هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
دیگه حتی حوصله ندارم بیام باهات چت کنم برو خوش باش تا موعدش
شمایی هم که نمیدونی داستان از چه قراره مث همین آدم شروع نکن به قضاوت کردن
یه آدم انقد محترم ، انقد واسه من زمان گذاشت
اونقدی که تو واسم مهم بودی، حرف اون بنده خدا رو اگه گوش میدادم کل زندگیم زیر و رو میشد
آدم های اشتباهی، مسیرهای اشتباهی، کلا دارم اشتبا میزنم
از من بعید بود انقو خریت
به لطف جنابعالی اینم در مورد خودم فهمیدم -
دیگه حتی حوصله ندارم بیام باهات چت کنم برو خوش باش تا موعدش
شمایی هم که نمیدونی داستان از چه قراره مث همین آدم شروع نکن به قضاوت کردن
یه آدم انقد محترم ، انقد واسه من زمان گذاشت
اونقدی که تو واسم مهم بودی، حرف اون بنده خدا رو اگه گوش میدادم کل زندگیم زیر و رو میشد
آدم های اشتباهی، مسیرهای اشتباهی، کلا دارم اشتبا میزنم
از من بعید بود انقو خریت
به لطف جنابعالی اینم در مورد خودم فهمیدم -
صوفی میشه نری من خیلی دوست دارم یا قبل رفتن حدعقل ب حرفم گوش کن وقتتو کمتر از یک دقیقه میگیره
@فاطمه23 فاطمه شرمندم نکن
من در حد لیاقت تو نیستم
لیاقتم سر و کله زدن با همون آدماییه که وقتی خودتو انقد کوچیک میکنی جلوشون عوض اینکه بلندت کنن یکی هم اونا میزنن تو سرت
تو جنست فرق میکنه
من آدمش نیستم
تو رو خدا وقتتونو حروم من نکنین
ازتون خواهش میکنم -
@فاطمه23 فاطمه شرمندم نکن
من در حد لیاقت تو نیستم
لیاقتم سر و کله زدن با همون آدماییه که وقتی خودتو انقد کوچیک میکنی جلوشون عوض اینکه بلندت کنن یکی هم اونا میزنن تو سرت
تو جنست فرق میکنه
من آدمش نیستم
تو رو خدا وقتتونو حروم من نکنین
ازتون خواهش میکنم -
@فاطمه23
ممنون بابت کمکایی کردی
بچه ها ممنون از همتون
با یه عذرخواهی چیزی عوض نمیشه
با اینکه بگم ازم بگذرین خطاهام از بین نمیره
فقط میگم شرمنده م
شرمنده ی همتون
همه ی شماهایی که انسانین
من لیاقت انسانیت شما رو نداشتم
خدا هم خوب جورم کرد با آدمای هم سطح خودم
قشنگ فهمیدم چقد حال بهم زنم
شرمنده م -
@فاطمه23
ممنون بابت کمکایی کردی
بچه ها ممنون از همتون
با یه عذرخواهی چیزی عوض نمیشه
با اینکه بگم ازم بگذرین خطاهام از بین نمیره
فقط میگم شرمنده م
شرمنده ی همتون
همه ی شماهایی که انسانین
من لیاقت انسانیت شما رو نداشتم
خدا هم خوب جورم کرد با آدمای هم سطح خودم
قشنگ فهمیدم چقد حال بهم زنم
شرمنده مصوفی سطحتون اون چیزیه ک بهش فک میکنید و مدام بر سر زبون میارید
وگرنه لیاقت شما هرچی که در حال حاضر هست ، نیست.
لازم به معذرت خواهی هم نیست کسی اینجا ناراحت نشده -
@فاطمه23
ممنون بابت کمکایی کردی
بچه ها ممنون از همتون
با یه عذرخواهی چیزی عوض نمیشه
با اینکه بگم ازم بگذرین خطاهام از بین نمیره
فقط میگم شرمنده م
شرمنده ی همتون
همه ی شماهایی که انسانین
من لیاقت انسانیت شما رو نداشتم
خدا هم خوب جورم کرد با آدمای هم سطح خودم
قشنگ فهمیدم چقد حال بهم زنم
شرمنده م -
در پس هر رفتنی برگشتنی هست
رفتن اخر دگر برگشتنی ندارد
.
.
چ سکوتیه:ا اثرات نبود منه خخخ خب واسه شروع یه هفته نبودن خوبه
یکم استراحت مینُمایم
یکم خط خطی کنیم بعد مدت ها شاید اروم شم
خودمم نمی دونم چه مرگمه چرا فازم اینه هر چی حس نامعلومه هجوم اورده سمتم ناخن میکشن رو افکارم خیره میشن تو چشمای دردمندانم کلمات محکم و متوالی میخورن تو سرم ناامید نیستم و هیچ وقت نبودم و نمیشم نمی دونم چه مرگمه شایدم بی انگیزه ام یه همچین چیزی نمی خوام در پوش بزارم توجیه کنم فقط می خوام از این وضع در بیام خیلی ترسناکه که چه قدر یه اشتباه می تونه روی زندگی آدم تاثیر بذاره... ی....
انگار کنار مشتی خاک در دور دست خودم تنها نشستم تنهای تنها!
چرا تموم نمی کنم چرا و چرا و پر از چرا های دیگع چراهایی که جواب بعضیاشونو شاید بدونی اما بازم میگی چرا درک نمی کنم کاش چن ثانیه اتش بس اعلام میشد
تعداد روزایی رو که به یاد میارمو بر باد دادم حسابش از دستم در رفته فقط میدونم خستم خیلی مثل خیلی از خسته های به ظاهر خسته !خنده داره مثل همون جوونکی که تا لنگ ظهر خوابیده اما بازم خوابش میاد خیلی خوابیدم اما هنوزم خوابم خسته از خنده های الکی از اینکه واس فراموشی و لحظه ای از یاد بردن یه غم خودتو بزنی به کوچه علی چپ تو نت بچرخی مشغول شی چرت و پرت بگی و ساعت ها تو غفلت بگذرونی ینی خاک تو فرق سرت ...!!
حس میکنم خدا دیگه دوسم نداره باهام قهره شایدم من نفهمیدم خیلی عوضیم خدا بارها دستمو گرفت ینی همیشه خیلی بخشید چشم پوشید اما من نفهمیدم اره بارها راهو نشونم داد اما چشامو بستم همیشه وقتی سرمو عقب برگردونم پشیمونم کی می خوام این وضعو تموم کنم از حالی که تبدیل میشه به گذشته و هیچ تغییری صورت نگرفته باشه باید ترسید!
دلم یه کتک حسابی می خواد بزنم بخورم گریه کنم داد بزنم حرفامو بگم یه حس تنهایی که فقط خدارو داری قشنگه خدایا منو از این حال در بیار ...
گاهی سکوتتو میشکنی و داد میزنی اما همش گریز از درده از یه جایی یاد میگیری سکوت بهتره باید یاد بگیری سکوت کنی سکوت کنی و اگرم شکستی بی صدا بشکنی
توی ارزوهات ارزوی مرگم داری
نمی دونم چرا همیشه به اونایی که تو سن کم سرطان دارنو یکم بعد میمیرن حسودیم میشه نمی دونم عین یه پرنده که از قفس ازاد میشن خودکشی به ذهنتون نیاد حالا منظورم مرگ طبیعی و به موقع بود اونم زود:/ گاهی ام به خودم میگم می خوای بمیری خب بمیر به درک تو بمیری انگار یه پشه مرده ولی زندم چه بخوام چه نخوام زندم اما اینکه چجوری زندگی کنم دست خودمه اره نباید همش حکایت نویس باشیم باید کاری کنیم که ازمون حکایت کنن (نمی دونم چرا این اومد ذهنم دنیا دیگه مثل تو نداره خخخخ)
گاهی همه چیز واست یه مشت تناقض میشه گم میشی حیران و سرگردون گاهی باید یک دندگی و لجبازی پیش بگیریمو کوتاه نیایم
هیچ وقت بعضیارو درک نمی کنم حتی حال الان خودمم درک نمی کنم شاید مشکل همینه اشفته ام خیلی اشفته فقط می خوام فرار کنم کاش چشامو وا می کردم و میدیدم یه خوابه نفس نفس بزنمو بعدش بگم اخییییش خواب بود اما نیست
دارم فکر میکنم سعی میکنیم موفق بشیم تا شاد باشیم شایدم واسه موفق بودن شادی لازمه تا موفق بشیم حتی لذت و شادی رم درک نکردیم تو هر لحظه ی زندگی رضایت و شادی معنیش فرق داره
کاش ادم بشم!البته با کاش چیزی عوض نمی شه هعی به این کاش ها اضافه میشه کو عمل ؟
ته ته همه چیزم مقصر خودتی !
