گپ خونه کنکوری ها
-
خیلی عالی بودش!
-
zahra.sh در گپ خونه کنکوری ها گفته است:
@Surgeon.Amir در گپ خونه کنکوری ها گفته است:
zahra.sh در گپ خونه کنکوری ها گفته است:
zahra1303 مرسی.ایشالله ک راه بیفتم و بتونم مث بنز تستارو جواب بدم
مطمئن باشین میتونین!منم اولش اینچوری نبودم که!انشالله یروز بشه من تو چالش تستای شما بمونم

شما بمونی؟؟؟؟؟ فکر نکنم.استادی هستین واسه خودتون
من هم انسان هسم!هر انسانی مرتکب اشتباه میشه!
-
خیلی عالی بودش!
-
zahra1303 در گپ خونه کنکوری ها گفته است:
@Surgeon.Amir مثلا گزینه ی 5

گزینه 5 چی؟!آها!خخخخخخ!اره!میبینین!اینچوریه تست غلط میشه!اما برا من همون بودش!فرقی نداشش!خخخ
-
zahra1303 در گپ خونه کنکوری ها گفته است:
@Surgeon.Amir مثلا گزینه ی 5

گزینه 5 چی؟!آها!خخخخخخ!اره!میبینین!اینچوریه تست غلط میشه!اما برا من همون بودش!فرقی نداشش!خخخ
-
ی سوال؟تستای من روتون تاثیر داشته که تونسین انقد خوب تحلیل کنین؟!

-
ی سوال؟تستای من روتون تاثیر داشته که تونسین انقد خوب تحلیل کنین؟!

-
zahra1303 در گپ خونه کنکوری ها گفته است:

شب بخیرzahra1303 در گپ خونه کنکوری ها گفته است:

شب بخیرشبت خوش
-
شب بر زیست دوستان خوش
-
اگه خدا بخوادش امسال زیستو همه آلاییا میترکونیم :)!ینی همه 100!چ شود

-
اگه خدا بخوادش امسال زیستو همه آلاییا میترکونیم :)!ینی همه 100!چ شود

-

خداروشکر
بالاخره بحث زیستی تموم شد...

-

خداروشکر
بالاخره بحث زیستی تموم شد...

@ROOHIA در گپ خونه کنکوری ها گفته است:

خداروشکر
بالاخره بحث زیستی تموم شد...

اخ اخ اخ الان این میچسبه

-

خداروشکر
بالاخره بحث زیستی تموم شد...

-
دوس دارین میتونم دوباره بحث زیستو باز کنما

-
در زمان هاي قديم پادشاهي قدرتمند زندگي ميكرد كه وزيران خردمند زيادي در خدمت داشت.
روزي اين پادشاه با نارضايتي وزيران خود را فراخواند و به آنها گفت: احساس بسيار عجيبي دارم. دوست دارم انگشتري داشته باشم كه حال مرا همواره يكسان نگاه دارد. روي نگين اين انگشتر بايد جمله اي حك شده باشد كه وقتي ناراحت هستم مرا خوشحال كند و در عين حال هنگامي كه خوشحال هستم و به اين جمله نگاه ميكنم مرا غمگين سازد.
وزيران خردمند همگي به فكر فرو رفتند و شروع به مشورت با يكديگر كردند. در نهايت آنها تصميم گرفتند انگشتري براي پادشاه بسازند كه بر روي نگين آن اين جمله حك شده باشد: این نيز بگذرد
-
ممد داداش!متحولم کردی!
-
در زمان هاي قديم پادشاهي قدرتمند زندگي ميكرد كه وزيران خردمند زيادي در خدمت داشت.
روزي اين پادشاه با نارضايتي وزيران خود را فراخواند و به آنها گفت: احساس بسيار عجيبي دارم. دوست دارم انگشتري داشته باشم كه حال مرا همواره يكسان نگاه دارد. روي نگين اين انگشتر بايد جمله اي حك شده باشد كه وقتي ناراحت هستم مرا خوشحال كند و در عين حال هنگامي كه خوشحال هستم و به اين جمله نگاه ميكنم مرا غمگين سازد.
وزيران خردمند همگي به فكر فرو رفتند و شروع به مشورت با يكديگر كردند. در نهايت آنها تصميم گرفتند انگشتري براي پادشاه بسازند كه بر روي نگين آن اين جمله حك شده باشد: این نيز بگذرد
@reza77 در گپ خونه کنکوری ها گفته است:
در زمان هاي قديم پادشاهي قدرتمند زندگي ميكرد كه وزيران خردمند زيادي در خدمت داشت.
روزي اين پادشاه با نارضايتي وزيران خود را فراخواند و به آنها گفت: احساس بسيار عجيبي دارم. دوست دارم انگشتري داشته باشم كه حال مرا همواره يكسان نگاه دارد. روي نگين اين انگشتر بايد جمله اي حك شده باشد كه وقتي ناراحت هستم مرا خوشحال كند و در عين حال هنگامي كه خوشحال هستم و به اين جمله نگاه ميكنم مرا غمگين سازد.
وزيران خردمند همگي به فكر فرو رفتند و شروع به مشورت با يكديگر كردند. در نهايت آنها تصميم گرفتند انگشتري براي پادشاه بسازند كه بر روي نگين آن اين جمله حك شده باشد: این نيز بگذرد
هعییییییییییییییییییییییییی بایدگفت حکش کنن با طلا رو تمام دیوارهای شهر بنویسن
ردپا



️
️


