-
این پست پاک شده!
-
تودلی شعر میذارم کلا ولی دلم نیومد این شعر بین حرفای تو دلی گم بشه
من خود دلم از مهر تو لرزید وگرنه
تیرم به خطا میرود اما به هدر، نهدل خون شده وصلم و لبهای تو سرخ است
سرخ است ولی سرختر از خون جگر، نهبا هرکه توانسته کنار آمده دنیا
با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه!بدخلقم و بدعهد، زبانبازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد
یک بار دگر، بار دگر، بار دگر... نه!فاضل نظری
-
من دلم میخواهد
خانهای داشته باشم پُرِ دوست ،
کنج هر دیوارش
دوستهایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو … ؛
هر کسی میخواهد
وارد خانه ی پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند .
شرط وارد گشتن
شست و شوی دلهاست
شرط آن ، داشتن یک دل بی رنگ و ریاست …
بر درش برگ گلی میکوبم
روی آن با قلم سبز بهار
مینویسم :
ای یار
خانهی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر :
"خانه دوست کجاست؟ "
فریدون مشیری -
گاهی باران
بهانه ی باریدن؛
گاهی، چمدانی
در سفر .
اینجا اما:
چتری بسته
مردی زیر باران
در انتظار تو ...