انگاری یه صدا تو گوشمه به خودم میگه ....منو میشناسی؟!....اونموقع به فکر میرم درسته شاید هنوز نمی دونم کی هستم اما میدونم کی نیستم!
کاش به اندازه حرفامون عمل می کردیم هر کسی هر چه قدر عمل می کرد حرف میزد هووووم؟فک کنم دنیامون ساکت تر میشد
بوی دود میاد!تا اینجا که سوزوندیم عمر خویش را !...
یه جایی می فهمی که چقدر نفهمی!
(باشد که اصلاح شویم ینی اصلاح کنیم!)
درد بزرگ اینه یاد نگرفتیم کجا سکوت کنیم کجا حرف بزنیم گاهی حتی اگرم ذهنت انفجاری از کلمات بود باید بزاری زنده به گور شن !
باشد که عوض بشیم واسه بهتر شدن نه عوضی شدن!(آمین)
بشیمعین یه رودخونه ی خروشان که از هزار سنگلاخ می جهه و سر ایستادن نداره نه عین یه مرداب!!...
چه میشه کرد تا زنده ای زندگی زنده را طلبد به رزم و من همچنان گم گشته ام میان روزمرگی های ذهنم
این شعره خیلی قشنگه فک کنم قبلا هم تودلی دیدمش
دنیا به دَرَک رفت و ده بی سر و سامان شد
سهمِ من و تو از آن یک سفره ی بی نان شداز چشم کبودِ ما هی اشک به راه افتاد
آنقدر که باریدیم تبدیل به باران شدهر دوست که با ما بود، دشمن شد و خنجر زد
با قافله پیمان بست، هم کاسه ی دزدان شدپشتِ همه ی درها دیوار کشیدند و
هی سقف فرو پاشید، هی پنجره سیمان شدسرمای خیابان رفت، سوز و تب و توفان رفت
هی فصل زمستان رفت، هی باز زمستان شد!هر کار که خود کردند انگار نه انگار و
هر کار که ما کردیم پیراهن عثمان شد!تا سبز شدیم از عشق، هر روز تبر خوردیم
هی خون جوان خوردند! هی خون جگر خوردیم!هر چیز که می گفتند یک مشت تناقض بود
که پشت چراغ سبز جایِ خط ترمز بود!دنیای پر از چشمِ یک گلّه بزِ بی رگ
دنیای به کامِ گرگ ! دنیای به کامِ سگدنیای بدونِ در، دنیای پر از بن بست
دنیای فقط در خواب ، دنیای سراپا مستاز دهکده ی خونین از حمله ی آپاچی!
یک کوه جسد ماند و یک مشت تماشاچی!که سوخت و ساکت ماند ! با فاجعه بار آمد!
هی فصل زمستان شد ، هی گفت: بهار آمد!دندان به جگر داد و آرام لبش را دوخت
با پای خودش پایِ هر چوبه ی دار آمد!سرخوش شده از تاول ، معتاد به هر لخته
در خشم نمکدان ها با زخم کنار آمد!
پ.ن:دلم واستون تنگ شده بود حال دلتون همیشه خوب
پ .ن :از اینکه چن روز دیگه وارد 19 سالگی میشم اصلا خوش حال نیستم
پ ن:همه به وهم فرو رفتهاند و آبی نیست
مگو که غوطه زدن در سراب دشوار است
پ ن:هعی....!!!
پ.ن:لطفا دعام کنید ممنون
#تودلی -
در پس هر رفتنی برگشتنی هست
رفتن اخر دگر برگشتنی ندارد
.
.
چ سکوتیه:ا اثرات نبود منه خخخ خب واسه شروع یه هفته نبودن خوبه
یکم استراحت مینُمایم
یکم خط خطی کنیم بعد مدت ها شاید اروم شم
خودمم نمی دونم چه مرگمه چرا فازم اینه هر چی حس نامعلومه هجوم اورده سمتم ناخن میکشن رو افکارم خیره میشن تو چشمای دردمندانم کلمات محکم و متوالی میخورن تو سرم ناامید نیستم و هیچ وقت نبودم و نمیشم نمی دونم چه مرگمه شایدم بی انگیزه ام یه همچین چیزی نمی خوام در پوش بزارم توجیه کنم فقط می خوام از این وضع در بیام خیلی ترسناکه که چه قدر یه اشتباه می تونه روی زندگی آدم تاثیر بذاره... ی....
انگار کنار مشتی خاک در دور دست خودم تنها نشستم تنهای تنها!
چرا تموم نمی کنم چرا و چرا و پر از چرا های دیگع چراهایی که جواب بعضیاشونو شاید بدونی اما بازم میگی چرا درک نمی کنم کاش چن ثانیه اتش بس اعلام میشد
تعداد روزایی رو که به یاد میارمو بر باد دادم حسابش از دستم در رفته فقط میدونم خستم خیلی مثل خیلی از خسته های به ظاهر خسته !خنده داره مثل همون جوونکی که تا لنگ ظهر خوابیده اما بازم خوابش میاد خیلی خوابیدم اما هنوزم خوابم خسته از خنده های الکی از اینکه واس فراموشی و لحظه ای از یاد بردن یه غم خودتو بزنی به کوچه علی چپ تو نت بچرخی مشغول شی چرت و پرت بگی و ساعت ها تو غفلت بگذرونی ینی خاک تو فرق سرت ...!!
حس میکنم خدا دیگه دوسم نداره باهام قهره شایدم من نفهمیدم خیلی عوضیم خدا بارها دستمو گرفت ینی همیشه خیلی بخشید چشم پوشید اما من نفهمیدم اره بارها راهو نشونم داد اما چشامو بستم همیشه وقتی سرمو عقب برگردونم پشیمونم کی می خوام این وضعو تموم کنم از حالی که تبدیل میشه به گذشته و هیچ تغییری صورت نگرفته باشه باید ترسید!
دلم یه کتک حسابی می خواد بزنم بخورم گریه کنم داد بزنم حرفامو بگم یه حس تنهایی که فقط خدارو داری قشنگه خدایا منو از این حال در بیار ...
گاهی سکوتتو میشکنی و داد میزنی اما همش گریز از درده از یه جایی یاد میگیری سکوت بهتره باید یاد بگیری سکوت کنی سکوت کنی و اگرم شکستی بی صدا بشکنی
توی ارزوهات ارزوی مرگم داری
نمی دونم چرا همیشه به اونایی که تو سن کم سرطان دارنو یکم بعد میمیرن حسودیم میشه نمی دونم عین یه پرنده که از قفس ازاد میشن خودکشی به ذهنتون نیاد حالا منظورم مرگ طبیعی و به موقع بود اونم زود:/ گاهی ام به خودم میگم می خوای بمیری خب بمیر به درک تو بمیری انگار یه پشه مرده ولی زندم چه بخوام چه نخوام زندم اما اینکه چجوری زندگی کنم دست خودمه اره نباید همش حکایت نویس باشیم باید کاری کنیم که ازمون حکایت کنن (نمی دونم چرا این اومد ذهنم دنیا دیگه مثل تو نداره خخخخ)
گاهی همه چیز واست یه مشت تناقض میشه گم میشی حیران و سرگردون گاهی باید یک دندگی و لجبازی پیش بگیریمو کوتاه نیایم
هیچ وقت بعضیارو درک نمی کنم حتی حال الان خودمم درک نمی کنم شاید مشکل همینه اشفته ام خیلی اشفته فقط می خوام فرار کنم کاش چشامو وا می کردم و میدیدم یه خوابه نفس نفس بزنمو بعدش بگم اخییییش خواب بود اما نیست
دارم فکر میکنم سعی میکنیم موفق بشیم تا شاد باشیم شایدم واسه موفق بودن شادی لازمه تا موفق بشیم حتی لذت و شادی رم درک نکردیم تو هر لحظه ی زندگی رضایت و شادی معنیش فرق داره
کاش ادم بشم!البته با کاش چیزی عوض نمی شه هعی به این کاش ها اضافه میشه کو عمل ؟
ته ته همه چیزم مقصر خودتی !
