هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
آسمان ِ آبی من همین الانشم برام کار از کار گذشته:/
#امیدوار:/@zedtwo و در این تاریکی من پی روزنه ای میگردم..پی نوری شاید..
-
@zedtwo و در این تاریکی من پی روزنه ای میگردم..پی نوری شاید..
آسمان ِ آبی پی عربی ای چیزی
سخ بود یا آسون؟ آخه من واقعا نخونده بودم اصن قواعدو نمیدونستم چی میاد و البته نزدم:/ -
-
آسمان ِ آبی پی عربی ای چیزی
سخ بود یا آسون؟ آخه من واقعا نخونده بودم اصن قواعدو نمیدونستم چی میاد و البته نزدم:/@zedtwo عربی 35
همون نمیزدم سنگین تر بود
فک کنم سه ماهی میشه دست بهش نزدم:/ -
جمعه ها ؛
باید که فارغ شد از این شهرِ شلوغ
دور شد از قیل و قال ...
جمعه یعنی حالِ خوش ؛
جمعه یعنی ؛
بیخیال ... !!!آسمان ِ آبی در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
جمعه ها ؛
باید که فارغ شد از این شهرِ شلوغ
دور شد از قیل و قال ...
جمعه یعنی حالِ خوش ؛
جمعه یعنی ؛
بیخیال ... !!!:))))
-
آسمان ِ آبی در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
جمعه ها ؛
باید که فارغ شد از این شهرِ شلوغ
دور شد از قیل و قال ...
جمعه یعنی حالِ خوش ؛
جمعه یعنی ؛
بیخیال ... !!!:))))
Acola
16 شهریور...
گاهی چه زود دیر میشه.. -
f r در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
قهوه !
سرش درد میکرد ..از مشغله های کاری گرفته تا تیکه های سنگین اطرافیانش در مغزش جولان میدادندو رژه میرفتن...
تازه از سرکار برگشته بود...گاز را روشن کرد ..کتری را پر اب کرد و روی گاز گذاشت ..تا ابجوش اماده شود به سمت اتاقش رفت ..لباسش را عوض کرد ..دوباره برگشت ..قهوه راآ ماده کرد و روی میز گذاشت..
صندلی را بطرفش کشید رویش نشست ..دستانش روی روی لیوان حلقه مانند گرد کرد طوری ک انگار بغلش کرده بود...هواسرد بود..برف میبارید...روب رویش پنجره ای بود که باغش را میدید ک چطور درخترانش سفید پوش شده اند...ناگهان گلوله برفی ک زیباد بود و داشت از آسمان اهسته بر زمین فرود می امد ...توجهش را جلب کرد..او عمیق ب فکر فرو رفت..یادش افتاد..او و خاطره هایش ..او و رنگ و پیچش مویش...او و طعم لبانش (یکم مونکراتی شد ولی لازم بود)...او وخنده هایش ..و خاطره های برف بازی و صدایش و قه قه هایش...ناگهان دردی که داشت ب عمق وجودش فرو میرفت اورا از فکر بیدار کرد ...درد سوزش دستانی ک لیوان بزرگ و داغ قهوه را بغل کرده بودند از شدت سوزش داشتند میلرزیدند و تاول زده بودند..دستش را کشید و زود بطرف شیر اب رفت ..و دستانش دوش سرد اب گرفتند..ارام شد ولی همچنان درد داشت..
درد قلبش بود ...ک یاد او افتاده بود...ناگهان کسی اورا صدا زد ..همان بود!...همانی ک خیالش ..قلب را ب درد اورده بود..
