده بود
            دوم شدم در مسابقه ای که می‌توانستم اول شوم
            از شدت ناراحتی‌روی زمین افتاده بودم
            معلم ورزش و مدیر مدرسه آمدند بالای سرم و گفتند
            اشکال نداره ، خدا نخواست ، قسمت نبود اول شوی
            هیچکس به من نگفت چرا بیشتر تلاش نکردی ... همه گفتند خدا نخواست
            _ چند ماه به کنکور مانده بود
            بیش تر از یک سال وقت گذاشته بودم تا به هدفم برسم
            آماده ی آماده بودم
            ولی روز کنکور مثل همیشه نبودم
            استرس داشت دیوانه ام می‌کرد
            وسط جلسه روحیه ام را باخته ام
            انگار آلزایمر گرفته باشم ... هیچ چیز‌ یادم نبود
            تمام شد
            نتایج آن‌چیزی که می‌ خواستم نبود
            رشته ی تحصیلی که می‌خواستم قبول نشدم و رشته ی دیگری را انتخاب کردم
            همه گفتند اشکال نداره ، خدا نخواست ، قسمت نبود آن رشته را قبول شوی
            هیچکس به من نگفت برای هدفت بجنگ و حقت را بگیر ... همه گفتند خدا نخواست
            هیچکس به من نگفت اشتباه کردی ، همه گفتند خدا نخواست
            می ترسم از آن دنیا ، نه برای مرگ
            می‌ترسم بروم کنار خدا بایستم ... با چشم های پر از آب نگاهش کنم و بپرسم
            چرا نخواستی؟!
            در آغوشم بکشد و بگوید من بیشتر از تو می خواستم ... تو نخواستی ... تو تلاش نکردی ... تو نجنگیدی ... تو اشتباه کردی
            می‌ترسم از آن دنیا ... می‌ترسم از این جواب...

            F آفلاین
            F آفلاین
            Faeze2000
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Faeze2000 انجام شده
            #5

            zeynab.khanoom
            متن بسیییییی دوست داشتنی بود🏃🌈

            1 پاسخ آخرین پاسخ
            3
            • lovegod8094L آفلاین
              lovegod8094L آفلاین
              lovegod8094
              دانش آموزان آلاء
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #6

              عالیییی بودمرسیی👏

              دنیا همه هیچ است واهل دنیا همه هیچ ای هیچ برای هیچ باهیچ مپیچ

              1 پاسخ آخرین پاسخ
              2
              • فااطمهف فااطمه

                zeynab.khanoom در خدا نخواست گفته است:

                رشته ی تحصیلی که می‌خواستم قبول نشدم و رشته ی دیگری را انتخاب کردم
                همه گفتند اشکال نداره ، خدا نخواست ، قسمت نبود آن رشته را قبول شوی
                هیچکس به من نگفت برای هدفت بجنگ و حقت را بگیر ... همه گفتند خدا نخواست
                هیچکس به من نگفت اشتباه کردی ، همه گفتند خدا نخواست
                می ترسم از آن دنیا ، نه برای مرگ
                می‌ترسم بروم کنار خدا بایستم ... با چشم های پر از آب نگاهش کنم و بپرسم
                چرا نخواستی؟!
                در آغوشم بکشد و بگوید من بیشتر از تو می خواستم ... تو نخواستی ... تو تلاش نکردی ... تو نجنگیدی ... تو اشتباه کردی
                می‌ترسم از آن دنیا ... می‌ترسم از این جواب...

                خیلی قشنگ بود خیلیییییییی
                به منم همه میگن قسمت نبوده خدانخواسته که اینجوری شد
                ولی ......

                عااطفهع آفلاین
                عااطفهع آفلاین
                عااطفه
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط عااطفه انجام شده
                #7

                فااطمه در خدا نخواست گفته است:

                zeynab.khanoom در خدا نخواست گفته است:

                رشته ی تحصیلی که می‌خواستم قبول نشدم و رشته ی دیگری را انتخاب کردم
                همه گفتند اشکال نداره ، خدا نخواست ، قسمت نبود آن رشته را قبول شوی
                هیچکس به من نگفت برای هدفت بجنگ و حقت را بگیر ... همه گفتند خدا نخواست
                هیچکس به من نگفت اشتباه کردی ، همه گفتند خدا نخواست
                می ترسم از آن دنیا ، نه برای مرگ
                می‌ترسم بروم کنار خدا بایستم ... با چشم های پر از آب نگاهش کنم و بپرسم
                چرا نخواستی؟!
                در آغوشم بکشد و بگوید من بیشتر از تو می خواستم ... تو نخواستی ... تو تلاش نکردی ... تو نجنگیدی ... تو اشتباه کردی
                می‌ترسم از آن دنیا ... می‌ترسم از این جواب...

