گپ خونه کنکوری ها
-
نوشتهشده در ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Darling Nights
من دوسش داشتم دان کنید اگه خوشتون نیومد ....
حذفش کنید ! -
Darling Nights
من دوسش داشتم دان کنید اگه خوشتون نیومد ....
حذفش کنید !نوشتهشده در ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۵۸ آخرین ویرایش توسط mahraz انجام شدهاین پست پاک شده! -
نوشتهشده در ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۳:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بهاره
من دوباره مجبور به جواب شدم....ببینین ...یه بار دیگه خوب نگاه کنین من که با اینکه فهمیده بودم اولش یه بار دیگه به خاطر گفتتون چک کردم اصن...مشخصه که شما از 9 شروع کن هرعددی رو بهش ضرب کنی شکلت یکی میشه...حالا به فرض من 9 رو به عدد 2 ضرب میکنم و ادامه میدم و به حاصل جواباشون ضرب میکنم ...میرسم به اعداد 18 36 72 خب این تا اینجا....حالا بیا شما دوباره 18 رو که مضربی از 9 هس به اعداد 1 تا 9 ضرب کن اصن هر عددی از بینشون که مضرب 9 هستن انتخاب کنی جوابت مضربی از 9 باشه تو شکل تکرار شده....بسیار واضحه حالا امیدوارم منظورمو رسونده باشم... -
نوشتهشده در ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۳:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
من بالاخره فهمیدم چجوریه!!
اخیش!
چقد کالری سوزوندم! -
هر عددی با این روشی که سایته میگه اگه حساب کنیم اخرش عددی که بدست میاد یه مضرب از 9 میشه و تو شکل هم همه اعدادی که مضرب 9 هستن شکلشون مث همه
-
نوشتهشده در ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۳:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۳:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
هر عددی با این روشی که سایته میگه اگه حساب کنیم اخرش عددی که بدست میاد یه مضرب از 9 میشه و تو شکل هم همه اعدادی که مضرب 9 هستن شکلشون مث همه
نوشتهشده در ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۳:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده! -
این پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۴:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۴:۲۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بهاره در گپ خونه کنکوری ها گفته است:
[روز شمار کنکور سراسری 95]
http://forum.alaatv.com/plugins/nodebb-plugin-emoji-apple/static/images/hourglass.png
یاخدااااااااااااااااااا رسید!!! -
بهاره وای بهاره چه استرسی بهم وارد شد .خدااااکمکم کن
-
نوشتهشده در ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۶:۱۴ آخرین ویرایش توسط بهاره انجام شده
دلی در گپ خونه کنکوری ها گفته است:
بهاره وای بهاره چه استرسی بهم وارد شد .خدااااکمکم کن
سرچ کردم رفتم اینو دیدم بلکه یه کم استرس بهم وارد شه ولی نشد
خوشحالم روی تو تاثیر داشت
میگن یه مقدار استرس لازمه -
دلی در گپ خونه کنکوری ها گفته است:
بهاره وای بهاره چه استرسی بهم وارد شد .خدااااکمکم کن
سرچ کردم رفتم اینو دیدم بلکه یه کم استرس بهم وارد شه ولی نشد
خوشحالم روی تو تاثیر داشت
میگن یه مقدار استرس لازمهنوشتهشده در ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۶:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهمگه میشه خوشبحالت که استرس نداری؟؟
-
نوشتهشده در ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۶:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Dentist95 در گپ خونه کنکوری ها گفته است:
مگه میشه خوشبحالت که استرس نداری؟؟
والا من میگم خوش بحال شما...حداقل استرس باعث میشه بخونی به جای اینکه مثل من بخوابی !
موفق باشی
یا علی :hand: -
نوشتهشده در ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۷:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
بیا با هم یک بارم که شده رو راست باشیم !
یک بار برای همیشه تکلیف خودت رو با خودت روشن کن که اگه واقعا می خوای تو
زندگیت تغییر ایجاد کنی، باید شروع کنی... همین حالا هم باید شروع کنی...
برای همه ما بارها و بارها پیش اومده که برای انجام یک کار بزرگ تصمیم گرفته ایم و با
خودمون گفته ایم که از همین فردا شروع می کنم و فردا که رسیده مسأله ای پیش
اومده و خیلی راحت خودمون رو توجیه کردیم که خوب امروز که نمیشه پس فردا دیگه حتما
شروع می کنم و باز فردا و فرداها تا اینکه یک دفعه چشم باز کردیم و دیدیم که دیگه دیر شده و ما
هنوز به دنبال فردایی هستیم که شروع کنیم.
امروز دوباره به پایان خود رسید ومن باز هم در سررسید مشکی روی میز به دنبال ساعتهای مفیدم میگردم ۷یا ۸یا شاید هم ۹ ساعت
آه خدای من چقدر وقت تلف کردم اگر حساب کنم میتوانستم ۵ ساعت دیگر هم..اما نه
سررسید را می بندم وبه سوی اشپزخانه می دوم حالا دیگر نوبت مادرم است...
آبی که روی لباسم پاشیده همچون اسبی وحشی من را ازخیال او به پیش ظرف های کثیف میکشاند
فورا پیش بند را باز میکنم و روی کاناپه رها میشوم ،چشمانم را میبندم دوباره او را
میبینم با خشم به سمت میزم هجوم میبرم وکتاب دم دستم را با تنفر بازمیکنم وبا بی حوصلگی
ورق میزنم به دهمین صفحه که میرسم به سمت تختم خیز برمیدارم
چشمانم را که دوباره می بندم
با تمام وجودم حسش میکنم قطرات اشک صورتم را پر کرده است
چرا دست از سرم برنمی دارد؟؟؟ سریع برمی خیزم وپشت میز مینشینم
به کتابهایم خیره میشوم خدایا من که میدانم با این اوضاع افتضاح رسیدن به او غیرممکن،
یک لحظه تمام وجودم پراز او وحس مالکیت او شد
سرم را روی کتاب ها گذاشتم به او گفتم تو مال منی فقط من و باعجله دیفرانسیل را
برداشتم وشروع کردم
عقربه های ساعت ۵ صبح را نشان می دادند
ازپشت میز برخاستم حالا دیگر در سررسید من آن ۵ ساعت هم تیک خوردند...
گاهی بهتر است به جای جستجو در کلام دیگران به خودم رجوع کنم ..
گاهی بهتره خودم انگیزه را از درونم شعله ور کنم.. -
نوشتهشده در ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۲۰:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۲۰:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده