Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. هرچی تو دلته بریز بیرون 3
روز آخر ❤️
_
سلام به همه رفقای کنکوری اومدم یه تاپیک بزنم برای روز آخر کنکور، اینجا بچه‌هایی که می‌خوان روز آخر رو مفید درس بخونن، بیان برنامه‌هاشونو پارت‌بندی شده بزارن ️ و هم اونایی که تصمیم گرفتن دیگه درس نخونن و فقط ریلکس کنن، اینجا کنار هم باشیم ، حرف بزنیم ، استرسارو بریزیم دور، انرژی مثبت بدیم و بگیریم ... اگه برنامه‌ریزی برای روز آخر داری، بیا پارت‌هات رو بزار و تا لحظه آخر تلاش کن ( مثل خودم ایده همینه چون مجبورم ) ... اگه تصمیم گرفتی دیگه فقط استراحت کنی که خیلیم عالی ... اگه دکترای پارسالی هستی و تجربه شب قبل کنکور رو داری، لطفا بیا راهنمایی کن، آرامش و انرژی بده :)) ‌ فقط یه خواهش کوچولو دارم لطفا فضای تاپیک آروم و مثبت نگه داریم چون قرار نیست با کارای دیگه اتفاق خاصی بیفته اما با اینکارا اتفاق خاصی میفته @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @تجربیا
بحث آزاد
برگ انجیر.... ☘️🍀🌿
______
بِسْم رَبّ النور ️ سلام امیدوارم حال دلتون بهترین باشه..... برم سراغ حرف اصلی.... در فکر تاپیکی بودم که هر روز توش چند تا پست قشنگ بزارم و با چند تا عکس و متن نوشته و دل نوشته...... حالمون خوب بشه، انرژی بگیریم در طول روز.....️️ یه جورایی این تاپیک شبیه کانال یا چنل..... البته پست هایی که قرار بزارم برای خودم نیست و صرفا گلچینی از مطالبی که ممکنه توی فضای مجازی یا کتاب ها ببینم و بارگذاری بکنم..... اگر شما هم دوست داشتید خوشحال میشم همراه من بشید.... ️ [image: 1686940882701-img_-_.jpg] پ.ن:اسم تاپیک برگرفته از اسم یک کانالِ و در آخر دعا میکنم دلتون ذهنتون ابری باشه(:️️
بحث آزاد
رقیب
م
کسی هس ساعت مطالعه بالایی داشته باشه بخونیم این 20 روزو؟ ترجیحا دختر باشه تنهایی نمیتونم اگ یکی بود خیلی بهتر پیش میرفتم
بحث آزاد
خــــــــــودنویس
Dr-aculaD
Topic thumbnail image
بحث آزاد
👣ردپا👣
اهوراا
Topic thumbnail image
بحث آزاد
کنکور1405
M
سلام به همه. من بعد از یه مدت دوباره میخوام کنکور 405 رو شرکت کنم. ولی خب کسی رو پیدا نکردم که برای سال405 باشه. و دوستی پیدا نکردم تو این زمینه. هرکی هست بیاد اینجا حرف بزنیم
بحث آزاد
تروخدا بیاین
م
دیروز اشتبا کردم سلامت نخوندم الان چیکار کنم جزوه ای میدونین یکم جمعو جور باشه کتاب اصلن خونده نمیشه خیلی زیاده
بحث آزاد
دستاورد هایِ کوچکِ من🎈
AinoorA
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و.. و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگه منتظرتون هستم آلایی ها موفق باشین🥹️ دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانشجویان-درس-خون @دانشجویان-پزشکی @دانشجویان-پیراپزشکی
بحث آزاد
تنهایی حوصله ندارم بیاین با هم نهایی بخونیم
م
سلام بچها هر ساعتی هر درسیو خوندین بیاین بگین این ساعت اینقدر فلان درس رو خوندم انگیزه میگیریم
بحث آزاد
بخدا سوالات اونقد سخت نیستن ولی وقتی میشینم سر جلسه اعداد کوه میشن واسم
م
بچها وقتی میشینم به ارومی حل میکنم سوالاتو میدونم حل میکنم مشکلی ندارم سر جلسه انگار اصن من نخوندم ی جوری میشم میترسم از سوالا مخصوصا سوالاتی ک عدد دارن عددا جلو چشام بزرگ میشن بخدا خنده داره ولی جدی میگم
بحث آزاد
من ِ فارغ 401 هم باید زمین ترمیم کنم؟؟
م
...............
بحث آزاد
شاید شد...چه میدانی؟!
Hg L 0H
مدت هاست که از نشست غبار سرد و تیره به قلبم میگذرد مدت هاست منِ تاریکِ گم شده، در خودم به دنبال روزنه هایی از نور میگردد نفس هایم سخت به جانم می نشینند اشک هایی که سرازیر نمی شوند وجود مرا به ستوه آورده اند دوست دارم بایستم سرم را بالا بگیرم و تا زمانی که صدایم خفه شود فریاد بزنم بماند در پس پرده ی خاکستری غم بماند که چه می شود... شاید شد....چه میدانی؟!
