Your browser does not seem to support JavaScript. As a result, your viewing experience will be diminished, and you have been placed in read-only mode.
Please download a browser that supports JavaScript, or enable it if it's disabled (i.e. NoScript).
Zahra M دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست! ... به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد
در دلم بود كه بی دوست نباشم هرگز چه توان كرد كه سعی من و دل باطل بود
Zahra M دست در حلقه ی ان زلف دوتا نتوان کرد ... تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
@njzamin در وصل هم ز عشق تو اي گل در آتشم عاشق نمي شوي كه ببيني چه مي كشم
می برم منزل به منزل چوب دار خویش را تا کجا پایان دهم آغاز کار خویش را
انچه سعی است من اندر طلبت بنمایم ... ان قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد
دارد به جانم لرز می افتد رفيق انگار پاييزم
دارم شبيه برگ های زرد و خشک از شاخه می ريزم
Zahra M من دست شسته ام از غرورم برای تو
افتاده ام چو قطره شبنم به پای تو
وصف تو کار واژه های لال من نیست این شعر های عاشقانه مال من نیست
Zahra M تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
آمدی چشم گشودی و خزانم کردی اولین شاعر چشمان وزانم کردی
Zahra M یک نعره مستانه ز جایی نشنیدیم ویران شود این شهر که میخوانه ندارد
در اين بهار تازه كه گل ها شكفته اند لبخند عشق زن كه شكوفا ببينمت
Zahra M ترک یاری کردی و من همچنان یارم تو را دشمن جانی و از جان دوست تر دارم تو را
آسمان بوی اجابت می دهد بس که قنديل دعا آويخته است
تا درخت دوستی کی بر دهد ... حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
@njzamin ماز دوستان چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچخ می پنداشتیم
من عاشقم و دلم بدو گشته تباه عاشق نبود ز عیب معشوق آگاه
Zahra M حال من حال اسیری است که هنگام فرار یادش افتاد کسی منتظرش نیست نرف ح با ه هیییییییییچ فرقی نداره با منم بحث نکنید .://