هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
@zahra-m1999 در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
گاهی وقتا کلی حرف داری که بزنی اما همین که می خوای حرف بزنی
حرفی نیست ...گاهی وقتا میخوای حرف بزنی اما هیچ آدمی که بشه بهش گفت.......نیست
romisa در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
@zahra-m1999 در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
گاهی وقتا کلی حرف داری که بزنی اما همین که می خوای حرف بزنی
حرفی نیست ...گاهی وقتا میخوای حرف بزنی اما هیچ آدمی که بشه بهش گفت.......نیست
شدیدا حس تنهایی بهت دست میده
ادم هست
ولی کسی که بتونی حرف بزنی نیست : ) -
romisa در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
ساعت کم کم داره بهم هشدار میده که برم
به سلامت جانم شب خوش
@zahra-m1999
زهرا بیا فردا این تاپیک منابعو بزنیمچشم بانو : )
@zahra-m1999 در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
romisa در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
ساعت کم کم داره بهم هشدار میده که برم
به سلامت جانم شب خوش
@zahra-m1999
زهرا بیا فردا این تاپیک منابعو بزنیمچشم بانو : )
بی بلا
زهرا خاتون -
%(#ff00c4)[سلااام]
%(#00a6ff)[روز سوم]
%(#1ee000)[عیده دیگههههه]
چ خوشالییی بهتر از این؟؟؟؟مبارکمون باشه
@zedtwo
مبااااااااااااارکه.. -
@zahra-m1999 در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
romisa در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
ساعت کم کم داره بهم هشدار میده که برم
به سلامت جانم شب خوش
@zahra-m1999
زهرا بیا فردا این تاپیک منابعو بزنیمچشم بانو : )
بی بلا
زهرا خاتونromisa در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
@zahra-m1999 در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
romisa در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
ساعت کم کم داره بهم هشدار میده که برم
به سلامت جانم شب خوش
@zahra-m1999
زهرا بیا فردا این تاپیک منابعو بزنیمچشم بانو : )
بی بلا
زهرا خاتونچه قشنگه این : )
-
@zahra-m1999 در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
گاهی وقتا کلی حرف داری که بزنی اما همین که می خوای حرف بزنی
حرفی نیست ...گاهی وقتا میخوای حرف بزنی اما هیچ آدمی که بشه بهش گفت.......نیست
-
یک ﺯن و شوهر، ﺳﻲ ﺍﻣﻴﻦ ﺳﺎﻟﮕﺮﺩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺟﺸﻦ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ.
ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ٣٠ ﺳﺎﻝ ﺣﺘﯽ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻭ ﻣﺸﺎﺟﺮﻩﺍﻱ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭﻫﺎﯼ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺤﻠﯽ ﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺭﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺭﺍ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﻨﻨﺪ.
ﺳﺮﺩﺑﯿﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎ ﻣﯿﮕﻪ: ﺁﻗﺎ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﺮﺩﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ؟
ﯾﻪ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﻤﮑﻨﻪ؟ﻣﺮﺩ ﻣﯿﮕﻪ :
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﻩ ﻋﺴﻞ ﺭﻓﺘﻴﻢ ﺑﻪ ﻳﻚ ﺭﻭﺳﺘﺎﻱ ﺧﻮﺵ ﺁﺏ ﻭ ﻫﻮﺍ .
ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺳﺐ ﺳﻮﺍﺭﯼ، ﺩﻭ ﺗﺎ ﺍﺳﺐ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﯾﻢ.
ﺍﺳﺒﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺧﻮﺏ و آرام ﺑﻮﺩ. ﻭﻟﯽ ﺍﺳﺐ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﯾﻪ ﮐﻢ ﺳﺮﮐﺶ ﺑﻮﺩ.ﺳﺮ ﺭﺍﻫﻤﻮﻥ ﺍسبی که همسرم سوار شده بود ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﯾﺪ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺯﯾﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ.
ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺟﻤﻊ ﻭ ﺟﻮﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺍﺳﺐ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
"ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻟﺖ ﺑﻮﺩ"ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻤﻮﻥ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩ .
ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﻪ ﺍﺳﺐ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
"ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻣﺖ ﺑﻮﺩ!"ﻭ ﺑﻌﺪ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺐ ﺷﺪ ﻭ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﯾﻢ.
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺳﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻮﻣﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺭﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ؛ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺗﻔﻨﮕﺸﻮ ﺍﺯ کیفش ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺷﻠﯿﮏ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻭﻥ ﺍﺳﺐ ﺭﻭ ﮐﺸﺖ.من ﺳﺮ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺩﺍﺩ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﯼ ﺭﻭﺍﻧﯽ؟؟؟ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺷﺪﯼ؟؟؟
ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺯﺩ ﺑﻪ ﺷﻮﻧﻪ ﺍﻡ ﮔﻔﺖ:
ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻟﺖ ﺑﻮﺩ...ﻭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻣﺎ ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻥ لحظه ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﭘﺎﯾﻪ ﺭﯾﺰﯼ ﺷﺪ!!!!!!
┄┄┅┅✿
❀
❀
✿┅┅┄┄
-
ایا از اینکه باز منو اینجا میبنیید خوشحالید?
میدونم هستید
ایا متن طولانیه و میترسیدنخون خب
والله بخدا
زندگی ارزششو نداره
عاقا من دیشب ی همه حس ب خرج دادم طوری نوشتم ک مثلا اخریشهخداروشکر مسئولین زیرکن
،وقتی یواشکی داشتم دو روزشو میپیچوندم و سرمو جمع کرده بودم توی یقم ، خودمو خم ،و قدم های آرومو ک یواشکی برم،دیدم دونفر زدن تو پشتم،پشت گردنمو گرفتن گفتن؛
عموووو کجاااا عمووودو روزت مونده
شوخی میکنم اول پست رو فرستادم بعد یادم اومد ک مونده گفتم صداشو درنیارمک البته باز زدن تو پشتم برگرد تاپیک
خوشحالی های امروزم؛
1)مگ میشه شیعه باشی و هرچی ربط ب علی(ع)داشته باشه از شادی ها شادت نکنه،حتی اگ مثل من ب ریا شیعه باشی
۲)بازگشت غیرتمردانه ام ب این تاپیک
۳)چند روزه خونه یکیم.امروز داشتم با ی ادم محترمی حرف میزدم،حرف حجامت شد،بعد حرف گفتم بذار برم حجامت،عاقا من بین دو کتفم تحریک پذیره،دست بهش میخوره کمرم صاف میشهو نگاهم مماس بر افق
تیغو زد ،لیوان رو ک میخواست بذاره ی دفعه صاف میشدم،عاقا دکتر تازه کار بود خیلی با دقت اومده بود نزدیک کار میکرد،عرق کرده بود کمی هم ترسیده بود
تیغو ک زد اومد خونو از پایین جمع کنه لیوانه سرد بود،من ی دفعه کمرمو صاف کردم دکتر هول شد ک بره عقب پاش گیر کرد از پشت افتاد،نمیدونید چ صحنه ای بود
ادم هرچی جلو خندشو بیشتر نگ میداره بیشتر خندش میگیرهی دفعه بعد چندثانیه زدم زیر خنده
بیچاره فک کنم باز بیشتر ترسید
۴)داشتم گالریعکسای قدیممو نگاه میکردم الان،ی حس خوبی بود اون خاطرات،صدای شادی ها و خنده ها و هیجان هایی ک توی عکسا گیر کردن : )