بحث آزاد
بحث آزاد
JaanaJ
دوستان من تازه وارو سایت شدم میخوام بدونم چطوری باید اسمم رو تغیر بدم درست کردم ولی باز دوباره اینو زده چیکار باید کنم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.........
بحث آزاد
تمام رو به اتمام
Hg L 0H
حس خفقان، حتی نفس کشیدن هم سخت شده گلویم فشرده تر از قبل راه هوا را بسته پروازی را آغاز کردم که در سرم مقصدش بهشتی برین بود اما اکنون و در این زمان نمیدانم کجا هستم پروازم به سمت جهنم است یا بهشت؟ میشود یا نمیشود تمام وجودم را پر کرده تمام احساسات کودکی از کوچک و بزرگ به مغزم هجوم آورده و دارد تمامِ من را آرام آرام از من میگیرد نکند اینجا جای من است؟ در سرِ کودکیِ من چنین رویایی شکل گرفته بود؟ قلبم سیاه و چشمانم تار شده اند هوای پریدن دارم اما نگار لحظه به لحظه در همان جایی قرار دارم که ایستاده بودم انگار نمیشود قدم از قدم برداشت میخواهم رها باشم از افکاری که مرا خفت میکنند و تا مرز خفه شدن من را به دنبال خود میکشانند میل به رهایی آزادی ام را هم از من گرفته... شوق پریدن آرام آرام گویی دارد تبدیل به میل سقوط میشود مبادا چنین روزی برسد... مبادا....
بحث آزاد
به که باید دل بست؟
blossom.B
به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است. هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را گرم پاسخ گوید. نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر , قدمی راه محبت پوید. خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست. همه گلچینِ گلِ امروزند... در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست. به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد, نقشه‌ای شیطانیست. در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد حیله‌ای پنهانیست. خنده ها می شکفد بر لبها, تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی. همه بر درد کسان می نگرند, لیک دستی نبرند از پی درمان کسی. زير لب زمزمه شادی مردم برخاست, هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست . پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق, هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست. به که بايد دل بست؟ به که شايد دل بست؟ از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟ ریشه ی عشق فسرد... واژه ی دوست گریخت... سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟ دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت در همه شهر مجوی. گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند بنگرش , لیک مبوی ! لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت به همه عمر مخواه ! سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ به لبت نیز مگوی ! چاه هم با من و تو بيگانه است نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند, درد دل گر بسر چاه کنی خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند گر شبي از سر غم آه کني. درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو! استخوان تو اگر آب کند آتش غم, آب شو...آه مگو ! ديده بر دوز بدين بام بلند مهر و مه را بنگر ! سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است سکه نيرنگ است سکه ای بهر فريب من و تست سکه صد رنگ است . ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک , با چنين سکه زرد , و همين سکه سيمينِ سپيد , ميفريبد ما را . آسمان با من و ما بيگانه زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه خويش , در راه نفاق... دوست , در کار فريب... آشنا , بيگانه ... شاخه ی عشق شکست... آهوی مهر گریخت... تار پیوند گسست... به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟... -مهدی سهیلی
بحث آزاد
