خدا
-
خدا جونم...
ازت میخوام دستمو بگیری...
تا الان که بهترین رفیق و همدمم بودی...
تو بدترین روزای زندگیم
هیچ کسی جز خودتو نداشتم...
میدونی که هنوز و تاهمیشه هم جز تو هیچکسو ندارم...
هیچ کس...
میخوام که به حال خودم رهام نکنی...
میدونم همهی اینا امتحانه
ولی من با این حجم از صبر نمیتونم ازش سربلند بیرون بیام...
صبرمو زیاد کن...
به دلم آرامش بده...
خدایا...
میدونی که مشتاق دیدارتم...
ولی لایق نه...
اونقدری بدم که ازت خجالت میکشم...
بیشتر از ترس ،خجالت دارم...شرمندتم...
میدونم تو اونقدر خوبی که می بخشی...ولی با شرمندگیم چیکار کنم؟...
خدایا...جان زهرات... به آبروی مادرِ عزیز ما...
به حرمت همون یه ذره عشق حضرت زهرا که تو وجودمون هست...
تا پاکمون نکردی خاکمون نکن...
کمکم کن رسالتمو پیدا کنم...خدایا نذار ازت دور شم...
منو تو مسیری بذار که اگه سختم هست
اگه حرف و کنایه هم داره
دلم با با لمس وجود و حضورِ تو آروم شه...مسیری که تهش بنده ی خوب خودت شم...
خدایا بهم صبر بده....
صبر...صبر... -
خدایا!
فدای مهربانی هایت...
درست است غرق در این دنیای پوچ شده ام
درست است هر روز صبح که از خواب بیدار میشوم
درگیر هزار کار و فکر و مشغله زندگی ام هستم....
درست است تمام وقتم صرف کارهای دنیوی ام میشود....اصلا بگذار این طور بگویم
درست است بی معرفت شده ام...
اما این را بدان تو را فراموش نکرده ام
حتی در بدترین و بهترین شرایطم
حتی در اوج گرفتاری های زندگی ام
حتی آن زمانی که روی میز کارم
هزار پرونده و کاغذ و فرم ریخته شده....
به یادتم مهربان ترین...
من بی معرفت به یادتم....
به یادم باش...
پناهم باش... -
خدایا...
قصه وکالت را زياد شنيده ام
اما قصه وکیلی چون تو را نه ...
تو که وکیل باشی همه حق ها گرفتنی است
پرونده ای که تو وکیلش باشی قصه اش ستودنی است
از روزی که ایمان آوردم، تو وکیل منی و تنها پناهم
و تو در این عشق بازی، پرده از رازی بزرگ برداشتی، رازی که اسمش را می دانستم اما رسمش را ...رازی بنام "توکل" ...
"توکل" قصه ای است که از روز ازل برایمان خواندی و گفتی در هر تاریکی و پیچ و خم دنیا و حتی در تمام لحظات روشنایی،
دستانت در دست من است ...
بنده من، نگران نباش و به من اعتماد کن...
"توکل" ...
و فهمیدم :
"حسبنا الله ونعم الوکیل -
گفتم: "آمین!"
پیش از آن که دعا کنم ، پیش از آن که آرزوهای رنگارنگم را رو به رویم بچینم و یکی را انتخاب کنم . همه چیز را به خودش واگذار کردم. می دانستم که بیشتر از خودم نگران من است و می داند که رویاهای من پر از کوچه های بن بست و تاریک و بی فانوس است و اگر کسی دستم را نگیرد.
چشم هایم را بستم و از ته دل گفتم: "آمین"
چرا که می دانستم یکی آن بالا مرا دوست دارد.. -
خدایا
میدونم
تو
به
موقع
میرسی!
-
معبودم
دلمان را به تو می سپاریم
دلی که همچون یک دفتر پر است از
دلتنگی
با دستان مهربانت قلمی به دست گیر و به لطف خود خط بزن غم هایمان را
تایید کن آرزوهایمان را
و دلی رسم کن در دفتر دلمان به بزرگی دریا
مهربانم
تو را سوگند به رحمت بی منتهايت
اجابت کن دعاهای بندگانت را...الهی آمین
-
خدایا، ما به دیدن معجزه های تو در لحظه های ناامیدی سخت محتاجیم...
-
خدایا شکرت بخاطر چیزایی که خواستیم و نشد
-
خدایا ؛
گاهی مرا در آغوش بگیر ...
وقتی در محاصره ی مشکلاتم و تنها پناهگاهم تویی
وقتی تمام تلاشم را کرده ام ، خسته ام و دلم کمی سکوت می خواهد ،
کمی آرامش ، کمی تسکین ...
بی خبر از راه برس و مرا بغل کن
باور کن آدمِ جا زدن نیستم !
اما ؛
از یک جایی به بعد ، بگو که با هم درستش می کنیم ،
از یک جایی به بعد ، خودت برایم معجزه کن ! -
اى دوست آن کس که دوستى ندارد
اى طبیب آن کس که طبیبى ندارد
اى پاسخ ده آن کس که پاسخ دهی ندارد.
