هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
نوشتهشده در ۴ خرداد ۱۳۹۸، ۱۷:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نمیدونم چرا از مرگ میترسین، شاید چون خودم چندبار تا مرزش رفتم ریخته ترسش. شاید
-
آسمان ِ آبی منم ی بار خاب مرگمو دیدم تا 6 ماه مشکل روانی پیدا کرده بدم با تمامم پوستو اتسخونم حسش کردم
نوشتهشده در ۴ خرداد ۱۳۹۸، ۱۷:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهققنوس منم بعد فوت پدربزرگم اینجوری شدم...خصوصا که دقیقا رفتم موقع خاکسپاری و همه چیزو از نزدیک دیدم و...
روزای خیلی بدی بود... -
نوشتهشده در ۴ خرداد ۱۳۹۸، ۱۷:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
abcc
یه خبرنگاره -
نوشتهشده در ۴ خرداد ۱۳۹۸، ۱۷:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
marylb تا مرزش؟
-
ققنوس منم بعد فوت پدربزرگم اینجوری شدم...خصوصا که دقیقا رفتم موقع خاکسپاری و همه چیزو از نزدیک دیدم و...
روزای خیلی بدی بود...نوشتهشده در ۴ خرداد ۱۳۹۸، ۱۷:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهآسمان ِ آبی من یه بار رفتم تو یه کانال آب، نمیدونم چطوری زنده اومدم بیرون :|
-
ققنوس منم بعد فوت پدربزرگم اینجوری شدم...خصوصا که دقیقا رفتم موقع خاکسپاری و همه چیزو از نزدیک دیدم و...
روزای خیلی بدی بود...نوشتهشده در ۴ خرداد ۱۳۹۸، ۱۷:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهآسمان ِ آبی اهوم منم هم مادر بزرگ هم پدر بزرگهر دو رو از نزدیک دیددم
-
نوشتهشده در ۴ خرداد ۱۳۹۸، ۱۷:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نمیدونم کدوم فیلسوف بود که میگفت من از مرگ نمیترسم چون هر جا من هستم اون نیست و هر جا اون هست من نیستم
-
marylb تا مرزش؟
نوشتهشده در ۴ خرداد ۱۳۹۸، ۱۷:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شدهآسمان ِ آبی عزرائیل دید منو، گفت مال بد بیخ ریش صابش برگرد پیش ننه بابات . نخواستمت فعلا
-
نوشتهشده در ۴ خرداد ۱۳۹۸، ۱۷:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من حتی لحظه ی احیا هم دقیقا اونجا بودم...
هیچ وقت صحنه هاش از جلوی چشمام بیرون نمیرن... -
نمیدونم کدوم فیلسوف بود که میگفت من از مرگ نمیترسم چون هر جا من هستم اون نیست و هر جا اون هست من نیستم
نوشتهشده در ۴ خرداد ۱۳۹۸، ۱۷:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Ἐπίκουρος چ جالب
-
من حتی لحظه ی احیا هم دقیقا اونجا بودم...
هیچ وقت صحنه هاش از جلوی چشمام بیرون نمیرن...نوشتهشده در ۴ خرداد ۱۳۹۸، ۱۷:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهآسمان ِ آبی وایییی:(
-
نوشتهشده در ۴ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
فشار نرخه کم شد
حرف زدن خوبه
حتی اگه نشه کاری کرد -
آسمان ِ آبی عزرائیل دید منو، گفت مال بد بیخ ریش صابش برگرد پیش ننه بابات . نخواستمت فعلا
نوشتهشده در ۴ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهmarylb یه چیزی شبیه معجزه پس ...
-
نوشتهشده در ۴ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۰۲ آخرین ویرایش توسط miss.besharati انجام شده
بازم یه روز تکراری تموم شد
-
نوشتهشده در ۴ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سلام
-
آسمان ِ آبی وایییی:(
نوشتهشده در ۴ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۰۳ آخرین ویرایش توسط آسِمان آبی انجام شده@abccباورت میشه تا چند ماه حتی میترسیدم برم خونشون؟؟
حالمم از هر چی قبرستونه بهم میخوره... -
نوشتهشده در ۴ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اخرش دنیاتون اروم میگیره
-
نوشتهشده در ۴ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده