هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
@نوشابه در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
آنلاین های بی صدا۳تاش من بودم هی میزدم دان نمیشد یهو سه تا با هم اومد
-
بهاره یادمه یه دفتر گذاشتین گفتین این دفتر واسم فرق داره
بعد یکی صفحه اولشو خراب کرده بود
منم از اونا دارمفقط مال من رو جلدش نوشته تنها راهش اینکه جلدو بکنی
@Syner در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
بهاره یادمه یه دفتر گذاشتین گفتین این دفتر واسم فرق داره
بعد یکی صفحه اولشو خراب کرده بود
منم از اونا دارمفقط مال من رو جلدش نوشته تنها راهش اینکه جلدو بکنی
ای خدا
حالا چی نوشته ? ترکی نوشته ترجمه پلیز -
باورم نمیشه بالاخره جمعه رسیده و در جریانه
تا ۶ عصر بیمارستان بودم
۷ تا ده ش جلسه انجمن
او لا لو ها فقط تونستم دو لقمه شام بخورم شاید باورتون نشه
بعد وسط جلسه سامی زنگ زده من به احترام مهر مادری رفتم بیرون تماسشو جواب بدم قشنگ اسکلم کرد و واسه خودش خندید و برگشتم
من با این حالممممم!فقط اونجاش که دم در لیبر کفشامو میپوشیدم یه همراه بیمار تیز که نمیدونم چجوری اومده بود پشت سرم وایساده بود داد میزد بهااااره زور بزن
بهاره تو میتونینگو دخترش تو بخشه اسمشم بهاره خوب شد سریع بیرونش کردن وگرنه با توصیه هایی که اون داشت ارائه میداد همونجا دخترش که هیچ منم یه چیزیو زایمان میکردم
یه پسره رفته زنگیده به دوست قدیمی من گفته
از من اجازه بگیره که پسره تو دایرکت اینستا به من پیام بده
بعد منم گفتم خب پیام بدهنمیکشمش که
واقعا حرف زدن با من ترس داره? آیا ?
به پاس این سخنش یه دهنی ازش صاف کردم بعد اون هرجا منو میبینه سرشو میندازه پایین
آخه من به این خوبی و لطافت و مهربونی کجام ترسناکه
دیشب از فرط خستگی یه عکس گذاشتم رو پروفم یعنی دل آدمو کباب میکنه
راستی اینم ببینین
جزوه فارماس... شاید باورتون نشه به جای تسهیل زایمان نوشتم تحصیل!
ها ها ها باسواد
عاغا زیاد حرف زدم برم بخوابم
@Syner ببیییین نباید تگم میکردی که سفره دلم باز شه ببین دوساعت فک زدم -
باورم نمیشه بالاخره جمعه رسیده و در جریانه
تا ۶ عصر بیمارستان بودم
۷ تا ده ش جلسه انجمن
او لا لو ها فقط تونستم دو لقمه شام بخورم شاید باورتون نشه
بعد وسط جلسه سامی زنگ زده من به احترام مهر مادری رفتم بیرون تماسشو جواب بدم قشنگ اسکلم کرد و واسه خودش خندید و برگشتم
من با این حالممممم!فقط اونجاش که دم در لیبر کفشامو میپوشیدم یه همراه بیمار تیز که نمیدونم چجوری اومده بود پشت سرم وایساده بود داد میزد بهااااره زور بزن
بهاره تو میتونینگو دخترش تو بخشه اسمشم بهاره خوب شد سریع بیرونش کردن وگرنه با توصیه هایی که اون داشت ارائه میداد همونجا دخترش که هیچ منم یه چیزیو زایمان میکردم
یه پسره رفته زنگیده به دوست قدیمی من گفته
از من اجازه بگیره که پسره تو دایرکت اینستا به من پیام بده
بعد منم گفتم خب پیام بدهنمیکشمش که
واقعا حرف زدن با من ترس داره? آیا ?
به پاس این سخنش یه دهنی ازش صاف کردم بعد اون هرجا منو میبینه سرشو میندازه پایین
آخه من به این خوبی و لطافت و مهربونی کجام ترسناکه
دیشب از فرط خستگی یه عکس گذاشتم رو پروفم یعنی دل آدمو کباب میکنه
راستی اینم ببینین
جزوه فارماس... شاید باورتون نشه به جای تسهیل زایمان نوشتم تحصیل!