اى یار دلسوز آن کس که دلسوزى ندارد
اى رفیق آن کس که رفیقی ندارد
اى فریادرس آن کس که فریادرسى ندارد
اى راهنماى آنکه راهنمایى ندارد
اى مونس آنکس که مونسى ندارد
اى ترحم کننده آن کس که ترحم کننده اى ندارد
اى همدم آن کس که همدمى ندارد..فراز ۵۹ دعای جوشن کبیر
-
کودکی از خدا پرسید :
اگه همه چیز از قبل توی سرنوشت نوشته شده پس چرا آرزو کنیم ؟
خدا لبخند زد و گفت :
شاید تو بعضی صفحه ها نوشته باشم
هرچی تو آرزو کنی ... -
دلتان نگیرد از تلخی ها، یک نفر هست همین حوالی دورتر از نگاه آدمها، نزدیکتر از رگ گردن روزی چنان دستتان را می گیرد که مات می شوند تمام کسانی که روزی به شما پشت پا زدند
-
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﻗﯿﺪ ﻭ ﺷﺮﻁ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﺍﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ ﺩﺭﮎ ﺷﻮﺩ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ. ﻋﺸﻖ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺩﻟﯽ ﭘﺮ ﺟﺮﺍﺕ ﺩﺍﺭﺩ.
-
تو جوشن کبیر خوندیم یا کریم الصفح میدونی یعنی چی؟ یعنی خدا یه جوری میبخشه و فراموش میکنه که انگار بنده اصن خطایی نکرده، نه مث ما که اگه ببخشیم هیچوقت یادمون نمیره و تو نگاه و برخوردمون هم معلومه
-
خدایا اخه تو چرا اینقد خفنی؟
چرا وقتی میتونی براحتی آبرومونو ببری ولی دوباره برای بار صدم بهمون فرصت میدی الحق ک خدایی فقط بخودت میاد.
خدایا با اون همه ابهت ک ما انگار در برابرت اصن وجود نداریم گفتی ازمون شرم میکنی؟ گفتی زیاد ازم چیزیو بخایین شرم میکنم ازتون
چراا با اینکه ناشکریم ناخلفیم ولی همیشه سر بزنگاها وقتی ک تهش دوباره میایم سراغ خودت دستمونو میگیری ولی ما بازم بعدش فراموش میکنیم.
چرا اینقد خوبی؟
روح تورو ماهم داریم کاش یکم شبیهت شیم حداقل رومون شه سرمونو پیشت بلند کنیم. -
اى که نامت دوا و ذکرت شفا است
اى که بنهی شفا را در هر چیزى که خواهی
ای مرهم دردهمه دردمندان
لباس عافیت بر تن همه بیماران بپوشان
آمین یا رب العالمین -
خدایا...
من نمیدونم دارم چیکار میکنم با زندگیم...
لطفا دستمو ول نکن و کمکم کن رسالتمو پیدا کنم...
لطفا صبرمو زیاد کن...
بدون این صبر نمیتونم دووم بیارما( :
خدایا...
لطفا قلبمو با حس حضور خودت آروم کن...
من هیچ وقت بنده ی خوبی برات نبودم( :
لطفا نذار فراموشت کنم...
خدایا...
کمکمون کن تو بشی تمام زندگیمون... -
اگر به بندگی ارشاد می کنیم ترا
اشاره ای است که آزاد می کنیم ترا
تو با شکستگی پا قدم به راه گذار
که ما به جاذبه امداد می کنیم ترا
به دامنی که درین راه بر کمر بندی
غنی ز راحله و زاد می کنیم ترا
بشو به خون ز دل اندیشه رهایی را
که گر عدم شوی، ایجاد می کنیم ترا
درین محیط، چو قصر حباب اگر صد بار
خراب می شوی، آباد می کنیم ترا
به تیغ غمزه دلت را کنیم اگر صد چاک
به زلف، شانه شمشاد می کنیم ترا
ترا به جنت دربسته می شویم دلیل
اگر به خامشی ارشاد می کنیم ترا
ز شکر و شکوه مزن دم تو چون تنک ظرفان
اگر غمین و اگر شاد می کنیم ترا
ز مرگ تلخ به ما بدگمان مشو زنهار
که از طلسم غم آزاد می کنیم ترا
فرامشی ز فراموشی تو می خیزد
اگر تو یاد کنی، یاد می کنیم ترا
اگر تو چشم بپوشی ز شاهدان مجاز
غنی ز حسن خداداد می کنیم ترا
اگر ز کوه غم ما گران نسازی روی
ز خرمی فرح آباد می کنیم ترا
چو ماهیان مشو از یاد کرد ما غافل
وگرنه روزی صیاد می کنیم ترا
اگر تو برگ علایق ز خود بیفشانی
بهار عالم ایجاد می کنیم ترا
نوازشی است زبان را، نه از فراموشی است
اگر گهی به زبان یاد می کنیم ترا
ندیده ایم به این لطف آدمی، چه عجب
اگر غلط به پریزاد می کنیم ترا
مساز رو ترش از گوشمال ما صائب
که ما به تربیت استاد می کنیم ترا