|
شعردانه
هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
در سیه خانه ی افلاك، دل روشن نیست
اخگری در ته خاكستر این گلخن نیستدل چو بیناست چه غم دیده اگر نابیناست
خانه ی آینه را روشنی از روزن نیستگوهر از گرد یتیمی نشود خانه نشین
دل اگر زنده بود هیچ غم از مردن نیستدیده ی شوخ تو را آینه در زنگارست
ورنه یك سبزه ی بیگانه درین گلشن نیستراستی عقده گشاینده ی اسرار دل است
شمع را حوصله ی گریه فرو خوردن نیستنیست در قافله ریگ روان پیش و پسی
مرده بیچاره تر از زنده درین مسكن نیستحرص، هر ذره ی ما را به جهانی انداخت
مور خود را چو كند جمع كم از خرمن نیستنه همین موج ز آمد شد خود بی خبرست
هیچ كس را خبر از آمدن و رفتن نیستسفلگان را نزند چرخ چو نیكان بر سنگ
محك سیم و زر از بهر مس و آهن نیستدل نازك به نگاه كجی آزرده شود
خار در دیده چو افتاد كم از سوزن نیست -
پرستو بابایی برو بابا میزنم تخریبت میکنماااا
الان هنوز بچه خوبیم
بعدشم حسودی به چیت دقیقا؟!
ما معلم ادبیاتمون بدون امتحان میخواد جایزه بده
بعدشم فکر نمیکنی همین تاثیر ندادنش خودش از هر جایزه ای بهتره
@M-Tina
اصلا از حرص تو هم که شده باید بگیرمش
-
پرستو بابایی در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
من ادبیاتم مونده هنوز ،وسطش دارم زیست جواب میدم:/
نمیخوااااااممممم بخووووونم
تو این ۲ ساعت چی به دست میارم؟
برم ریاضی بخونم یا زیست بهتر نیست؟
️@M-Tina
نمی دونم ولی بخونی بهتره ،به هر حال برای ترم هم به کارت میاد
سبک تر میشه برنامت -
دوستای واقعی وقتی میرن رستوران هرکدوم یه غذای متفاوت سفارش میدن و باهم نصف میکنن که از همش مزه کرده باشن
officer k در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
دوستای واقعی وقتی میرن رستوران هرکدوم یه غذای متفاوت سفارش میدن و باهم نصف میکنن که از همش مزه کرده باشن
ما پنج نفری با هم میخوریم 🫠
-
officer k در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
دوستای واقعی وقتی میرن رستوران هرکدوم یه غذای متفاوت سفارش میدن و باهم نصف میکنن که از همش مزه کرده باشن
ما پنج نفری با هم میخوریم 🫠
@ariana-a در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
officer k در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
دوستای واقعی وقتی میرن رستوران هرکدوم یه غذای متفاوت سفارش میدن و باهم نصف میکنن که از همش مزه کرده باشن
ما پنج نفری با هم میخوریم 🫠
خیلی خوبه
-
خیلی قشنگه اونجا که احمد شاملو میگه:
«کیستی که من اینگونه به اعتماد
نام خود را
با تو می گویم
نان شادی ام را با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم و
بر زانوی تو اینچنین به خواب می روم
کیستی که من این گونه به جد
در دیار رویاهای خویش با تو
درنگ می کنم!»
فردا میخواد در حد نهایی امتحان بگیره خیلیم عالی ، امیدوارم تا ۱۲ جمع بشه دیگه وقت نداشتم برای عربی عصر وقت بذارم
