هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
-
Dr-acula
خیلی خوبه که ...
کلا هرچی شیمی قاطیش باشه خوبه -
Dr-acula
خیلی خوبه که ...
کلا هرچی شیمی قاطیش باشه خوبه -
Dr-acula
دیدم و نظرم عوض نشده -
حالتی بین گریه و خنده، بین خوابیدن و نخوابیدن
مثل یک مرد خسته ی جنگی با تمام وجود جنگیدنحالتی منقلب بدون وضو، بی سلوک و سُجود و سجاده
مایعی لای مردمک هایت مثل بغضی که سالها ماندهحاشیه میروی نمیدانی که بگویی چقدر دلتنگی
مثل بازیکنی که مصدوم است، میدوی گاه و گاه می لنگیبی هوا عشق میزند به سرت، حال خوبی شبیه آزادی...
مثل وقتی که حُکمت اعدام است، و بگویند دیگر آزادی!ارتباطی عجیب میبینی بین چشمان او و لبخندت
از سر کوچه تا که رد بشود، ناگهان اُفت میکند قندت!تحت تاثیر یک غزل هستی یک غزل مال فاضل نظری...
انقدر گریه پشت گریه شدی، که نمیماند از غزل اثری!میروی روی بالکن تنها، تو و آن کِنت های منفورت
مثل یک خوب ِ قهرمان در فیلم، که به بدها نميرسد زورتمتوجه نمیشوی که چقدر، در بزنگاهِ "من شدن" هستی...
خواستی تا دوباره توبه کنی، بشوی آنچه واقعا هستی
خیره بر آلبوم قدیمیتان، و تلقی واژه ی تنها....
مثلا فکر کن که با چشمت، عکس سلفی بگیری از دنیا!میکِشی درد با تمام وجود، درد این خنده های زورکیَت
میشوی حبس ِبی ملاقاتی، تو و آزادی یواشکیَتو دلت تنگ میشود به صداش، و زبانی که بعد از این لال است
نصفه شب زنگ میزنی اما، یک فلسطین برایت اشغال است
تا که خالی شدی از این احساس، زندگی ات عجیب و مبهم شد
تا که تهران شنید راز تورا، برج میلاد تا کمر خم شد!نه تو تقصیر داری و نه خدا، بحث شعر و ترانه و سخن است...
تو برو لای یک قصیده بخواب. مشکل از عاشقانه های من است... -
وَ تو پیدا شدی کمی غمگین
دست انداختی شعورم را
دست انداز جالبی بودی
می گرفتی شتاب شورم راهی سرت را تکان نمیدادی
وقتهایی که شعر میخواندم
راه می آمدی اگر با من
مثل خر توی گِل نمیماندم !با تو تنهایی ام چه رشدی داشت
مثل نرخ دلار بالا رفت
طبق معمول قصه ها ، مجنون
ماند تنها و باز لیلا رفتحس پرواز داشتم مثلِ
زندگی روی بال یک حشره!
و قدم میزدم تو را هر بار
در هوا های تلخ یک نفره"داشتم زندگیمو میکردم
اومدی حالمو عوض کردی"
با یراحی موافقم اما
من چه کردم که بر نمیگردی ؟من که نخ کِش شدم درون دلت
آخ!سوزن نزن به احساسم
تو که فهمیدی از همان اول
من به این حس خوب حساسممن بشدت دلم برایم سوخت
پیش این شاعران دور و برت
همه گفتند : این چه شعری بود
همه گفتند : خاک توی سرت !من تهوع گرفتم از دوریت
و دچارم به یک تب مزمن
گفت دکتر دوای من این است
چندتا قرصِ " عشقتومینوفن"تو که رفتی دوباره سر کردم
با همین شعرهای بی پدر-مادر !
متهم شدم به تقلید از
شعرهای علیرضا آذرخواستم تا دل از تو بردارم
باز از دوری تو ترسیدم
مثل خردادیان شدم دیگر
بس که با سازهات رقصیدمبارها زنگ میزدم شاید
گوشهای تو پشت خط باشد
من غلط کردم که عاشق تو شدم
عشق باید کمی غلط باشدعشق باید تورا بلد باشد
باید اصلا خود خودت باشد
عشق باید شبیه یک کادو
توی روز تولدت باشدعشق باید تو را احاطه کند
ناخودآگاه شعر بنویسی
خبر عاشقی تو بشود
تیتر اخبار روز بی بی سی !!عشق باید کلاه یا اینکه
یک کت شیک در مزون باشد
عشق باید شبیه سلمان خان
و صدای آلن دلون باشدهر چه تعریف میکنم از عشق
دوریَت جانِ تازه میگیرد
یخ این بغض تا که آب شود
اشک از من اجازه میگیردنیستی تو و چاره ای هم نیست
باز قلیان و دود و چای و نبات
شکل شبهای جمعه ام ...خوبم !!
شادی روح غصه ها صلوات- محمد مهدی متقی نژاد