شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
-
رفتم سرِ جلسهی امتحان
بغل دستیم خیلی استرس داست رو کرد به من گفت ترو خدا بهم کمک کن فرصت نکردم فصل آخر کتاب رو بخونم...گفتم نگران نباش داداش من بهت میرسونم فقط لطف کن بگو امروز چه امتحانی داریم
-
دیروز رفتم رستوران
گفتم ببخشید آقا جوجه دارید؟
گفت بله،
گفتم بهش آب و دونه بدید نمیره...
تا آخر خیابون با لنگه کفش دنبالم کرد،
-
-
ساعت ۳ شب رفتم دکتر، واسم سرم نوشته
میگه همین الان باید بزنی...
مرد حسابی پس چی یاد میدن بهتون توو دانشگاه؟ نمیدونی الان کسی آنلاین نیست استوریش کنم ریپلای نمیخوره؟
-
نرخ بلیط هواپیما یه جوري شده که من فقط میتونم به سمت خدا پرواز کنم:||||||
-
جوک های این دوره یه جوری شده که اطلاعات عمومیت بالا نباشه نمیتونی بخندی:||
-
-
دیس جنجالی به پشه ها
https://uupload.ir/view/200813983_979974826174572_4554785472549166926_n_816.mp4/
-
خدایا فردا عید قربانه
نه جرأت قربانی کردن فرزند دارم نه توان خرید گوسفند
ی دونه باجناق دارم پیشکش درگاهت
میخواهی بکش، میخواهی به جاش ی دونه بره برام بفرست -
دقیقا
-
داشتم تو جبهه مصاحبه می گرفتم کنارم ایستاده بود که یه هو خمپاره اومد و بوممممم ... .
نگاه کردم دیدم ترکش بهش خورده و افتاده زمین.دوربینو برداشتم رفتم سراغش.بهش گفتم : تو این لحظات آخر زندگی اگه حرفی صحبتی داری بگو ...
در حالی که داشت اشهد و شهادتینش رو زیر لب زمزمه می کرد گفت: من از امت شهید پرور ایران یه خواهش دارم.
اونم اینه که وقتی کمپوت می فرستید جبهه خواهشا پوستشو نکنید!
بهش گفتم :بابا این چه جمله ایه!قراره از تلویزیون پخش بشه ها... یه جمله بهتر بگو برادر ...
با همون لهجه اش گفت : اخوی آخه نمی دونی تا حالا سه دفعه به من رب گوجه افتاده!