انگاری یه صدا تو گوشمه به خودم میگه ....منو میشناسی؟!....اونموقع به فکر میرم درسته شاید هنوز نمی دونم کی هستم اما میدونم کی نیستم!
کاش به اندازه حرفامون عمل می کردیم هر کسی هر چه قدر عمل می کرد حرف میزد هووووم؟فک کنم دنیامون ساکت تر میشد
بوی دود میاد!تا اینجا که سوزوندیم عمر خویش را !...
یه جایی می فهمی که چقدر نفهمی!
(باشد که اصلاح شویم ینی اصلاح کنیم!)
درد بزرگ اینه یاد نگرفتیم کجا سکوت کنیم کجا حرف بزنیم گاهی حتی اگرم ذهنت انفجاری از کلمات بود باید بزاری زنده به گور شن !
باشد که عوض بشیم واسه بهتر شدن نه عوضی شدن!(آمین)
بشیمعین یه رودخونه ی خروشان که از هزار سنگلاخ می جهه و سر ایستادن نداره نه عین یه مرداب!!...
چه میشه کرد تا زنده ای زندگی زنده را طلبد به رزم و من همچنان گم گشته ام میان روزمرگی های ذهنم
این شعره خیلی قشنگه فک کنم قبلا هم تودلی دیدمش
دنیا به دَرَک رفت و ده بی سر و سامان شد
سهمِ من و تو از آن یک سفره ی بی نان شداز چشم کبودِ ما هی اشک به راه افتاد
آنقدر که باریدیم تبدیل به باران شدهر دوست که با ما بود، دشمن شد و خنجر زد
با قافله پیمان بست، هم کاسه ی دزدان شدپشتِ همه ی درها دیوار کشیدند و
هی سقف فرو پاشید، هی پنجره سیمان شدسرمای خیابان رفت، سوز و تب و توفان رفت
هی فصل زمستان رفت، هی باز زمستان شد!هر کار که خود کردند انگار نه انگار و
هر کار که ما کردیم پیراهن عثمان شد!تا سبز شدیم از عشق، هر روز تبر خوردیم
هی خون جوان خوردند! هی خون جگر خوردیم!هر چیز که می گفتند یک مشت تناقض بود
که پشت چراغ سبز جایِ خط ترمز بود!دنیای پر از چشمِ یک گلّه بزِ بی رگ
دنیای به کامِ گرگ ! دنیای به کامِ سگدنیای بدونِ در، دنیای پر از بن بست
دنیای فقط در خواب ، دنیای سراپا مستاز دهکده ی خونین از حمله ی آپاچی!
یک کوه جسد ماند و یک مشت تماشاچی!که سوخت و ساکت ماند ! با فاجعه بار آمد!
هی فصل زمستان شد ، هی گفت: بهار آمد!دندان به جگر داد و آرام لبش را دوخت
با پای خودش پایِ هر چوبه ی دار آمد!سرخوش شده از تاول ، معتاد به هر لخته
در خشم نمکدان ها با زخم کنار آمد!
پ.ن:دلم واستون تنگ شده بود حال دلتون همیشه خوب
پ .ن :از اینکه چن روز دیگه وارد 19 سالگی میشم اصلا خوش حال نیستم
پ ن:همه به وهم فرو رفتهاند و آبی نیست
مگو که غوطه زدن در سراب دشوار است
پ ن:هعی....!!!
پ.ن:لطفا دعام کنید ممنون
#تودلی
ردپا



️
️




