هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
far away در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
صوفی ولی خدایی پاییز ی چیز دیگه س!
نیگاه نارنگی ها رو، نیگا نارنجیا رو، به زبان حال با انسان سخن می گه، خرمالو رو ببین
صوفی در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
far away در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
صوفی ولی خدایی پاییز ی چیز دیگه س!
نیگاه نارنگی ها رو، نیگا نارنجیا رو، به زبان حال با انسان سخن می گه، خرمالو رو ببین
من چهرازی گوش کردم میفهمم چی میگی
-
صوفی در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
far away در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
صوفی ولی خدایی پاییز ی چیز دیگه س!
نیگاه نارنگی ها رو، نیگا نارنجیا رو، به زبان حال با انسان سخن می گه، خرمالو رو ببین
من چهرازی گوش کردم میفهمم چی میگی
-
Vezra حالا که اینکاره ای اینو داشته باش
تولد جمشید آبانه، خب معلومه خوشش می آد. راه می ره می گه دنیا یعنی محاسن پاییز.
می گم خب چارتا مثال بزن از این محاسن.
می گه دلبر لباس قشنگا رو از تو گنجه در می آره، پایین کمی لخت، بالا کت و کلفت، آدم حظ می کنه!
می گم اولن چشت رو در می آرما، دومن این که نصفش معایبه! حیف تابستون نبود که همه ش لخت؟
-
Vezra حالا که اینکاره ای اینو داشته باش
تولد جمشید آبانه، خب معلومه خوشش می آد. راه می ره می گه دنیا یعنی محاسن پاییز.
می گم خب چارتا مثال بزن از این محاسن.
می گه دلبر لباس قشنگا رو از تو گنجه در می آره، پایین کمی لخت، بالا کت و کلفت، آدم حظ می کنه!
می گم اولن چشت رو در می آرما، دومن این که نصفش معایبه! حیف تابستون نبود که همه ش لخت؟
-
بهش میگیم اسمت چیه
میگه دلبر که جان فرسود از او...
میگیم عه توام بلدی؟
میگه اسممه !
بعد دیدم داره میره همونجور که به چشم دیدم که جانم میرود ...
صوفی
عالیههه یعنیا -
بهش میگیم اسمت چیه
میگه دلبر که جان فرسود از او...
میگیم عه توام بلدی؟
میگه اسممه !
بعد دیدم داره میره همونجور که به چشم دیدم که جانم میرود ...
صوفی
عالیههه یعنیاVezra یه چای می ریزه میذاره جلومون می گه حالا دلبر هیچی، شبا رو چی می گی؟ مگه تو خودت عاشق شبا نیستی؟ پاییز همه ش شب دیگه؟ نصف روز غروبه.
می گم آقا ما دو ساعت شب بسه مونه! زیادم هست. می خوایم زودتر بیدار شیم تموم شه! یه چراغی می ذاریم اون گوشه، تاریک روشن می شینیم ستاره میشماریم تا سحر چه زاید باز.
می گه چای از دهن افتاد. -
صوفی صداها حرف نداره
البته باید بگم چندقسمت اولش که جمشید و دلبر و اینا نیست رو زیاد خوشمنمیاد
بقیشو دوس دارم -
Vezra یه چای می ریزه میذاره جلومون می گه حالا دلبر هیچی، شبا رو چی می گی؟ مگه تو خودت عاشق شبا نیستی؟ پاییز همه ش شب دیگه؟ نصف روز غروبه.
می گم آقا ما دو ساعت شب بسه مونه! زیادم هست. می خوایم زودتر بیدار شیم تموم شه! یه چراغی می ذاریم اون گوشه، تاریک روشن می شینیم ستاره میشماریم تا سحر چه زاید باز.
می گه چای از دهن افتاد.