-
گفتی شهریار یاد این افتادم :
ﺷﺎﻫﮑﺎﺭ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺷﻬﺮﯾﺎﺭ
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻡ،ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﻧﻪ
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﻋﺎﺷﻘﻢ ﻫﺴﺘﯽ،ﻭﻟﯽ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﻪ
ﻫﺮ ﭼﻪ ﮔﻮﯾﯽ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ،ﺑﻪ ﺟﺰ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ
ﺧﻮ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﻡ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ،ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻃﻮﻃﯽ ﻭﺍﺭ ﻧﻪ
ﺗﺎ ﮐﻪ ﭘﺎﺑﻨﺪﺕ ﺷﻮﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﯾﺶ ﻣﯽ ﺭﺍﻧﯽ ﻣﺮﺍ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﻤﺪﻣﺖ ﺑﺎﺷﻢ ،ﻭﻟﯽ ﺳﺮﺑﺎﺭ ﻧﻪ
ﺩﻝ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ،ﮔﻮﯾﺎ ﮔﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ
ﺑﺎ ﻏﺮﻭﺭﻡ ﻣﯽ ﺧﺮﻡ ﺁﻥ ﺭﺍ،ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻧﻪ
ﻗﺼﺪ ﺭﻓﺘﻦ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ،ﺗﺎ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﮔﻮﯾﻢ ﺑﻤﺎﻥ
ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺧﻮﺍﻫﺶ،ﻭﻟﯽ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻧﻪ
ﮔﻪ ﻣﺮﺍ ﭘﺲ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ،ﮔﻪ ﺑﺎﺯ ﭘﯿﺸﻢ ﻣﯽ ﮐﺸﯽ
ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺳﺘﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﻧﺎﻣﺶ ﺩﻝ ﺍﺳﺖ،ﺍﻓﺴﺎﺭ ﻧﻪ
ﻣﯿﺮﻭﯼ ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﻫﻢ ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﻋﺰﯾﺰ
ﻣﯿﮑﻨﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻢ ﻭﻟﯽ ﺍﻧﮑﺎﺭ ﻧﻪ
ﺳﺨﺖ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ ﺑﻪ ﻣﻦ،ﺑﺎ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ
ﻣﯿﺸﻮﻡ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﺷﺎﯾﺪ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ، ﺑﯿﺰﺍﺭ ﻧﻪ -
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
غلام همت سروم که این قدم داردحافظ
-
- بفرمایید فروردین شود اسفندهای ما
نه بر لب، بلکه در دل گل کند لبخندهای ما
بفرمایید هرچیزی همان باشد که میخواهد
همان، یعنی نه مانند من و مانندهای ما
بفرمایید تا این بیچراتر کار عالم؛ عشق
رها باشد از این چون و چرا و چندهای ما...
سرِ مویی اگر با عاشقان داری سرِ یاری
بیفشان زلف و مشکن حلقۀ پیوندهای ما
به بالایت قسم، سرو و صنوبر با تو میبالند
بیا تا راست باشد عاقبت سوگندهای ما
شب و روز از تو میگوییم و میگویند، کاری کن
که «میبینم» بگیرد جای «میگویند»های ما
نمیدانم کجایی یا کهای، آنقدر میدانم
که میآیی که بگشایی گره از بندهای ما
بفرمایید فردا زودتر فردا شود، امروز
همین حالا بیاید وعدۀ آیندههای ما
#قیصر_امین_پور
- بفرمایید فروردین شود اسفندهای ما
-
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست -
@romisa1234 در شعردانه گفته است:
گفتی شهریار یاد این افتادم :
ﺷﺎﻫﮑﺎﺭ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺷﻬﺮﯾﺎﺭ
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻡ،ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﻧﻪ
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﻋﺎﺷﻘﻢ ﻫﺴﺘﯽ،ﻭﻟﯽ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﻪ
ﻫﺮ ﭼﻪ ﮔﻮﯾﯽ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ،ﺑﻪ ﺟﺰ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ
