هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
سلاااااااام ^^
-
اکالیپتوس در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
صوفی مطمئن باشم از حرفم ناراحت نیستین؟
نمی دونم چمهخب داشت یادم میرفت باس نقل قول بزنم
از حرفتون ناراحت نیستم سرکار خانوم
کتک لازمیا -
سلاااااااام ^^
-
صوفی شمام جمع بستی
نصیحتی تلنگری؟
Dr.Reyhaneh سلاماکالیپتوس در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
صوفی شمام جمع بستی
نصیحتی تلنگری؟
Dr.Reyhaneh سلامخوبید؟
صوفی در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
Dr.Reyhaneh
سلاااااااام
کپیش کردم که خدایی نکرده آرومتر جواب نداده باشم
دیگه رسما واد فاز چرندگویی شدم
محتوای صد پست اخیرمو تو یه خط هم نمیشه خلاصه کرد=))
صد پست اخیرتون اگه تو همین تاپیک بوده باشه که مال هیچکی و نمی شه تو یه خط خلاصه کرد! =)) -
صوفی شمام جمع بستی
نصیحتی تلنگری؟
Dr.Reyhaneh سلام -
اکالیپتوس دیگه از شرمندگی تبخیر شدم نشستم رو مانیتور
الان من نصیحتت کنم فرزندم؟
حواسم هس واسه اون التماسی که کردم برگشتیا
سعی کن سروکارت فقط با املای علاف باشه نه آدم علاف
اینم نصیحتصوفی در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
اکالیپتوس دیگه از شرمندگی تبخیر شدم نشستم رو مانیتور
الان من نصیحتت کنم فرزندم؟
حواسم هس واسه اون التماسی که کردم برگشتیا
سعی کن سروکارت فقط با املای علاف باشه نه آدم علاف
اینم نصیحت
خیلی خوب گفتینالبته رکوردم تا الان فقط 5 روز بوده که تودلی نیام
این دفه قصد دارم خیلی طولانی تر شه
ممنون
شب خوش :white_medium_star: -
صوفی در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
اکالیپتوس دیگه از شرمندگی تبخیر شدم نشستم رو مانیتور
الان من نصیحتت کنم فرزندم؟
حواسم هس واسه اون التماسی که کردم برگشتیا
سعی کن سروکارت فقط با املای علاف باشه نه آدم علاف
اینم نصیحت
خیلی خوب گفتینالبته رکوردم تا الان فقط 5 روز بوده که تودلی نیام
این دفه قصد دارم خیلی طولانی تر شه
ممنون
شب خوش :white_medium_star: -
http://bilmek.ir/wp-content/uploads/2018/06/Isak-Danielson-Ending.mp3
@Syner این موزیکو گمونم تو معرفی کردی بهم
جات چقد خالیه(: -
سلااااااااااام بعد سال ها خودم کشیدم چطوره؟؟
-
-
تکراری ولی تازه :
مثل دیوانه زل زدم به خودم
گریه هایم شبیه لبخند است
چقدَر شب رسیده تا مغزم
چقدَر روزهای ما گند است!
من که ارزان فروختم خود را
راستی قیمت شما چند است؟!
.
از تو در حال منفجر شدنم
در سرم بمب ساعتی دارم
شب که خوابم نمی برد تا صبح
صبح، سردرد لعنتی دارم
همه از پشت خنجرم زده اند
دوستانی خجالتی دارم!!
.
قصّه ی عشق من به آدم ها
قصّه ی موریانه و چوب است
زندگی می کنم به خاطر مرگ
دست هایم به هیچ، مصلوب است!
قهوه و اشک... قهوه و سیگار...
راستی حال مادرت خوب است؟!
.
اوّل قصّه ات یکی بودم
بعد، آنکه نبود خواهم شد
گریه کردی و گریه خواهم کرد
دیر بودی و زود خواهم شد
مثل سیگار اوّلت هستم
تا ته ِ قصّه دود خواهم شد
.
مادرم روبروی تلویزیون
پدرم شاهنامه می خواند
چه کسی گریه می کند تا صبح؟!
چه کسی در اتاق می ماند؟!
هیچ کس ظاهرا ً نمی فهمد!
هیچ کس واقعا ً نمی داند!
.
مثل یک گرگ زخم خورده شده
ردّ پای به جا گذاشته ات ...