                خیلی قشنگ بود خیلیییییییی
                به منم همه میگن قسمت نبوده خدانخواسته که اینجوری شد
                ولی ......

                اتفاقا وقتی من دلخواهم قبول نشدم همه گفتن تقصیر خودت
                یکی برنگش به من بگه خدا نخواس 😂
                منکه خودم فلفلی بودم همه اتیش میریختن روم بد تر 🙂

                دختر !
                !این طور به من نگاه نکن !
                این چشم هایت اخر مراوادار به یک خبط بزرگ خواهد کرد!!!
                این خبط شما ارزوی من است !!!
                بزرگ علوی !چشم هایش !

                1 پاسخ آخرین پاسخ
                6
                • zeynab.khanoomZ zeynab.khanoom

                  _ده سالم بود
                  از طرف مدرسه انتخاب شده بودم برای مسابقات دو و میدانی استان
                  مسابقه شروع شده بود
                  از همان اول از رقیب هایم جلو تر بودم
                  هر‌چه می‌گذشت فاصله ام با دیگران بیشتر می شد
                  دور آخر بود
                  مطمئن بودم که اول می شوم
                  سرعتم را کم کرده بودم
                  چند متر آخر را آهسته تر می دویدم
                  یک نفر آمد از کنارم مثل باد گذشت
                  باورم نمی شد
                  دیگر فرصتی برای جبران باقی نمانده بود
                  دوم شدم در مسابقه ای که می‌توانستم اول شوم
                  از شدت ناراحتی‌روی زمین افتاده بودم
                  معلم ورزش و مدیر مدرسه آمدند بالای سرم و گفتند
                  اشکال نداره ، خدا نخواست ، قسمت نبود اول شوی
                  هیچکس به من نگفت چرا بیشتر تلاش نکردی ... همه گفتند خدا نخواست
                  _ چند ماه به کنکور مانده بود
                  بیش تر از یک سال وقت گذاشته بودم تا به هدفم برسم
                  آماده ی آماده بودم
                  ولی روز کنکور مثل همیشه نبودم
                  استرس داشت دیوانه ام می‌کرد
                  وسط جلسه روحیه ام را باخته ام
                  انگار آلزایمر گرفته باشم ... هیچ چیز‌ یادم نبود
                  تمام شد
                  نتایج آن‌چیزی که می‌ خواستم نبود
                  رشته ی تحصیلی که می‌خواستم قبول نشدم و رشته ی دیگری را انتخاب کردم
                  همه گفتند اشکال نداره ، خدا نخواست ، قسمت نبود آن رشته را قبول شوی
                  هیچکس به من نگفت برای هدفت بجنگ و حقت را بگیر ... همه گفتند خدا نخواست
                  هیچکس به من نگفت اشتباه کردی ، همه گفتند خدا نخواست
                  می ترسم از آن دنیا ، نه برای مرگ
                  می‌ترسم بروم کنار خدا بایستم ... با چشم های پر از آب نگاهش کنم و بپرسم
                  چرا نخواستی؟!
                  در آغوشم بکشد و بگوید من بیشتر از تو می خواستم ... تو نخواستی ... تو تلاش نکردی ... تو نجنگیدی ... تو اشتباه کردی
                  می‌ترسم از آن دنیا ... می‌ترسم از این جواب...

                  nazanin rostameN آفلاین
                  nazanin rostameN آفلاین
                  nazanin rostame
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #8

                  @zeynab-khanoom در خدا نخواست گفته است:

                  _ده سالم بود
                  از طرف مدرسه انتخاب شده بودم برای مسابقات دو و میدانی استان
                  مسابقه شروع شده بود
                  از همان اول از رقیب هایم جلو تر بودم
                  هر‌چه می‌گذشت فاصله ام با دیگران بیشتر می شد
                  دور آخر بود
                  مطمئن بودم که اول می شوم
                  سرعتم را کم کرده بودم
                  چند متر آخر را آهسته تر می دویدم
                  یک نفر آمد از کنارم مثل باد گذشت
                  باورم نمی شد
                  دیگر فرصتی برای جبران باقی نمانده بود
                  دوم شدم در مسابقه ای که می‌توانستم اول شوم
                  از شدت ناراحتی‌روی زمین افتاده بودم
                  معلم ورزش و مدیر مدرسه آمدند بالای سرم و گفتند
                  اشکال نداره ، خدا نخواست ، قسمت نبود اول شوی
                  هیچکس به من نگفت چرا بیشتر تلاش نکردی ... همه گفتند خدا نخواست
                  _ چند ماه به کنکور مانده بود
                  بیش تر از یک سال وقت گذاشته بودم تا به هدفم برسم
                  آماده ی آماده بودم
                  ولی روز کنکور مثل همیشه نبودم
                  استرس داشت دیوانه ام می‌کرد
                  وسط جلسه روحیه ام را باخته ام
                  انگار آلزایمر گرفته باشم ... هیچ چیز‌ یادم نبود
                  تمام شد
                  نتایج آن‌چیزی که می‌ خواستم نبود
                  رشته ی تحصیلی که می‌خواستم قبول نشدم و رشته ی دیگری را انتخاب کردم
                  همه گفتند اشکال نداره ، خدا نخواست ، قسمت نبود آن رشته را قبول شوی
                  هیچکس به من نگفت برای هدفت بجنگ و حقت را بگیر ... همه گفتند خدا نخواست
                  هیچکس به من نگفت اشتباه کردی ، همه گفتند خدا نخواست
                  می ترسم از آن دنیا ، نه برای مرگ
                  می‌ترسم بروم کنار خدا بایستم ... با چشم های پر از آب نگاهش کنم و بپرسم
                  چرا نخواستی؟!
                  در آغوشم بکشد و بگوید من بیشتر از تو می خواستم ... تو نخواستی ... تو تلاش نکردی ... تو نجنگیدی ... تو اشتباه کردی
                  می‌ترسم از آن دنیا ... می‌ترسم از این جواب...