ای که با من ، آشنایی داشتی
blossom.B
اِی که با من، آشنایی داشتی ای که در من، آفتابی کاشتی ای که در تعبیرِ بی مقدارِ خویش عشق را، چون نردبام انگاشتی ای که چون نوری به تصویرت رسید پرده ها از پرده ات برداشتی پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ بوده ها را با دروغ انباشتی اینک از جورِ تو و جولانِ درد می گریزم از هوای آشتی کاش حیوان، در دلت جایی نداشت کاش از انسان سایه ای می داشتی -فریدون فرخزاد
بحث آزاد
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است...
blossom.B
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است اي بس غم و شادي که پس پرده نهان است گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري داني که رسيدن هنر گام زمان است تو رهرو ديرينه سرمنزل عشقي بنگر که زخون تو به هر گام نشان است آبي که برآسود زمينش بخورد زود دريا شود آن رود که پيوسته روان است باشد که يکي هم به نشاني بنشيند بس تير که در چله اين کهنه کمان است از روي تو دل کندنم آموخت زمانه اين ديده از آن روست که خونابه فشان است دردا و دريغا که در اين بازي خونين بازيچه ايام دل آدميان است دل برگذر قافله لاله و گل داشت اين دشت که پامال سواران خزان است روزي که بجنبد نفس باد بهاري بيني که گل و سبزه کران تا به کران است اي کوه تو فرياد من امروز شنيدي دردي ست درين سينه که همزاد جهان است از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند يارب چه قدر فاصله دست و زبان است خون مي چکد از ديده در اين کنج صبوري اين صبر که من مي کنم افشردن جان است از راه مرو سايه که آن گوهر مقصود گنجي ست که اندر قدم راهروان است -هوشنگ ابتهاج (سایه)
بحث آزاد
پروانه‌ی رنگین
blossom.B
*از پیله بیرون آمدن گاهی رهایی نیست در باغ هم پروانه‌ی رنگین گرفتار است این کشور آن کشور ندارد حس دلتنگی دیوار با هر طرح و نقشی باز دیوار است... -محمد‌علی جوشانی*
بحث آزاد
حواست بوده است حتما...
blossom.B
الا ای حضرت عشقم! حواست هست؟ حواست بوده است آیا؟ که این عبد گنه کارت که خود ، هیراد می‌نامد، چه غم ها سینه‌اش دارد... حواست بوده است آیا؟ که این مخلوق مهجورت از آن عهد طفولیت و تا امروزِ امروزش ذلیل و خاضع و خاشع گدایی می‌کند لطفت... حواست بوده است آیا نشسته کنج دیواری تک و تنها؛ که گشته زندگی‌اش پوچ و بی معنا! دریغ از ذره ای تغییر میان امروز و دیروز و فردا... حواست هست، می‌دانم... حواست بوده است حتما! ولیکن یک نفر اینجا، خلاف دیده‌ای بینا، ندارد دیده‌ای بینا -رضا محمدزاده
بحث آزاد
امیدوارم نشناسند مرا... پیش از این، ستاره بودم!
blossom.B
یک سالِ پیش، ستاره‌ای مُرد. هیچ کس نفهمید؛ همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود. همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد. اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند. در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد.... خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر می‌شد... پر قدرت می‌سوخت. برای زنده بودن، باید می‌سوخت... من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم... اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستاره‌ام را می‌سوزاند. ستاره مُرد! این آخرین خاطره‌ایست که از او در ذهن دارم... نتوانستم تقدیرش را عوض کنم.‌‌.. سیاهچاله شد... اکنون حتی نمی‌توانم شعله‌ی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم. سیاهچاله ها نور را می‌گیرند... چه کسی گمان می‌کرد آن همه نور ، اکنون‌ این همه تاریک باشد؟ آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش... نمی‌دانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه می‌بینند که می‌خندند... آری؛ ستاره مُرد.. همه خندیدند. امشب، به یاد آن ستاره، خواهم گریست.
بحث آزاد