کرم افتاده است و خشک شده
مغز من با درخت کاشته ات! ...
از سرم دست برنمی دارند
حرف های ناتمامِ نگفته ات ...
.
سهم من چیست غیر گریه و شعر
بین «یک روز خوب» و «بالأخره»!
تا خود ِ صبح، خواب و بیداری
زل زدن توی چشم یک حشره
مشت هایم به بالش ِ بی پر!
گریه زیر پتوی یک نفره
.
با خودت حرف می زنی گاهی
مثل دیوانه ها بلند، بلند ...
چون که تنهاتر از خودت هستی
همه از چشم هات می ترسند ...
پس به کابوسشان ادامه نده
پس به این بغض ها بگیر و بخند(:
.
ساده بودیم و سخت بر ما رفت
خوب بودیم و زندگی بد شد
آنکه باید به دادمان برسد
آمد و از کنارمان رد شد(:
هیچ کس واقعا ً نمی داند
آخر داستان چه خواهد شد!
.
از هرآنچه که هست بیزاری
از هرآنچه که نیست دلگیری
از زبان و زمان گریخته ای
مثل دیوانه های زنجیری
همه ی دلخوشیت یک چیز است:
اینکه پایان قصّه می میری...(؛ -
سلام
واقعا یه وقتایی که میام انجمن احساس غریبی میکنم
هیشکیو نمیبینم که بشناسم
توروخدا حداقل آی دی هاتونو عوض نکنین به همینا عادت کنیم
من یه سر رفتم فالویینگ اینارو نگاه کردم دیدم نصفشونو نمیشناسم دیگه:woman-facepalming:
خدافس:woman-walking: -
تکراری ولی تازه :
مثل دیوانه زل زدم به خودم
گریه هایم شبیه لبخند است
چقدَر شب رسیده تا مغزم
چقدَر روزهای ما گند است!
من که ارزان فروختم خود را
راستی قیمت شما چند است؟!
.
از تو در حال منفجر شدنم
در سرم بمب ساعتی دارم
شب که خوابم نمی برد تا صبح
صبح، سردرد لعنتی دارم
همه از پشت خنجرم زده اند
دوستانی خجالتی دارم!!
.
قصّه ی عشق من به آدم ها
قصّه ی موریانه و چوب است
زندگی می کنم به خاطر مرگ
دست هایم به هیچ، مصلوب است!
قهوه و اشک... قهوه و سیگار...
راستی حال مادرت خوب است؟!
.
اوّل قصّه ات یکی بودم
بعد، آنکه نبود خواهم شد
گریه کردی و گریه خواهم کرد
دیر بودی و زود خواهم شد
مثل سیگار اوّلت هستم
تا ته ِ قصّه دود خواهم شد
.
مادرم روبروی تلویزیون
پدرم شاهنامه می خواند
چه کسی گریه می کند تا صبح؟!
چه کسی در اتاق می ماند؟!
هیچ کس ظاهرا ً نمی فهمد!
هیچ کس واقعا ً نمی داند!
.
مثل یک گرگ زخم خورده شده
ردّ پای به جا گذاشته ات ...
کرم افتاده است و خشک شده
مغز من با درخت کاشته ات! ...
از سرم دست برنمی دارند
حرف های ناتمامِ نگفته ات ...
.
سهم من چیست غیر گریه و شعر
بین «یک روز خوب» و «بالأخره»!
تا خود ِ صبح، خواب و بیداری
زل زدن توی چشم یک حشره
مشت هایم به بالش ِ بی پر!
گریه زیر پتوی یک نفره
.
با خودت حرف می زنی گاهی
مثل دیوانه ها بلند، بلند ...
چون که تنهاتر از خودت هستی
همه از چشم هات می ترسند ...
پس به کابوسشان ادامه نده
پس به این بغض ها بگیر و بخند(:
.
ساده بودیم و سخت بر ما رفت
خوب بودیم و زندگی بد شد
آنکه باید به دادمان برسد
آمد و از کنارمان رد شد(:
هیچ کس واقعا ً نمی داند
آخر داستان چه خواهد شد!
.
از هرآنچه که هست بیزاری
از هرآنچه که نیست دلگیری
از زبان و زمان گریخته ای
مثل دیوانه های زنجیری
همه ی دلخوشیت یک چیز است:
اینکه پایان قصّه می میری...(؛