                  چقدررر قشنگ بود
                  عاااالی بود زینب جان
                  یه جواریی بهمون فهموندی که باید فقط جنگید و بس .

                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                  1
                  • zeynab.khanoomZ zeynab.khanoom

                    _ده سالم بود
                    از طرف مدرسه انتخاب شده بودم برای مسابقات دو و میدانی استان
                    مسابقه شروع شده بود
                    از همان اول از رقیب هایم جلو تر بودم
                    هر‌چه می‌گذشت فاصله ام با دیگران بیشتر می شد
                    دور آخر بود
                    مطمئن بودم که اول می شوم
                    سرعتم را کم کرده بودم
                    چند متر آخر را آهسته تر می دویدم
                    یک نفر آمد از کنارم مثل باد گذشت
                    باورم نمی شد
                    دیگر فرصتی برای جبران باقی نمانده بود
                    دوم شدم در مسابقه ای که می‌توانستم اول شوم
                    از شدت ناراحتی‌روی زمین افتاده بودم
                    معلم ورزش و مدیر مدرسه آمدند بالای سرم و گفتند
                    اشکال نداره ، خدا نخواست ، قسمت نبود اول شوی
                    هیچکس به من نگفت چرا بیشتر تلاش نکردی ... همه گفتند خدا نخواست
                    _ چند ماه به کنکور مانده بود
                    بیش تر از یک سال وقت گذاشته بودم تا به هدفم برسم
                    آماده ی آماده بودم
                    ولی روز کنکور مثل همیشه نبودم
                    استرس داشت دیوانه ام می‌کرد
                    وسط جلسه روحیه ام را باخته ام
                    انگار آلزایمر گرفته باشم ... هیچ چیز‌ یادم نبود
                    تمام شد
                    نتایج آن‌چیزی که می‌ خواستم نبود
                    رشته ی تحصیلی که می‌خواستم قبول نشدم و رشته ی دیگری را انتخاب کردم
                    همه گفتند اشکال نداره ، خدا نخواست ، قسمت نبود آن رشته را قبول شوی
                    هیچکس به من نگفت برای هدفت بجنگ و حقت را بگیر ... همه گفتند خدا نخواست
                    هیچکس به من نگفت اشتباه کردی ، همه گفتند خدا نخواست
                    می ترسم از آن دنیا ، نه برای مرگ
                    می‌ترسم بروم کنار خدا بایستم ... با چشم های پر از آب نگاهش کنم و بپرسم
                    چرا نخواستی؟!
                    در آغوشم بکشد و بگوید من بیشتر از تو می خواستم ... تو نخواستی ... تو تلاش نکردی ... تو نجنگیدی ... تو اشتباه کردی
                    می‌ترسم از آن دنیا ... می‌ترسم از این جواب...

                    nazanin rostameN آفلاین
                    nazanin rostameN آفلاین
                    nazanin rostame
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #9

                    @zeynab-khanoom
                    اونقدر متن قشنگی بود که برای مادرمم خوندم
                    عالی 😘😘😘👌

                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                    2
                    پاسخ
                    • پاسخ به عنوان موضوع
                    وارد شوید تا پست بفرستید
                    • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                    • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                    • بیشترین رای ها


                    • درون آمدن

                    • حساب کاربری ندارید؟ نام‌نویسی

                    • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                    • اولین پست
                      آخرین پست
                    0
                    • دسته‌بندی‌ها
                    • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                    • جدیدترین پست ها
                    • برچسب‌ها
                    • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                    • دوره‌های آلاء
                    • گروه‌ها
                    • راهنمای آلاخونه
                      • معرفی آلاخونه
                      • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                      • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                      • استفاده از ابزارهای ادیتور
                      • معرفی گروه‌ها
                      • لینک‌های دسترسی سریع