هرچی تو دلته بریز بیرون 3

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده بحث آزاد
گفتگو
282.1k دیدگاه‌ها 639 کاربران 634.4k بازدیدها 486 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • revivalR revival

    مثل خودم دیونتون کردم😑😂

    فاطمه بوشهرف آفلاین
    فاطمه بوشهرف آفلاین
    فاطمه بوشهر
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #77241

    revival ما همه دیوونه ایم بروز نمیدیم

    1 پاسخ آخرین پاسخ
    3
    • اکالیپتوسا آفلاین
      اکالیپتوسا آفلاین
      اکالیپتوس
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
      #77242

      ما عاقل بودیم دیوانه یمان کردن😑 😂

      1 پاسخ آخرین پاسخ
      2
      • SenatOrS آفلاین
        SenatOrS آفلاین
        SenatOr
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #77243

        یه تیمارستان هست تو همدان.برین ی سر بزنین بد نیس :|😂

        فاطمه بوشهرف revivalR 2 پاسخ آخرین پاسخ
        2
        • SenatOrS SenatOr

          یه تیمارستان هست تو همدان.برین ی سر بزنین بد نیس :|😂

          فاطمه بوشهرف آفلاین
          فاطمه بوشهرف آفلاین
          فاطمه بوشهر
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
          #77244

          SenatOr حیف دوره

          SenatOrS 1 پاسخ آخرین پاسخ
          2
          • SenatOrS SenatOr

            یه تیمارستان هست تو همدان.برین ی سر بزنین بد نیس :|😂

            revivalR آفلاین
            revivalR آفلاین
            revival
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #77245

            SenatOr
            من شما رو ب عنوان استادمون معرفی میکنم😑😂
            سرکرده ی دیوانه ها😶😂

            SenatOrS 1 پاسخ آخرین پاسخ
            2
            • revivalR revival

              SenatOr
              من شما رو ب عنوان استادمون معرفی میکنم😑😂
              سرکرده ی دیوانه ها😶😂

              SenatOrS آفلاین
              SenatOrS آفلاین
              SenatOr
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #77246

              revival شمارو ببینن دیگ نیازی ب معرفی کردن من نیس 😶😂

              revivalR 1 پاسخ آخرین پاسخ
              2
              • فاطمه بوشهرف فاطمه بوشهر

                SenatOr حیف دوره

                SenatOrS آفلاین
                SenatOrS آفلاین
                SenatOr
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #77247

                فاطمه ـ بوشهر در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:

                SenatOr حیف دوره

                بوشهر؟ 😕
                نمیدونم چقد فاصله دارین 😕

                فاطمه بوشهرف 1 پاسخ آخرین پاسخ
                1
                • اکالیپتوسا آفلاین
                  اکالیپتوسا آفلاین
                  اکالیپتوس
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #77248

                  اینو بخونین بخوابین 😐 😑 😂 😂 شب همگی خوش

                  کنار مشتی خاک

                  در دور دست خودم، تنها، نشسته ام.

                  نوسان ها خاک شد

                  و خاک ها از میان انگشتانم لغزید و فرو ریخت.

                  شبیه هیچ شده ای!

                  چهره ات را به سردی خاک بسپار.

                  اوج خودم را گم کرده ام.

                  می ترسم، از لحظه بعد، و از این پنجره ای که به روی احساسم گشوده شد.

                  برگی روی فراموشی دستم افتاد: برگ اقاقیا!

                  بوی ترانه ای گمشده می دهد، بوی لالایی که روی چهره مادرم نوسان می کند.

                  از پنجره

                  غروب را به دیوار کودکی ام تماشا می کنم.

                  بیهوده بود، بیهوده بود.

                  این دیوار، روی درهای باغ سبز فرو ریخت.

                  زنجیر طلایی بازی ها، و دریچه روشن قصه ها، زیر این آوار رفت.

                  آن طرف، سیاهی من پیداست:

                  روی بام گنبدی کاهگلی ایستاده ام، شبیه غمی .

                  و نگاهم را در بخار غروب ریخته ام.

                  روی این پله ها غمی، تنها، نشست.

                  در این دهلیزها انتظاری سرگردان بود.

                  "من" دیرین روی این شبکه های سبز سفالی خاموش شد.

                  در سایه-آفتاب این درخت اقاقیا، گرفتن خورشید را در ترسی شیرین تماشا کرد.

                  خورشید، در پنجره می سوزد.

                  پنجره لبریز برگ ها شد.

                  با برگی لغزیدم.

                  پیوند رشته ها با من نیست.

                  من هوای خودم را می نوشم

                  و در دور دست خودم، تنها، نشسته ام.

                  انگشتم خاک ها را زیر و رو می کند

                  و تصویر ها را بهم می پاشد، می لغزد، خوابش می برد.

