-
-
@حامد-صباحی
خیال
گل مهتاب منو تو آسمونت راه دادی ♫!♭
به من جای ستاره ماه دادی ~!~
خیال خیس این شبهای بارونی ♫!♭
گل مهتاب چجوری قدر دنیاتو بدونم ~!~
نخونم واسه تو از چی بخونم ♫!♭ -
@حمید-صباحی
مهتاب
شادم به خیال تو چو مهتاب، شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم -
Tragic Girl
مهتاب
بی تو مهتاب شبی
باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم -
Tragic Girl
دامن
چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز منور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من
-
@حمید-صباحی
دل
هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست
دل افسرده غیر از آب و گل نیست -
Tragic Girl
سوز
وقت است کز فراقِ تو وز سوزِ اندرونآتش درافکنم به همه رَخت و پَختِ خویش
-
@حمید-صباحی
آتش
زین آتش نهفته که در سینه من است
خورشید شعله ایست که در آسمان گرفت -
@Zeinab-Evazi
ناله
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم -
Tragic Girl
صنم
بروید ای حریفان بکشید یار ما را
به من آورید آخر صنم گریز پا را -
Tragic Girl
شبگیر
تا مگر همچو صبا باز به کویِ تو رَسَمحاصلم دوش به جز نالهٔ شبگیر نبود
-
@Zeinab-Evazi
یار
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم -
Tragic Girl
غلط
چه آسان می نمود اول غم دریا به بوی سود
غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمی ارزد -
@Zeinab-Evazi
پسر
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرمتو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام
جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت
شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم
شهریار
دلم نیومد همشو نزارم