ﺧﻮ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﻡ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ،ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻃﻮﻃﯽ ﻭﺍﺭ ﻧﻪ
ﺗﺎ ﮐﻪ ﭘﺎﺑﻨﺪﺕ ﺷﻮﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﯾﺶ ﻣﯽ ﺭﺍﻧﯽ ﻣﺮﺍ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﻤﺪﻣﺖ ﺑﺎﺷﻢ ،ﻭﻟﯽ ﺳﺮﺑﺎﺭ ﻧﻪ
ﺩﻝ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ،ﮔﻮﯾﺎ ﮔﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ
ﺑﺎ ﻏﺮﻭﺭﻡ ﻣﯽ ﺧﺮﻡ ﺁﻥ ﺭﺍ،ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻧﻪ
ﻗﺼﺪ ﺭﻓﺘﻦ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ،ﺗﺎ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﮔﻮﯾﻢ ﺑﻤﺎﻥ
ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺧﻮﺍﻫﺶ،ﻭﻟﯽ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻧﻪ
ﮔﻪ ﻣﺮﺍ ﭘﺲ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ،ﮔﻪ ﺑﺎﺯ ﭘﯿﺸﻢ ﻣﯽ ﮐﺸﯽ
ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺳﺘﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﻧﺎﻣﺶ ﺩﻝ ﺍﺳﺖ،ﺍﻓﺴﺎﺭ ﻧﻪ
ﻣﯿﺮﻭﯼ ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﻫﻢ ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﻋﺰﯾﺰ
ﻣﯿﮑﻨﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻢ ﻭﻟﯽ ﺍﻧﮑﺎﺭ ﻧﻪ
ﺳﺨﺖ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ ﺑﻪ ﻣﻦ،ﺑﺎ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ
ﻣﯿﺸﻮﻡ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﺷﺎﯾﺪ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ، ﺑﯿﺰﺍﺭ ﻧﻪاین شعر از شهر یار نیست
-
najafiali78
نمیدونم .....یه سایت نوشته بود از شهریاره...
رفع اسپم :
به حرص ار شربتی خوردم مگیر از من که بد کردم
بیابان بود و تابستان و آب سرد و استسقا -
-
این پست پاک شده!
-
-
ز کدام رَه رسیدی؟ زِ کدام در گذشتی؟
که ندیده دیده ناگه به درونِ دل فتادى؟
-
یا چشم بپوش
از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
- فاضل نظری
-
مدعی خواست كه از بیخ كند ریشه ما
غافل از آنكه خدا هست در اندیشه ما
نه مرادم نه مریدم
نه پیامم نه کلامم،
*نه سلامم نه علیکم،
*نه سپیدم نه سیاهم.
*نه چنانم که تو گویی،
*نه چنینم که تو خوانی ونه آن گونه که گفتند و شنیدی.
*نه سمائم،
*نه زمینم،
*نه به زنجیر کسی بسته و نه بردهی دینم
*نه سرابم،
*نه برای دل تنهایی تو جام شرابم،
*نه گرفتار و اسیرم،
*نه حقیرم،
*نه فرستاده پیرم،
*نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
*نه جهنم، نه بهشتم
*چنین است سرشتم
*این سخن را من از امروز نه گفتم،
*نه نوشتم،
*بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم.
*حقیقت نه به رنگ است و نه بو،
*نه به های است و نه هو،
*نه به این است و نه او،
*نه به جام است و سبو...
*گر به این نقطه رسیدی به تو سر بسته و در پرده بگویم،
*تا کسی نشنود آن راز گهربار جهان را،
*آنچه گفتند و سرودندتو
آنی ...
*خود تو جان جهانی،
*گر نهانی و عیانی،
*تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی
*تو ندانی
*که خود آن نقطه عشقی
*تو اسرار نهانی
*همه جا تو
*نه یک جای ،
*نه یک پای،
*همهای
*با همهای
*همهمهای
*تو سکوتی
*تو خود باغ بهشتی.
*تو به خود آمده از فلسفهی چون و چرایی،
*به تو سوگند که این راز شنیدی و
*نترسیدی و بیدار شدی
*در همه افلاک بزرگی،
*نه که جزئی ،
*نه چون آب در اندام سبوئی،
*خود اوئی،
*بهخود آی
*تا بدرخانهی متروک هرکس ننشینی
*و به جز روشنی شعشعهی پرتو خود
*هیچ نبینی
*و گل وصل بچینی
بهخودآ..
-
سراب فردا های خوب ، از عمر ما سالها ربود
رفتن چه سود ...
گر از پای و بست ویرانه بود
این خانه را ایوان چه سود؟
که دنیای ما دیوانه بود ، دیوانه ی مستانه بود.... -
دلگیرم و دلتنگم و
دل سرد و دل آشوبفرمانده ی شرمنده ی
یک لشگر مغلوب....#فاضل_نظری