                  تصویری می کشد، تصویری سبز: شاخه ها، برگ ها.

                  روی باغ های روشن پرواز می کنم.

                  چشمانم لبریز علف ها می شود

                  و تپش هایم با شاخ و برگ ها می آمیزد.

                  می پرم، می پرم.

                  روی دشتی دور افتاده

                  آفتاب، بال هایم را می سوزاند، و من در نفرت بیداری به خاک می افتم.

                  کسی روی خاکستر بال هایم راه می رود.

                  دستی روی پیشانی ام کشیده شد، من سایه شدم:

                  "شاسوسا" تو هستی؟

                  دیر کردی:

                  از لالایی کودکی، تا خیرگی این آفتاب، انتظار ترا داشتم.

                  در شب سبز شبکه ها صدایت زدم، در سحر رودخانه، در آفتاب مرمرها.

                  و در این عطش تاریکی صدایت می زنم: "شاسوسا"! این دشت آفتابی را شب کن

                  تا من، راه گمشده ای را پیدا کنم، و در جاپای خودم خاموش شوم.

                  "شاسوسا"، وزش سیاه و برهنه!

                  خاک زندگی ام را فراگیر.

                  لب هایش از سکوت بود.

                  انگشتش به هیچ سو لغزید.

                  ناگهان، طرح چهره اش از هم پاشید، و غبارش را باد برد.

                  رووی علف های اشک آلود براه افتاده ام.

                  خوابی را میان این علف ها گم کرده ام.

                  دست هایم پر از بیهودگی جست و جوهاست.

                  "من" دیرین، تنها، در این دشت ها پرسه زد.

                  هنگامی که مرد

                  رویای شبکه ها، و بوی اقاقیا میان انگشتانش بود.

                  روی غمی راه افتادم.

                  به شبی نزدیکم، سیاهی من پیداست:

                  در شب "آن روزها" فانوس گرفته ام.

                  درخت اقاقیا در روشنی فانوس ایستاده .

                  برگ هایش خوابیده اند، شبیه لالایی شده اند.

                  مادرم را می شنوم.

                  خورشید، با پنجره آمیخته.

                  زمزمه مادرم به آهنگ جنبش برگ هاست.

                  گهواره ای نوسان می کند.

                  پشت این دیوار، کتیبه ای می تراشند.

                  می شنوی؟

                  میان دو لحظه پوچ، در آمد و رفتم.

                  انگار دری به سردی خاک باز کردم:

                  گورستان به زندگی ام تابید.

                  بازی های کودکی ام، روی این سنگ های سیاه پلاسیدند.

                  سنگ ها را می شنوم: ابدیت غم.

                  کنار قبر، انتظار چه بیهوده است.

                  "شاسوسا" روی مرمر سیاهی روییده بود:

                  "شاسوسا"، شبیه تاریک من!

                  به آفتاب آلوده ام.

                  تاریکم کن، تاریک تاریک، شب اندامت را در من ریز.

                  دستم را ببین: راه زندگی ام در تو خاموش می شود.

                  راهی در تهی، سفری به تاریکی:

                  صدای زنگ قافله را می شنوی؟

                  با مشتی کابوس هم سفر شده ام.

                  راه از شب آغاز شد، به آفتاب رسید، و اکنون از مرز تاریکی

                  می گذرد.

                  قافله از رودی کم ژرفا گذشت.

                  سپیده دم روی موج ها ریخت.

                  چهره ای در آب نقره گون به مرگ می خندد:

                  "شاسوسا"! "شاسوسا"!

                  در مه تصویرها، قبر ها نفس می کشند.

                  لبخند "شاسوسا" به خاک می ریزد

                  و انگشتش جای گمشده ای را نشان می دهد: کتیبه ای !

                  سنگ نوسان می کند.

                  گل های اقاقیا در لالایی مادرم میشکفد: ابدیت در شاخه هاست.

                  کنار مشتی خاک

                  در دور دست خودم، تنها، نشسته ام.