ها ها ها باسواد
عاغا زیاد حرف زدم برم بخوابم
@Syner ببیییین نباید تگم میکردی که سفره دلم باز شه ببین دوساعت فک زدم -
@Syner در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
بهاره یادمه یه دفتر گذاشتین گفتین این دفتر واسم فرق داره
بعد یکی صفحه اولشو خراب کرده بود
منم از اونا دارمفقط مال من رو جلدش نوشته تنها راهش اینکه جلدو بکنی
ای خدا
حالا چی نوشته ? ترکی نوشته ترجمه پلیزبهاره در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
@Syner در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
بهاره یادمه یه دفتر گذاشتین گفتین این دفتر واسم فرق داره
بعد یکی صفحه اولشو خراب کرده بود
منم از اونا دارمفقط مال من رو جلدش نوشته تنها راهش اینکه جلدو بکنی
ای خدا
حالا چی نوشته ? ترکی نوشته ترجمه پلیز"دوست عزیز ایلقار ،هادی"
-
باورم نمیشه بالاخره جمعه رسیده و در جریانه
تا ۶ عصر بیمارستان بودم
۷ تا ده ش جلسه انجمن
او لا لو ها فقط تونستم دو لقمه شام بخورم شاید باورتون نشه
بعد وسط جلسه سامی زنگ زده من به احترام مهر مادری رفتم بیرون تماسشو جواب بدم قشنگ اسکلم کرد و واسه خودش خندید و برگشتم
من با این حالممممم!فقط اونجاش که دم در لیبر کفشامو میپوشیدم یه همراه بیمار تیز که نمیدونم چجوری اومده بود پشت سرم وایساده بود داد میزد بهااااره زور بزن
بهاره تو میتونینگو دخترش تو بخشه اسمشم بهاره خوب شد سریع بیرونش کردن وگرنه با توصیه هایی که اون داشت ارائه میداد همونجا دخترش که هیچ منم یه چیزیو زایمان میکردم
یه پسره رفته زنگیده به دوست قدیمی من گفته
از من اجازه بگیره که پسره تو دایرکت اینستا به من پیام بده
بعد منم گفتم خب پیام بدهنمیکشمش که
واقعا حرف زدن با من ترس داره? آیا ?
به پاس این سخنش یه دهنی ازش صاف کردم بعد اون هرجا منو میبینه سرشو میندازه پایین
آخه من به این خوبی و لطافت و مهربونی کجام ترسناکه
دیشب از فرط خستگی یه عکس گذاشتم رو پروفم یعنی دل آدمو کباب میکنه
راستی اینم ببینین
جزوه فارماس... شاید باورتون نشه به جای تسهیل زایمان نوشتم تحصیل!
ها ها ها باسواد
عاغا زیاد حرف زدم برم بخوابم
@Syner ببیییین نباید تگم میکردی که سفره دلم باز شه ببین دوساعت فک زدم -
بهاره در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
@Syner در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
بهاره یادمه یه دفتر گذاشتین گفتین این دفتر واسم فرق داره
بعد یکی صفحه اولشو خراب کرده بود
منم از اونا دارمفقط مال من رو جلدش نوشته تنها راهش اینکه جلدو بکنی
ای خدا
حالا چی نوشته ? ترکی نوشته ترجمه پلیز"دوست عزیز ایلقار ،هادی"
@Syner در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
بهاره در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
@Syner در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
بهاره یادمه یه دفتر گذاشتین گفتین این دفتر واسم فرق داره
بعد یکی صفحه اولشو خراب کرده بود
منم از اونا دارمفقط مال من رو جلدش نوشته تنها راهش اینکه جلدو بکنی
ای خدا
حالا چی نوشته ? ترکی نوشته ترجمه پلیز"دوست عزیز ایلقار ،هادی"
ترجمه اشتباه داره
ترجمه درست:"برای دوست عزیز هادی، ایلقار" -
@FatiJoooooni در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
بهاره من عاشق این خاطراتتم ک میذاری
مخصوصا روزای اول دانشگاه..
قربونت تو خودت عشقی
وقت نیس وگرنه هرروز مینوشتمگاها یه اتفاقایی میفته و دوس دارم واستون تعریف کنم ولی تا برمیگردم سریع خوابم میبره