برگشت ب طرف صدا ..کسی نبود ..بازم هم صدا امد...باز هم برگشت کسی نبود!...صدا همچنان زیاد شد و هردفعه بازگشتی ک نتیجه نداشت ...فریاد کشید بسه ..آررره ..من هنوز هم دوستش دارم ..هنوز هم بفکرشم ..هنوز هم خاطراتش تو ذهنمه...صدا قطع شد!..اینبار دنبال صدا بود ..هی سکوت میکرد تا بلکه باز هم صدارا بشنود ولی بی فایده بود..! ..جرعتش را جذب کردو تصمیم گرفت...تلفن را برداشت ..رفت ب مخاطبها ..نامش را پیدا کرد ..انگشتش را گذاشت روی گزینه کال...بفکر فرو رفت ..هی تکرار میکرد ..شاید نشد..شاید نخواست ..شاید ...شاید..ناگهان یکی گفت بله؟...!...او تعجب کرد! فک کرد باز هم اون صداست ..دوباره صدا اومد بله؟ ..نگاه ب تلفن انداخت!..دستش،خورده بود و زنگ افتاده بود..حالا اون پشت تلفن بود ..و فقط کمی شهامت میخواست تا اعتراف کنه ...با صدای لرزان گفت سلاااام ..خووبیعی؟...لبخند زد..معلوم بود ک طرف مقابلش تحویلش گرفته !.گفت ممنون..میخوام ببینمت :)) ...قرار را گذاشت...بعد ماه ها این اولین دیدار بود..بلند شد و سوت زنان ب طرف اتاقش رفت..گران ترین لباسش را پوشید و گران ترین عطرش رازد ..موهایش را شکلی ک او دوست داشت شانه کرد..تلفنش را از روی میز برداشت..رفت کفشش را بپوشد ..یاد کلااهی ک او برایش گرفته بود افتاد..رفت و کلاه را برسر گذاشت ..نگاهی ب ساعت کرد و فقط۱۶دیقه ب دیدار مونده بود..کفشش را پوشید..و در را باز کرد..
اودیگر نبود:))Acola در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
f r در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
قهوه !
سرش درد میکرد ..از مشغله های کاری گرفته تا تیکه های سنگین اطرافیانش در مغزش جولان میدادندو رژه میرفتن...
تازه از سرکار برگشته بود...گاز را روشن کرد ..کتری را پر اب کرد و روی گاز گذاشت ..تا ابجوش اماده شود به سمت اتاقش رفت ..لباسش را عوض کرد ..دوباره برگشت ..قهوه راآ ماده کرد و روی میز گذاشت..
صندلی را بطرفش کشید رویش نشست ..دستانش روی روی لیوان حلقه مانند گرد کرد طوری ک انگار بغلش کرده بود...هواسرد بود..برف میبارید...روب رویش پنجره ای بود که باغش را میدید ک چطور درخترانش سفید پوش شده اند...ناگهان گلوله برفی ک زیباد بود و داشت از آسمان اهسته بر زمین فرود می امد ...توجهش را جلب کرد..او عمیق ب فکر فرو رفت..یادش افتاد..او و خاطره هایش ..او و رنگ و پیچش مویش...او و طعم لبانش (یکم مونکراتی شد ولی لازم بود)...او وخنده هایش ..و خاطره های برف بازی و صدایش و قه قه هایش...ناگهان دردی که داشت ب عمق وجودش فرو میرفت اورا از فکر بیدار کرد ...درد سوزش دستانی ک لیوان بزرگ و داغ قهوه را بغل کرده بودند از شدت سوزش داشتند میلرزیدند و تاول زده بودند..دستش را کشید و زود بطرف شیر اب رفت ..و دستانش دوش سرد اب گرفتند..ارام شد ولی همچنان درد داشت..
درد قلبش بود ...ک یاد او افتاده بود...ناگهان کسی اورا صدا زد ..همان بود!...همانی ک خیالش ..قلب را ب درد اورده بود..