                  برگ ها روی احساسم می لغزند.

                  revivalR 1 پاسخ آخرین پاسخ
                  4
                  • SenatOrS SenatOr

                    revival شمارو ببینن دیگ نیازی ب معرفی کردن من نیس 😶😂

                    revivalR آفلاین
                    revivalR آفلاین
                    revival
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #77249

                    SenatOr
                    خب بهم نمیگن تو ک انقدر حرفه ای هستی استادت کیه؟😂😂😂
                    شما و نامزدتون رو لو میدم خوددانید😂😂😂😂

                    SenatOrS 1 پاسخ آخرین پاسخ
                    1
                    • SenatOrS SenatOr

                      فاطمه ـ بوشهر در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:

                      SenatOr حیف دوره

                      بوشهر؟ 😕
                      نمیدونم چقد فاصله دارین 😕

                      فاطمه بوشهرف آفلاین
                      فاطمه بوشهرف آفلاین
                      فاطمه بوشهر
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #77250

                      SenatOr فک کنم یه روزی بشه

                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                      3
                      • اکالیپتوسا اکالیپتوس

                        اینو بخونین بخوابین 😐 😑 😂 😂 شب همگی خوش

                        کنار مشتی خاک

                        در دور دست خودم، تنها، نشسته ام.

                        نوسان ها خاک شد

                        و خاک ها از میان انگشتانم لغزید و فرو ریخت.

                        شبیه هیچ شده ای!

                        چهره ات را به سردی خاک بسپار.

                        اوج خودم را گم کرده ام.

                        می ترسم، از لحظه بعد، و از این پنجره ای که به روی احساسم گشوده شد.

                        برگی روی فراموشی دستم افتاد: برگ اقاقیا!

                        بوی ترانه ای گمشده می دهد، بوی لالایی که روی چهره مادرم نوسان می کند.

                        از پنجره

                        غروب را به دیوار کودکی ام تماشا می کنم.

                        بیهوده بود، بیهوده بود.

                        این دیوار، روی درهای باغ سبز فرو ریخت.

                        زنجیر طلایی بازی ها، و دریچه روشن قصه ها، زیر این آوار رفت.

                        آن طرف، سیاهی من پیداست:

                        روی بام گنبدی کاهگلی ایستاده ام، شبیه غمی .

                        و نگاهم را در بخار غروب ریخته ام.

                        روی این پله ها غمی، تنها، نشست.

                        در این دهلیزها انتظاری سرگردان بود.

                        "من" دیرین روی این شبکه های سبز سفالی خاموش شد.

                        در سایه-آفتاب این درخت اقاقیا، گرفتن خورشید را در ترسی شیرین تماشا کرد.

                        خورشید، در پنجره می سوزد.

                        پنجره لبریز برگ ها شد.

                        با برگی لغزیدم.

                        پیوند رشته ها با من نیست.

                        من هوای خودم را می نوشم

                        و در دور دست خودم، تنها، نشسته ام.

                        انگشتم خاک ها را زیر و رو می کند

                        و تصویر ها را بهم می پاشد، می لغزد، خوابش می برد.

                        تصویری می کشد، تصویری سبز: شاخه ها، برگ ها.

                        روی باغ های روشن پرواز می کنم.

                        چشمانم لبریز علف ها می شود

                        و تپش هایم با شاخ و برگ ها می آمیزد.

                        می پرم، می پرم.

                        روی دشتی دور افتاده

                        آفتاب، بال هایم را می سوزاند، و من در نفرت بیداری به خاک می افتم.

                        کسی روی خاکستر بال هایم راه می رود.

                        دستی روی پیشانی ام کشیده شد، من سایه شدم:

                        "شاسوسا" تو هستی؟

                        دیر کردی:

                        از لالایی کودکی، تا خیرگی این آفتاب، انتظار ترا داشتم.

                        در شب سبز شبکه ها صدایت زدم، در سحر رودخانه، در آفتاب مرمرها.

                        و در این عطش تاریکی صدایت می زنم: "شاسوسا"! این دشت آفتابی را شب کن

                        تا من، راه گمشده ای را پیدا کنم، و در جاپای خودم خاموش شوم.

                        "شاسوسا"، وزش سیاه و برهنه!

                        خاک زندگی ام را فراگیر.

                        لب هایش از سکوت بود.

                        انگشتش به هیچ سو لغزید.

                        ناگهان، طرح چهره اش از هم پاشید، و غبارش را باد برد.

                        رووی علف های اشک آلود براه افتاده ام.

                        خوابی را میان این علف ها گم کرده ام.

