هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
-
فقط این جوراب شیشه ای :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: :smiling_face_with_open_mouth_closed_eyes: :smiling_face_with_open_mouth_closed_eyes: :smiling_face_with_open_mouth_closed_eyes:
-
@رخ-دیوانه در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
لبو فروش بشم چطوره؟(:
مامورا میزنن همه چی رو له میکنن خودت هم شاید
-
@Miss-Flower یه شب پشت درمونده بودم کلید نداشتم گوشیمم خاموش شد
رفتم از یه نفر لبو بخرم
پرسید دانشجویی؟
بماند که در جوابش چی گفتم و چی شد
ولی تعریف کرد خودش المپوول کرده دبیرستان
بعدشم درسو کنار گذاشته
دانشگاه آزاد مهندسی پزشکی هم رفته
اولشم معدل اول بوده
ولی باز ول کرده درسو
الانم اوضاعش اینه
خیلی شبیهیم(:
همه ی درسای دبیرستانو یادش بود
چهل سالو داشتا
همه ی مدالیای اون سال هم یادش بود
خیلیییی شبیه همیم(: -
@Miss-Flower یه شب پشت درمونده بودم کلید نداشتم گوشیمم خاموش شد
رفتم از یه نفر لبو بخرم
پرسید دانشجویی؟
بماند که در جوابش چی گفتم و چی شد
ولی تعریف کرد خودش المپوول کرده دبیرستان
بعدشم درسو کنار گذاشته
دانشگاه آزاد مهندسی پزشکی هم رفته
اولشم معدل اول بوده
ولی باز ول کرده درسو
الانم اوضاعش اینه
خیلی شبیهیم(:
همه ی درسای دبیرستانو یادش بود
چهل سالو داشتا
همه ی مدالیای اون سال هم یادش بود
خیلیییی شبیه همیم(: -
شیخی پای منبر در مورد حلال و حرام صحبت میکرد و می گفت :
روزی سه تا دزد به خونه یک تاجر دینداری زدند و کلی پول و سکه رو روی خر صاحبخونه گذاشتن و زدن بیرون!!
تو مسیر دوتاشون دسیسه چیدن که سومی رو بکشن تا سهمشون بیشتر بشه و همین کارو هم کردن!!
بعدش آب و غذایی خوردن و باز راه افتادن که یه دفعه یکیشون خنجر کشید و رفیق دومیش رو هم کشت!!
شب که شد دزد آخر دلدرد شدیدی گرفت و بر اثر سمی که شریک قبلیش در غذایش ریخته بود ، مُرد!!
الاغ که تنها مانده بود ، راه صاحبخونه را در پیش گرفت و بهمراه مال به خانه تاجر دیندار برگشت...
این یعنی مال حلال به صاحبش برمیگردد!!مردم پای منبر صلواتی بلند فرستادند که ، معتادی بلند شد و گفت:
ای شیخ!
تمام دزدا که مردند، پس جریان رو کی واستون تعریف کرده!؟؟ خره؟!بعد از آنروز دیگر کسی شیخ را ندید!!
-
عاقد: عروس خانم شما شاغلید؟
عروس خانم: بله حاج آقا.
عاقد: میشه بفرمایید به چه شغلی مشغولید؟
عروس خانم: معلمم.عاقد: تبارک الله عروس خانوم معلمی شغل انبیاست، خوب عروس خانم معلم چی هستین؟
عروس خانم: معلم رقصحاج آقا ساکت شد و دقیقا نمیدونست که شغل کدوم یکی از انبیاست میگن هنوزم به افق خیره شده