برگشت ب طرف صدا ..کسی نبود ..بازم هم صدا امد...باز هم برگشت کسی نبود!...صدا همچنان زیاد شد و هردفعه بازگشتی ک نتیجه نداشت ...فریاد کشید بسه ..آررره ..من هنوز هم دوستش دارم ..هنوز هم بفکرشم ..هنوز هم خاطراتش تو ذهنمه...صدا قطع شد!..اینبار دنبال صدا بود ..هی سکوت میکرد تا بلکه باز هم صدارا بشنود ولی بی فایده بود..! ..جرعتش را جذب کردو تصمیم گرفت...تلفن را برداشت ..رفت ب مخاطبها ..نامش را پیدا کرد ..انگشتش را گذاشت روی گزینه کال...بفکر فرو رفت ..هی تکرار میکرد ..شاید نشد..شاید نخواست ..شاید ...شاید..ناگهان یکی گفت بله؟...!...او تعجب کرد! فک کرد باز هم اون صداست ..دوباره صدا اومد بله؟ ..نگاه ب تلفن انداخت!..دستش،خورده بود و زنگ افتاده بود..حالا اون پشت تلفن بود ..و فقط کمی شهامت میخواست تا اعتراف کنه ...با صدای لرزان گفت سلاااام ..خووبیعی؟...لبخند زد..معلوم بود ک طرف مقابلش تحویلش گرفته !.گفت ممنون..میخوام ببینمت :)) ...قرار را گذاشت...بعد ماه ها این اولین دیدار بود..بلند شد و سوت زنان ب طرف اتاقش رفت..گران ترین لباسش را پوشید و گران ترین عطرش رازد ..موهایش را شکلی ک او دوست داشت شانه کرد..تلفنش را از روی میز برداشت..رفت کفشش را بپوشد ..یاد کلااهی ک او برایش گرفته بود افتاد..رفت و کلاه را برسر گذاشت ..نگاهی ب ساعت کرد و فقط۱۶دیقه ب دیدار مونده بود..کفشش را پوشید..و در را باز کرد..
اودیگر نبود:))یادش بخیر
-
@miladsaeedi
ای قشنگتراز پریا
شبها ب خوابم نیا
قیافه ات قابل تحمل نیست
هروقت دیدمت مرا خواب نیست
-
گفتم اینجا کجاس؟ گفتند تودلی!
خواستم دل را کنم خالی اما داشت ولی!
گفتندگربخواهی خالی کنی دلی
باشد بگو اماباشد پسندهردلی!
حیف ک نبود حرف هایمان در پسند ناظمی!
گفت اخر بمن ک کردی کار ناپسندی ای دلی!!!
انگه فهمیدم گرچه اسمش هست تودلی!
امانمیشودگفت هرچه داری دردلت ای دلی!!
شب بخییرAcola در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
گفتم اینجا کجاس؟ گفتند تودلی!
خواستم دل را کنم خالی اما داشت ولی!
گفتندگربخواهی خالی کنی دلی
باشد بگو اماباشد پسندهردلی!
حیف ک نبود حرف هایمان در پسند ناظمی!
گفت اخر بمن ک کردی کار ناپسندی ای دلی!!!
انگه فهمیدم گرچه اسمش هست تودلی!
امانمیشودگفت هرچه داری دردلت ای دلی!!
شب بخییرWowwwلعنتی چ خوب گفتمش
@میلااد
دلی=دوبیت اخر دلی ب معنای دیوانه -
Acola در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
@miladsaeedi
ای قشنگتراز پریا
شبها ب خوابم نیا
قیافه ات قابل تحمل نیست
هروقت دیدمت مرا خواب نیست
واهییی
Acola این زیرخاکیا رو از کجا میاری؟
-
Acola این زیرخاکیا رو از کجا میاری؟
آسمان ِ آبی
همینجوری یادمه میزنم میان
از دفتر خاطره ...و صحفه پست ها
ولی پست تو شانسکی رفتم -
@zedtwo عربی 35
همون نمیزدم سنگین تر بود
فک کنم سه ماهی میشه دست بهش نزدم:/آسمان ِ آبی من58زدم. نخونده بودم واقعا. ولی خوب تراز داده بود فک کنم چون حالا تازه بچه ها عربیو شرو میکنن
باید برم دست و پاشو ببوسم️ #جلادتی
-
آسمان ِ آبی
همینجوری یادمه میزنم میان
از دفتر خاطره ...و صحفه پست ها
ولی پست تو شانسکی رفتمAcola تا کجاها بردی منو...
-
Acola تا کجاها بردی منو...
آسمان ِ آبی
یکی داره منفی میده