                        دست هایم پر از بیهودگی جست و جوهاست.

                        "من" دیرین، تنها، در این دشت ها پرسه زد.

                        هنگامی که مرد

                        رویای شبکه ها، و بوی اقاقیا میان انگشتانش بود.

                        روی غمی راه افتادم.

                        به شبی نزدیکم، سیاهی من پیداست:

                        در شب "آن روزها" فانوس گرفته ام.

                        درخت اقاقیا در روشنی فانوس ایستاده .

                        برگ هایش خوابیده اند، شبیه لالایی شده اند.

                        مادرم را می شنوم.

                        خورشید، با پنجره آمیخته.

                        زمزمه مادرم به آهنگ جنبش برگ هاست.

                        گهواره ای نوسان می کند.

                        پشت این دیوار، کتیبه ای می تراشند.

                        می شنوی؟

                        میان دو لحظه پوچ، در آمد و رفتم.

                        انگار دری به سردی خاک باز کردم:

                        گورستان به زندگی ام تابید.

                        بازی های کودکی ام، روی این سنگ های سیاه پلاسیدند.

                        سنگ ها را می شنوم: ابدیت غم.

                        کنار قبر، انتظار چه بیهوده است.

                        "شاسوسا" روی مرمر سیاهی روییده بود:

                        "شاسوسا"، شبیه تاریک من!

                        به آفتاب آلوده ام.

                        تاریکم کن، تاریک تاریک، شب اندامت را در من ریز.

                        دستم را ببین: راه زندگی ام در تو خاموش می شود.

                        راهی در تهی، سفری به تاریکی:

                        صدای زنگ قافله را می شنوی؟

                        با مشتی کابوس هم سفر شده ام.

                        راه از شب آغاز شد، به آفتاب رسید، و اکنون از مرز تاریکی

                        می گذرد.

                        قافله از رودی کم ژرفا گذشت.

                        سپیده دم روی موج ها ریخت.

                        چهره ای در آب نقره گون به مرگ می خندد:

                        "شاسوسا"! "شاسوسا"!

                        در مه تصویرها، قبر ها نفس می کشند.

                        لبخند "شاسوسا" به خاک می ریزد

                        و انگشتش جای گمشده ای را نشان می دهد: کتیبه ای !

                        سنگ نوسان می کند.

                        گل های اقاقیا در لالایی مادرم میشکفد: ابدیت در شاخه هاست.

                        کنار مشتی خاک

                        در دور دست خودم، تنها، نشسته ام.

                        برگ ها روی احساسم می لغزند.

                        revivalR آفلاین
                        revivalR آفلاین
                        revival
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط revival انجام شده
                        #77251

                        @هناس
                        بجون عمه ی کسی ک زیر این پست،پست میده،اگ بخونمش😑😂😂😂خیلی طولانیه😑😂

                        اکالیپتوسا 1 پاسخ آخرین پاسخ
                        3
                        • revivalR revival

                          @هناس
                          بجون عمه ی کسی ک زیر این پست،پست میده،اگ بخونمش😑😂😂😂خیلی طولانیه😑😂

                          اکالیپتوسا آفلاین
                          اکالیپتوسا آفلاین
                          اکالیپتوس
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط اکالیپتوس انجام شده
                          #77252

                          revival خودمم نصفشو خوندم😑 😂 الان چک میکنم چی نوشته 😂

                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                          2
                          • revivalR revival

                            SenatOr
                            خب بهم نمیگن تو ک انقدر حرفه ای هستی استادت کیه؟😂😂😂
                            شما و نامزدتون رو لو میدم خوددانید😂😂😂😂

                            SenatOrS آفلاین
                            SenatOrS آفلاین
                            SenatOr
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                            #77253

                            revival ن دیگ ببیننتون اینا ب ذهنشون خطور نمیکنه :|😂

                            revivalR 1 پاسخ آخرین پاسخ
                            2
                            • SenatOrS SenatOr

                              revival ن دیگ ببیننتون اینا ب ذهنشون خطور نمیکنه :|😂

                              revivalR آفلاین
                              revivalR آفلاین
                              revival
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                              #77254

                              SenatOr
                              عاقا دیگ انقدر وضعم خراب نی،شلوغش نکن الکیا😂😂😂

                              1 پاسخ آخرین پاسخ
                              2
                              • revivalR آفلاین
                                revivalR آفلاین
                                revival
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط revival انجام شده
                                #77255

                                ادم باید ی جایی باشه بدون ترس دیوونه بازی در بیاره😑😂
                                وگرنه جدی بودن زندگی خفه ش میکنه😕
                                جایی ک هرطور درموردت فک کنن تاثیر نداشته باشه تو زندگیت،هرطور قضاوتت کنن...
                                مرسی ک بودید و تحملم کردید😅
                                خب دیگ روز اول ابانم گذشت بریم سر درسمون😅
                                شبخوش : )

                                SenatOrS فاطمه بوشهرف 2 پاسخ آخرین پاسخ
                                2
                                • revivalR revival

                                  ادم باید ی جایی باشه بدون ترس دیوونه بازی در بیاره😑😂
                                  وگرنه جدی بودن زندگی خفه ش میکنه😕
                                  جایی ک هرطور درموردت فک کنن تاثیر نداشته باشه تو زندگیت،هرطور قضاوتت کنن...
                                  مرسی ک بودید و تحملم کردید😅
                                  خب دیگ روز اول ابانم گذشت بریم سر درسمون😅
                                  شبخوش : )

                                  SenatOrS آفلاین
                                  SenatOrS آفلاین
                                  SenatOr
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                  #77256

                                  revival در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:

                                  هرطور قضاوتت کنن...

                                  حالا هی کنجکاو کنین بقیه رو 😏

                                  revivalR 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  2
                                  • SenatOrS SenatOr

                                    revival در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:

                                    هرطور قضاوتت کنن...

                                    حالا هی کنجکاو کنین بقیه رو 😏

                                    revivalR آفلاین
                                    revivalR آفلاین
                                    revival
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                    #77257

                                    SenatOr
                                    بگم سرکاری بود ک باور نمیکنین اخه😑😂

                                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    2
                                    • revivalR revival

                                      ادم باید ی جایی باشه بدون ترس دیوونه بازی در بیاره😑😂
                                      وگرنه جدی بودن زندگی خفه ش میکنه😕
                                      جایی ک هرطور درموردت فک کنن تاثیر نداشته باشه تو زندگیت،هرطور قضاوتت کنن...
                                      مرسی ک بودید و تحملم کردید😅
                                      خب دیگ روز اول ابانم گذشت بریم سر درسمون😅
                                      شبخوش : )

                                      فاطمه بوشهرف آفلاین
                                      فاطمه بوشهرف آفلاین
                                      فاطمه بوشهر
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                      #77258

                                      revival اره واقعا
                                      ولی خب شاید شجاعت میخواد
                                      شبتون بخیر

                                      revivalR 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      3
                                      • فاطمه بوشهرف فاطمه بوشهر

                                        revival اره واقعا
                                        ولی خب شاید شجاعت میخواد
                                        شبتون بخیر

                                        revivalR آفلاین
                                        revivalR آفلاین
                                        revival
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                        #77259

                                        فاطمه ـ بوشهر
                                        یبار پشت سر من بلند بگید
                                        تاب تاب عباسی😑😂
                                        و نترسید،تا حس ازادگی پیدا کنید😑😂

                                        SenatOrS فاطمه بوشهرف 2 پاسخ آخرین پاسخ
                                        2
                                        • revivalR revival

                                          فاطمه ـ بوشهر
                                          یبار پشت سر من بلند بگید
                                          تاب تاب عباسی😑😂
                                          و نترسید،تا حس ازادگی پیدا کنید😑😂

                                          SenatOrS آفلاین
                                          SenatOrS آفلاین
                                          SenatOr
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #77260

                                          revival در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:

                                          فاطمه ـ بوشهر
                                          یبار پشت سر من بلند بگید
                                          تاب تاب عباسی😑😂
                                          و نترسید،تا حس ازادگی پیدا کنید😑😂

                                          واقعا شب خوش :|
                                          داغان 😕

                                          SenatOrS 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          3
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 3861
                                          • 3862
                                          • 3863
                                          • 3864
                                          • 3865
                                          • 14102
                                          • 14103
                                          • درون آمدن

                                          • حساب کاربری ندارید؟ نام‌نویسی

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع